گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
جلد پنجم
جلد پنجم






اشاره
بسم اللَّه الرّحمن الرّحیم الحمد للَّه رب العالمین الذي جعل القرآن هدي للمتّقین و الصلاة و السّلام علی محمد المبعوث علی الجن و
الانس اجمعین و جعله شاهدا و مبشرا و نذیرا و داعیا الی اللَّه باذنه و سراجا منیرا الی قیام یوم الدین و علی آله و اهل بیته و خلفائه
الاطیبین الحافظین لشریعته المعصومین الانجبین و اللعنۀ الدائمۀ علی اعدائهم ابد الابدین و دهر الداهرین
سورة الانعام ...... ص : 2
اشاره
در اخبار بسیاري از حضرت صادق و حضرت رضا علیهما السّلام در کافی و تفسیر علی بن ابراهیم و عیاشی و طبرسی و کفعمی
است که این سوره مبارکه جملۀ واحدة نازل شده و هفتاد هزار ملک او را مشایعت نمودند، و در بعض اخبار تصریح شده که هفتاد
موضع اسم اللَّه در او ذکر شده و براي قضاء حوائج و دفع بلیات و رفع آلام و اسقام بسیار مفید است، حتی در بعضی اخبار از
حضرت صادق علیه السّلام مرویست که چهار رکعت نماز بخواند (یعنی بدو سلام) و این سوره را بعد از حمد قرائت کند سپس
دعائی است بخواند بعد از قرائت که اول آن
(یا کریم یا کریم یا کریم یا عظیم یا عظیم یا عظیم یا اعظم من کل عظیم یا سمیع الدعاء یا من لا یغیّره الایام و اللیالی صلّ علی
محمّد و آل محمّد و ارحم ضعفی و فقري و فاقتی و مسکنتی فانّک اعلم بها منّی و انت اعلم بحاجتی یا من رحم الشیخ یعقوب حین
ردّ علیه یوسف قرّة ص: 3
عینه یا من رحم ایّوب بعد حلول بلائه یا من رحم محمدا علیه و آله السّلام لیتم آواه و نصره علی جبابرة قریش و طواقیتها و امکنه
منهم) تا آخر (یا مغیث یا مغیث یا مغیث)
است.
صفحه 19 از 258
سپس حضرت قسم یاد میفرماید
(فو الّذي نفسی بیده لو دعوت بها بعد ما تصلی هذه الصلاة فی دبر هذه السورة ثم سئلت اللَّه جمیع حوائجک ما بخل علیک و
لاعطاك ذلک انشاء اللَّه.)
و از حضرت رضا علیه السّلام مرویست که هفتاد هزار ملک تا روز قیامت براي کسی که این سوره را تلاوت کرده تسبیح میگویند،
و از حضرت صادق علیه السّلام مرویست که هر که این سوره را با مشک و زعفران بنویسد و شش روز متوالی بیاشامد اصابه سوداء
باو نشود و از تمام دردها و المها عافیت پیدا کند باذن الهی و اما این ختم که امروزه بین عوام متعارف شده و ادعیه که در اواسط
آن میخوانند آنچه فحص کردیم مدرکی از اخبار بدست نیامد مثل بسیار از ختوم متعارفه بین عوام بلکه خواص مثل ختم أَمَّنْ یُجِیبُ
یا بعدد اسم علی یا فاطمه یا ابا الفضل، یا طلسمات یا صورت مهر نبوت یا باطل السحر یا ادعیه مجعوله از شیّادین و جادوگران و
کتاب فروشان و امثال اینها و بدعتهاي زنانه که قطعا از معصوم صادر نشده در قرآن مجید میفرماید فَوَیْلٌ لِلَّذِینَ یَکْتُبُونَ الْکِتابَ
بِأَیْدِیهِمْ ثُمَّ یَقُولُونَ هذا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ لِیَشْتَرُوا بِهِ ثَمَناً قَلِیلًا فَوَیْلٌ لَهُمْ مِمَّا کَتَبَتْ أَیْدِیهِمْ وَ وَیْلٌ لَهُمْ مِمَّا یَکْسِبُونَ معذرت میخواهم تکفیرم
نکنید.
[سوره الأنعام ( 6): آیه 1] ..... ص : 3
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
( الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ جَعَلَ الظُّلُماتِ وَ النُّورَ ثُمَّ الَّذِینَ کَفَرُوا بِرَبِّهِمْ یَعْدِلُونَ ( 1
حمد مختص است بخداوند آن کسی که خلق و ایجاد فرمود آسمانها و زمین ص: 4
را و قرار داد تاریکیها و روشنایی را پس از این آیات بزرگ کسانی که کافر شدند برگشتند بخداي خود و اعراض کردند و منکر
پروردگار خود شدند.
الحمد للَّه گذشت در مجلد اول در سوره مبارکه فاتحۀ الکتاب صفحه 97 و 98 ، معناي حمد و فرق بین آن و شکر و مدح و اینکه
نسبت بین آنها عموم و خصوص مطلق است یا من وجه و بیان اختصاص جنس حمد بحضرت باري ذاتا و صفۀ و فعلا بنحو حقیقت
و غیر آن سرتاسر ممکنات لیاقت حمد ندارند نه ذاتا و نه صفۀ و نه فعلا الا بنوع من العنایۀ بالعرض و المجاز، و معناي مقام محمود
و احمد و محمد و معناي
(فلک الحمد علیّ فی جمیع ذلک)
در دعاء کمیل مراجعه فرمائید الَّذِي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ مراد از سماوات طبقات علویات است و آنها هفت طبقه بنص آیات
قرآن که تعبیر بسبع سماوات فرموده و تمام این کواکب و ستارهها و منظومات شمسیه در طبقه اولی است بنص آیه شریفه إِنَّا زَیَّنَّا
السَّماءَ الدُّنْیا بِزِینَۀٍ الْکَواکِبِ و الصافات آیه 6، و کرسی احاطه باین هفت طبقه دارد وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ آیۀ الکرسی، و
عرش محیط بکرسی و فوق عالم اجسام است وَ کانَ عَرْشُهُ عَلَی الْماءِ هود آیه 9، دلیل نیست بر اینکه آب فوق عرش باشد بلکه
کلمه علی دلالت بر برتري عرش میکند با اینکه کلمه علی الماء معلوم نیست مراد از این ماء چه مائیست ممکن است انهار بهشت
باشد که بهشت زیر عرش است یا ماء دیگري که خدا میداند بعلاوه عرش بر دوش حمله عرش است و میفرماید وَ یَحْمِلُ عَرْشَ
رَبِّکَ فَوْقَهُمْ یَوْمَئِذٍ ثَمانِیَۀٌ الحاقۀ آیه 7، و اخبار در حمله عرش بسیار داریم.
و مراد از ارض کره زمین است که روي کره آب است و سه ربع کره زمین را آب گرفته و یک ربع خشکیست که ربع مسکون
میگویند و این هم طبقاتی دارد در تخوم ارض که هر طبقه زیر زمین آثاري دارد و باین مناسبت در اخبار بارضین سبع أطیب البیان
فی تفسیر القرآن، ج 5، ص: 5
صفحه 20 از 258
تعبیر شده.
وَ جَعَلَ الظُّلُماتِ وَ النُّورَ تعبیر بجعل نمود و بخلق نفرمود بمناسبت اینکه همان خلقت کره زمین در مقابل خورشید که از کرات
علویه و جزو سماوات است تشکیل میشود که حرکت زمین بحرکت وضعی تشکیل شب و روز میدهد ظلمت شب و ضیاء روز، و
تقدیم ظلمات بر نور براي اینست که قبل از خلقت نور ظلمات بوده چون ظلمت عبارت از امر عدمی است و نسبتش با نور عدم و
ملکه است مثل عمی و بصر، و تعبیر بجمع در ظلمات و مفرد در نور ممکن است براي این باشد که منشأ نور فقط وجود منور است
مثل شمس و اما سبب ظلمت اموري است: فقدان نور، عدم قابلیت استناره، وجود حاجب و غیر اینها مثلا غروب شمس، عمی،
حدوث مرض در بصر، بستن چشم، رفتن در تاریکی، بر هم گذاشتن چشم، نوم، عطش، اضطراب خیال، تشویش خاطر و امثال
اینها.
و از براي نور اطلاقاتی است: اطلاق بر ذات ربوبی اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ سوره نور آیه 35 ، زیرا خداوند ظاهر بالذات است
لمقام واجب الوجودي و مظهر غیر است از ممکنات بایجاد اطلاق بر مجردات و ارواح مقدسه و عالم عقول و نفوس
(اول ما خلق اللَّه نوري)
حدیث نبوي
(خلقکم اللَّه انوارا)
زیارت جامعه
(اشهد انّک کنت نورا فی الاصلاب الشامخۀ و الارحام المطهرة)
زیارت وارث، اطلاق بر قرآن و کتب سماویه إِنَّا أَنْزَلْنَا التَّوْراةَ فِیها هُديً وَ نُورٌ مائده آیه 48 قَدْ جاءَکُمْ مِنَ اللَّهِ نُورٌ وَ کِتابٌ مُبِینٌ
مائده آیه 18 ، اطلاق بر ایمان اللَّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ بقره آیه 258 ، و بر شمس و قمر و سایر نجوم و بر
نار و سراج و غیر اینها.
ثُمَّ الَّذِینَ کَفَرُوا شامل جمیع طبقات کفار میشود حتی منتحلین بدین اسلام مثل خوارج: نواصب، غلات، منکر ضروریات دین اسلام،
مبدعین بِرَبِّهِمْ یَعْدِلُونَ ص: 6
یعنی یجعلون له عدلا و نظیرا و شریکا چه شرك در عبادت مثل مشرکین یا شرك در افعال از خلق و رزق و امثال اینها یا شرکاء در
تشبیه مثل یهود و نصاري و مجسمه از فرق مسلمین، و این آیه شریفه در مقام تعجب است که با اینکه خداوند خالق آسمانها و زمین
است و جاعل ظلمات و نور است چگونه کفار براي او مثل قرار میدهند
[سوره الأنعام ( 6): آیه 2] ...... ص : 6
( هُوَ الَّذِي خَلَقَکُمْ مِنْ طِینٍ ثُمَّ قَضی أَجَلًا وَ أَجَلٌ مُسَ  می عِنْدَهُ ثُمَّ أَنْتُمْ تَمْتَرُونَ ( 2
او است آن کسی که خلق فرمود شما را از گل پس از آن تقدیر فرمود براي شما مدت را و مدت دیگري است که معین شده نزد او
پس از آن شما تشکیک و تردید میکنید.
هُوَ الَّذِي خَلَقَکُمْ مِنْ طِینٍ اشاره بماده اصلیه بشر است که حضرت آدم علیه السّلام است چنانچه میفرماید در سوره ص آیه 71 إِذْ
قالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَ ۀِ إِنِّی خالِقٌ بَشَراً مِنْ طِینٍ بعلاوه ماده نطفه از مأکولات است که در زمین بعمل میآید و نیز میفرماید مِنْها خَلَقْناکُمْ
وَ فِیها نُعِیدُکُمْ وَ مِنْها نُخْرِجُکُمْ تارَةً أُخْري طه آیه 57 ثُمَّ قَضی أَجَلًا گذشت معانی قضی و اطلاقات آن در قرآن مجید در مجلد دوم
صفحه 165 مراجعه شود، اراده و مشیت اتمام فعل، حکم، اعلام امر، خلق صنع و در اینجا بمعنی تقدیر است، و اجل بمعنی مدت از
بدو ایجاد تا زمان انقضاء و مراد مدت حیات است.
صفحه 21 از 258
وَ أَجَلٌ مُسَ  می بین مفسرین اختلاف است در فرق بین اجلین و تماما بیمدرك است و اخبار بسیاري داریم در اینکه مراد اجل محتوم
که قابل تغییر نیست و در لوح محفوظ است و بسا انبیاء و ائمه (ع) خبر میدادند، و اجل غیر محتوم که در لوح محو و اثبات است و
علمش مختص بخدا است و بسا تغییرپذیر ص: 7
است که اجل مسمّی مینامیم و مسئله بداء که ضروریات مذهب شیعه و اخبار متواتره بتواتر معنوي بر طبق آن از ائمه (ع) رسیده و
آیه شریفه یَمْحُوا اللَّهُ ما یَشاءُ وَ یُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْکِتابِ رعد آیه 39 ، دال بر آنست.
و بداء در حق باري نه بمعناي تغییر نظر است مثل بدائیات در بندهگان بلکه تغییر مصالح و حکم است که بصفات و اعمال بشر و
عبادت و معصیت و ادعیه و توسلات و غیر اینها تغییر میکند مثلا صله رحم باعث طول عمر میشود و قطع آن موجب کوتاهی، صدقه
باعث رفع بلا میشود، دعاء موجب اجابت میگردد، زکاة باعث زیادتی مال میشود ترکش موجب زوال میگردد، عبادت و بندگی و
علم و صفات حمیده باعث توسعه و معصیت و ظلم و امثال آن موجب ضیق، توسلات سبب قضاء حوائج و اعراض از علماء موجب
تسلط ظالم و غیر اینها و بعین مسئله بداء در تکوینیات مثل نسخ است در تشریعیات که بمقتضاي مصالح و حکم و مقتضیات حکم
تغییر میکند مثلا ظهور حضرت بقیۀ اللَّه از حتمیات است لکن تقدیم و تأخیرش قابل بداء است لذا ائمه علیهم السّلام اصل ظهور را
خبر دادهاند لکن زمان آن را معین نفرمودهاند و مسئله بداء را ما در جلد اول کلم الطیب در باب نبوت بمناسبت مسئله نسخ متعرض
شدهایم.
عنده تعبیر بکلمه عنده اشاره باختصاص این علم است بخدا و احدي غیر از او اطلاعی ندارد مگر بوحی الهی.
ثُمَّ أَنْتُمْ تَمْتَرُونَ خطاب بکفار و کسانی که مثل آنها هستند شک میآورند و امتراء اشکالتراشیست و القاء شبهه که مورث شک شود
و از همین باب است مراء و ماریه که جدال و مناظره باشد و بعید نیست اشاره بکسانی باشد که انکار معاد و بعث و نشور میکنند
اگرچه آیه مطلق است و اللَّه العالم بمراده.
ص: 8
[سوره الأنعام ( 6): آیه 3] ...... ص : 8
( وَ هُوَ اللَّهُ فِی السَّماواتِ وَ فِی الْأَرْضِ یَعْلَمُ سِرَّکُمْ وَ جَهْرَکُمْ وَ یَعْلَمُ ما تَکْسِبُونَ ( 3
و او است خدا در آسمانها و در زمین آگاه است بر بواطن و ظواهر شما و پنهان و آشکار شما و میداند آنچه را از اعمال بدست
میآورید.
در مجمع البیان وجوهی در اعراب ذکر کرده و بر هر وجهی تفسیري بیان کرده سپس مدعی شده که این وجوه را احدي بر من
سبقت نگرفته که با اصول عقائد منطبق شود و منافی نباشد.
اقول- سبقت گرفته بر او کسی که لم یسبقه احد امیر المؤمنین علیه الصلاة و السّلام فرمود
(داخل فی الاشیاء لا علی سبیل الممازجۀ و خارج عن الاشیاء لا علی سبیل المزاولۀ)
. و در قرآن مجید میفرماید نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ سوره ق آیه 15
توضیح کلام اینکه سرتاسر ممکنات از جواهر و اعراض مرکب از وجود و ماهیت است (الممکن زوج ترکیبی) حتی جواهر مجرده
عالم عقول و نفوس زیرا جوهر تفسیر شده بما اذا وجد وجد لا فی الموضوع، و عرض بما اذا وجد وجد فی الموضوع و جواهر پنج
است و اعراض نه است. جواهر خمسه و اعراض تسعه، جواهر عقول و نفوس و صور و مواد و اجسام. عقل جوهر مجرد عن المادة
ذاتا و فعلا. و نفس جوهر مجرد عن المادة ذاتا لا فعلا. و صورت عبارت از صور اجسامیه که تشخص اجسام بصورت است. و ماده
عبارت است از هیولاي جسمانیه که در بقاء محتاج بصورت جسمانیست.
صفحه 22 از 258
هیولا در بقاء محتاج صورت تشخص کرد صورت را گرفتار
اگرچه این حرف تمام نیست زیرا صور برزخیه در عالم مثال و مثل افلاطونیه و قالب مثالی صورت بلا ماده است و تشخص هم دارد
فقط صور جسمانیه است آنهم صورت ص: 9
شخصیه نه نوعیه و جنسیه، و پنجم از جواهر جسم است که مرکب از صورت و ماده است. و بالجمله تمام جواهرات مرکب از وجود
و ماهیت است که تعبیر بهوهویۀ میکنند و مراد از ماهیت حد وجود است تماما محدود هستند حتی وجود منبسط باصطلاح حکماء
که عبارت از نفس ایجاد است و امر ربطی است بین موجد بالکسر و موجد بالفتح و عبارت از فعل بمعنی مصدري است و در لسان
اخبار تعبیر بمشیئت میکنند که فرمود
(خلقت الاشیاء بالمشیئۀ و خلقت مشیئۀ بنفسها)
که تمام موجودات بایجاد حق موجود میشوند و نفس ایجاد بنفسه موجود میشود و ایجاد محتاج بایجاد آخري نیست و الّا تسلسل
لازم میآید تمام افعال الهی بمعنی اسم مصدري بفعل حق بمعنی مصدري موجود میشوند و نفس فعل بمعنی مصدري بنفسه موجود
میشود، و اما وجود حضرت اله محدود نیست و ماهیت ندارد صرف وجود است غیر متناهی عدة و مدة و شدة، پس جمیع مراتب
وجود را داراست، پس داخل در اشیاء است چون جمیع مراتب وجود را دارا است، و خارج از اشیاء است چون غیر متناهی و غیر
محدود است.
و باین بیان عینیۀ صفات کمالیه خوب واضح میشود چون صفات کمال هر یک مرتبه وجودیست و اعلی مرتبه وجود غیر متناهی
جمیع مراتب را داراست، و از همین بیان غیر متناهی بودن صفات هم ظاهر میشود زیرا اگر علم محدود باشد فاقد مرتبه فوق این حد
است و همچنین قدرت، حیات، عظمت، کبریایی و غیر اینها، بعد از این بیان تفسیر آیه شریفه روشن شد.
وَ هُوَ اللَّهُ فِی السَّماواتِ وَ فِی الْأَرْضِ همه جا هست باحاطه وجودیه و مکان ندارد بواسطه سلب محدودیۀ فضلا عن جسمیۀ.
یَعْلَمُ سِرَّکُمْ وَ جَهْرَکُمْ عالم است بجمیع موجودات از سر و علن و ظهر و بطن و روح و بدن، مجردات و مادیات، جواهرات و اعراض
حتی علم ذات بذات ص: 10
چون غیر متناهی است.
وَ یَعْلَمُ ما تَکْسِبُونَ از ازل علم تا ابد یکسان است زیاده و نقصان ندارد، گذشته و آینده مساویست وَ ما یَعْزُبُ عَنْ رَبِّکَ مِنْ مِثْقالِ
ذَرَّةٍ فِی الْأَرْضِ وَ لا فِی السَّماءِ وَ لا أَصْ غَرَ مِنْ ذلِکَ وَ لا أَکْبَرَ إِلَّا فِی کِتابٍ مُبِینٍ یونس آیه 61 وَ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَحاطَ بِکُلِّ شَیْءٍ عِلْماً
طلاق آیه 12 ، و کلمه کسب شامل جمیع افعال صادره از انسان میشود چه افعال قلبیه و چه نفسیه و چه جوارحیه چه حسنه و چه
سیئه، چه ظاهریه و چه باطنیه و هکذا سایر صفات کمالیه حق.
[سوره الأنعام ( 6): آیه 4] ..... ص : 10
( وَ ما تَأْتِیهِمْ مِنْ آیَۀٍ مِنْ آیاتِ رَبِّهِمْ إِلَّا کانُوا عَنْها مُعْرِضِینَ ( 4
و نمیآید آنها را از هر نوع آیتی از آیات پروردگار آنها مگر آنکه از آنها اعراض و رو برگردانند.
آیه عبارت از دلیل واضح و برهان قاطع و حجۀ باهره و نشانه و علامت است که دلالت دارد بر وجود صانع و وجوب وجود و
توحید و صفات کمالیه باري تعالی از علم، قدرت، حیات، حکمت، کبریایی، عظمت و سائر کمالات و بر صدق انبیاء و نبوت آنها
و بر عدل باري تعالی و سایر معتقدات حقه، و این آیات انواع مختلفه است: یک نوع نفس خلقت ممکنات از سري تا ثریّا که هر
ذرّه دلیل بر وجود صانع او است. و یک نوع ریزهکاریها که در هر یک بکار برده که دلیل بر علم و قدرت و حکمت باري است. و
یک نوع تغییرات و تبدلات که در عالم کون و فساد مشاهده میشود از شب و روز و ضعف و قوّة و برودة و حرارت و طلوع و
صفحه 23 از 258
غروب و رعد و برق و ابر و باران و عزّت و ذلّت و غنی و فقر و صحت و مرض و حیات و موت و غیر اینها که در مخلوقات مشاهده
میشود که دلالت دارد بر وجود مدبّر
مدبّربکه بگل نکهت و بگل جان داد بهر که هر چه سزاوار حکمتست آن داد
ص: 11
و یک نوع معجزات که بدست انبیاء و اوصیاء صادر میشود که دلالت بر صدق دعوي آنها دارد، و یک نوع عنایات و تفضلات و
قضاء حوائج و دفع بلیات و حفظ از آفات و استجابت دعوات است.
چنانش سر لطف با هر تن است که هر بنده گوید خداي من است
وَ ما تَأْتِیهِمْ مِنْ آیَۀٍ مفسرین گفتند که من زائده است و مکرر گفته شده که کلمه زائده در قرآن نیست و من تبعیضیه است و اشاره
بانواع است یعنی من ايّ نوع من الانواع چنانچه مِنْ آیاتِ رَبِّهِمْ اشاره بافراد هر نوع است و آن هم تبعیضیه است.
إِلَّا کانُوا عَنْها ضمیر راجع بآیۀ است یعنی از آن آیۀ و دلیل و برهان و حجۀ معرضین اعراض میکنند و انکار مینمایند، بعضی از آنها
را مستند بطبیعت میکنند و بعضی را باقدام و عملیات خود میدانند و بعضی را باسباب نسبت میدهند و بعضی را شانس و خوشبختی
میدانند و بعضی را بسحر و جادو و شعبده رمی میکنند و بالجمله:
گلیم بخت کسی را که بافتند سیاه بآب زمزم و کوثر سفید نتوان کرد
. فَما یَزِیدُهُمْ إِلَّا طُغْیاناً کَبِیراً اسراء آیه 62 وَ ما یَزِیدُهُمْ إِلَّا نُفُوراً سوره اسراء آیه 43
[سوره الأنعام ( 6): آیه 5] ...... ص : 11
( فَقَدْ کَذَّبُوا بِالْحَقِّ لَمَّا جاءَهُمْ فَسَوْفَ یَأْتِیهِمْ أَنْباءُ ما کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ ( 5
پس بتحقیق تکذیب کردند بآنچه از حق زمانی که آمد آنها را پس زود باشد که بیاید آنها را خبرهاي آنچه را که بودند بآن
استهزاء میکردند.
حق عبارت از قرآن و احکام دین و مواعظ و نصایح و عقائد و اخلاق و سایر اموریست که خداوند توسط رسول اکرم صلّی اللَّه
علیه و آله و سلّم براي بندگان فرستاده. ص: 12
فَقَدْ کَذَّبُوا بِالْحَقِّ لَمَّا جاءَهُمْ و زیر بار نرفتند و باور نکردند و العیاذ پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم را کذّاب و جادوگر و ساحر و
مجنون خواندند.
فَسَوْفَ یَأْتِیهِمْ أَنْباءُ ما کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ انباء خبرهاي وارده بر آنها است از عذابهاي دنیوي از قتل و ذلت و اسیري و این یکی از
معجزات قرآن است که خبر از آینده میدهد که خداوند چه عزت و شوکتی بمسلمین داد و آنها را بر کفار چیره فرمود چنانچه در
آیه دیگر میفرماید فَاصْ دَعْ بِما تُؤْمَرُ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِکِینَ إِنَّا کَفَیْناكَ الْمُسْتَهْزِئِینَ حجر آیه 94 و 95 ، و از عذابهاي آخرت که
پس از مرگ میآید آنها را ابد الاباد مخلد در آنها هستند، و استهزاء عبارت از سخریه و متلک و تقلید و نحو آنها است که این
بنفسه موجب کفر و عذاب شدید است، واي بحال کسانی که بدین و احکام دین و بمقدسات دین و بعلماء و صلحاء استهزاء میکنند
که کافر و نجس و مرتد میشوند.
[سوره الأنعام ( 6): آیه 6] ...... ص : 12
أَ لَمْ یَرَوْا کَمْ أَهْلَکْنا مِنْ قَبْلِهِمْ مِنْ قَرْنٍ مَکَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ ما لَمْ نُمَکِّنْ لَکُمْ وَ أَرْسَلْنَا السَّماءَ عَلَیْهِمْ مِدْراراً وَ جَعَلْنَا الْأَنْهارَ تَجْرِي مِنْ
( تَحْتِهِمْ فَأَهْلَکْناهُمْ بِذُنُوبِهِمْ وَ أَنْشَأْنا مِنْ بَعْدِهِمْ قَرْناً آخَرِینَ ( 6
صفحه 24 از 258
آیا نمیبینند این کفار و مشرکین امم سابقه را مثل عاد و ثمود و قوم لوط و فراعنه و اکاسره و قیاصره که داراي چه قوتها و دولتها و
ریاستها و مال و منال بودند که شما صد یک آنها را ندارید و بواسطه تکذیب انبیاء خود مثل نوح و هود و صالح و لوط و شعیب و
ابراهیم و موسی و غیر اینها و استهزاء بآنها بچه عذابها گرفتار شدند از غرق و خسف و صاعقه و حجاره و غیر اینها و هلاك شدند و
بجاي آنها قرن دیگري جايگیر گشتند.
، أَ لَمْ یَرَوْا مراد رؤیت بابصار نیست چون کفار و مشرکین زمان نبی صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم أطیب البیان فی تفسیر القرآن، ج 5
ص: 13
که در اعصار سابقه نبودند که مشاهده حال آنها را کنند بلکه بمعنی درك و فهم است که از اخبار انبیاء و تاریخ گذشتگان و
مشاهده آثار آنها انسان معرفت بحال آنها پیدا میکند.
کَمْ أَهْلَکْنا کم بمعنی مقدار است مقابل کیف و یکی از اعراض تسعه است و آنهم دو قسم است کم متصل مثل طول و عرض، خط
و سطح، اجسام قار الذات و کم منفصل مثل طول زمان که آنا فآنا موجود میشود و معدوم میگردد و غیر قارّه است و مقدار اعداد از
آحاد تا الوف که هر عددي غیر ما دون و غیر ما فوق است و از یکدیگر منفصل است، و مراد اینجا کثرة است و مراد از اهلکنا
مجرد موت و فنا نیست که سرتاسر ممکنات را گرفته بلکه موت و فناء ببلاء و عذابست مِنْ قَبْلِهِمْ پیشینیان از کفار و مشرکین مثل
قوم نوح، عاد، ثمود، قوم لوط، اصحاب مدین، فرعونیان و غیرهم فَکُلا أَخَذْنا بِذَنْبِهِ فَمِنْهُمْ مَنْ أَرْسَلْنا عَلَیْهِ حاصِ باً وَ مِنْهُمْ مَنْ أَخَذَتْهُ
. الصَّیْحَۀُ وَ مِنْهُمْ مَنْ خَسَفْنا بِهِ الْأَرْضَ وَ مِنْهُمْ مَنْ أَغْرَقْنا سوره عنکبوت آیه 39
من قرن قرن مدت طولانی از زمان است و در اصطلاح امروزه عبارت از صد سال است لذا زمان ما را قرن چهاردهم هجري و بیستم
میلادي مینامند و در آیه مراد مدة مدید است مَکَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ مکنت از حیث طول عمر و ملک و سلطنت و ریاست و کثرت مال
و جاه و عشیره و قشون و اتباع است ما لَمْ نُمَکِّنْ لَکُمْ که همچه مکنتی بشما کفار و مشرکین داده نشده عمر کوتاه، تهیدستی بدون
قوه و قدرت، سپس خداوند پارهاي از نعم که بامم سابقه عنایت فرموده بیان میفرماید وَ أَرْسَلْنَا السَّماءَ عَلَیْهِمْ مِدْراراً یعنی از آسمان
عالم بالا بارانهاي نافعی براي آنها ریزش نمودیم، و کلمه مدرار عبارت از پی در پی است اسم آلت است و از این باب است دعاء
(للَّه درّه) کثرت خیرات پی در پی. ص: 14
وَ جَعَلْنَا الْأَنْهارَ رودخانهها و انهار کبار تَجْرِي مِنْ تَحْتِهِمْ از پاي عمارات و زیر اشجار آنها فَأَهْلَکْناهُمْ بِذُنُوبِهِمْ که تکذیب انبیاء
کردند و مخالفت اوامر الهی و طغیان در معاصی و ظلم ببندگان صالح از انبیاء و مؤمنین.
وَ أَنْشَأْنا مِنْ بَعْدِهِمْ قَرْناً آخَرِینَ جايگیر آنها شدند مؤمنین و صلحاء و نسل آتیه، و این آیه شریفه تهدید است که شما هم که
تکذیب نبی صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم میکنید بعذاب الهی معذب خواهید شد و ببلاها گرفتار فَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَبْدِیلًا وَ لَنْ تَجِدَ
. لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحْوِیلًا فاطر آیه 42 و 43
[سوره الأنعام ( 6): آیه 7] ...... ص : 14
( وَ لَوْ نَزَّلْنا عَلَیْکَ کِتاباً فِی قِرْطاسٍ فَلَمَسُوهُ بِأَیْدِیهِمْ لَقالَ الَّذِینَ کَفَرُوا إِنْ هذا إِلَّا سِحْرٌ مُبِینٌ ( 7
و اگر نازل میکردیم ما بر تو کتاب که در کاغذ نوشته شده پس بدست خود او را میگرفتند و لمس میکردند هراینه کسانی که کافر
هستند میگفتند این نیست مگر سحر آشکارا.
از کلبی نقل میکنند که این آیه در مورد نضر ابن حرث و عبد اللَّه بن ابی امیّۀ و نوفل ابن خویلد نازل شده لکن این مجرد دعوي
است و مدرکی ندارد و آیه عام است شامل جمیع کفار میشود خداوند میفرماید کفار و مشرکین اگر قابل هدایت بودند همین قرآن
که اعظم معجزه است و این همه معجزات باهرات که از حضرت رسالت ظاهر شده ایمان میآوردند این نیست مگر عناد و بهانهجویی
صفحه 25 از 258
که اگر هر معجزه دیگري هم بآنها بدهیم ایمان نمیآورند و رمی بسحر میکنند.
وَ لَوْ نَزَّلْنا عَلَیْکَ کِتاباً فِی قِرْطاسٍ مثل الواح تورات و صحف آدم و شیث و نوح و ابراهیم و غیر اینها و این هم از باب مثال است
یعنی هر نحوه معجزه اقامه کنی که بحسّ ظاهر مشاهده کنند فَلَمَسُوهُ بِأَیْدِیهِمْ که اظهر افراد حسّ است أطیب البیان فی تفسیر
القرآن، ج 5، ص: 15
که در دست آنها بگذاري لَقالَ الَّذِینَ کَفَرُوا چه مشرکین و چه یهود و نصاري ان هذا ان نافیه است إِلَّا سِحْرٌ مُبِینٌ و در مقام خود
گفتهایم آن مقدار معجزه که حجۀ را بر خلق تمام کند و راه عذر را سدّ نماید و کسانی که عناد و عصبیت را کنار گذارند و واقعا
در مقام معرفت باشند یقین پیدا کنند و ایمان بیاورند کافیست نباید معجزه ملعبه ناس شود که هر که هر چه بگوید اقامه شود با
اینکه بر فرض اگر اقامه شود باز معاند حمل بر سحر میکند و ایمان نمیآورد چنانچه نظائر آن بسیار مشاهده شده، مگر عصاي موسی
(ع) که سحر سحره فرعون را بلعید و احیاي موتی از عیسی (ع) و گلستان شدن آتش بر ابراهیم (ع) و امثال اینها را بحسّ مشاهده
نکردند و باز حمل بسحر کردند و سحره فرعون که عناد و عصبیت در آنها نبود بفوریت ایمان آوردند.
[سوره الأنعام ( 6): آیه 8] ..... ص : 15
( وَ قالُوا لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَیْهِ مَلَکٌ وَ لَوْ أَنْزَلْنا مَلَکاً لَقُضِیَ الْأَمْرُ ثُمَّ لا یُنْظَرُونَ ( 8
و گفتند همین کفار، معاندین و متعصبین چرا نازل نمیشود بر پیغمبر ملک و اگر ما نازل کنیم ملک را هراینه هلاك میکنیم آنها را
و دیگر مهلت بآنها نخواهیم داد چون ایمان نمیآورند.
توضیح کلام آنکه قادر متعال قدرت داشت که تمام عقائد و اخلاق و احکام را بطور وضوح بنحوي که بر احدي شبهه نماند بیان
فرماید به اینکه مثلا بفرماید خلفاء رسول دوازده نفر، اول علی بن ابی طالب و یک یک آنها را بحسب و نسب معین فرماید و یک
کتاب بفرستد مثل رسائل عملیه از باب طهارت تا باب دیات با جمیع فروع آنها و بهشت و جهنم را در مرئی و منظر بندگان و
ملائکه بفرستد بالاي سر هر یک یک آنها که دیگر بر احدي جاي شبهه نماند و احتیاج بتحصیل علم و اجتهاد نداشته باشند و نیز
احتیاج بدلیل و نظر و فکر و زحمت نباشد لکن این خلاف ص: 16
حکمت است و تمیز بین مؤمن و کافر و عادل و فاسق و مطیع و عاصی داده نمیشود و اگر کسی باز در مقام مخالفت و کفر در آید
هلاك میشود بلکه حکمت چنین اقتضاء میکند که بندگان بروند در پی ادله و براهین و علم و اجتهاد و زحمت تا اجر کامل پیدا
کنند و اگر پشت پا زدند مستحق عقوبت گردند لذا میفرماید وَ قالُوا لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَیْهِ مَلَکٌ با اینکه این هم بهانه است اگر ملک هم
میفرستاد میگفتند از کجا این ملک باشد بلکه ممکن است جن و شیاطین باشد و در این صورت عذاب بر آنها نازل میشد و هلاك
میشدند چنانچه میفرماید وَ لَوْ أَنْزَلْنا مَلَکاً لَقُضِ یَ الْأَمْرُ یعنی کار میگذشت و هلاك میشدند ثُمَّ لا یُنْظَرُونَ و دیگر بآنها مهلت داده
نمیشود و این هم یک نوع لطفست نسبت ببندگان، و اطلاقات قضاء را مکرر تذکر دادهایم و اینجا بمعنی خاتمه و از بین رفتن است
چنانچه در آیه شریفه میفرماید وَ نادَوْا یا مالِکُ لِیَقْضِ عَلَیْنا رَبُّکَ قالَ إِنَّکُمْ ماکِثُونَ زخرف آیه 77 ، یعنی بمیریم و از عذاب نجات
یابیم.
[سوره الأنعام ( 6): آیه 9] ..... ص : 16
( وَ لَوْ جَعَلْناهُ مَلَکاً لَجَعَلْناهُ رَجُلًا وَ لَلَبَسْنا عَلَیْهِمْ ما یَلْبِسُونَ ( 9
و اگر قرار دهیم او را ملک هراینه باید او را رجل قرار دهیم و هراینه بپوشانیم بر آنها آنچه را که میپوشند رجال.
مسئلۀ- یکی از شرائط نبوت و امامت اینست که باید کسی باشد که امّت بتوانند با او تماس بگیرند و معاشرت و مصاحبت و مکالمه
صفحه 26 از 258
نمایند وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا بِلِسانِ قَوْمِهِ ابراهیم آیه 4، بنا بر این وَ لَوْ جَعَلْناهُ مَلَکاً ضمیر مرجع آن رسول است چنانچه ظاهر همین
است یا قرین رسول که از کلمه مقترنین استفاده میشود لَجَعَلْناهُ رَجُلًا باید بصورت بشر قرار دهیم چنانچه ملائکه که بر حضرت
ابراهیم علیه السّلام نازل شدند جهت بشارت باسحق و بر حضرت لوط علیه السّلام جهت ص:
17
جهت اهلاك قوم بصورت بشر بودند و بر حضرت رسالت صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم بصورت دحیه کلبی وَ لَلَبَسْنا عَلَیْهِمْ ما یَلْبِسُونَ
و باید لباس رجولیت بپوشند تا ممکن شود با مردم تماس بگیرند و در این صورت رفع دعواي کفار نمیشود و تصدیق نمیکنند که
آنها ملک باشند بلکه امر بر آنها اشکل میشود زیرا انبیاء از خود آن قوم بودند و در میان آنها شناسا بودند و این ملک یک مرد
ناشناس غریب بنظر میآید و توقع آنها رفع نمیشود.
[سوره الأنعام ( 6): آیه 10 ] ..... ص : 17
( وَ لَقَدِ اسْتُهْزِئَ بِرُسُلٍ مِنْ قَبْلِکَ فَحاقَ بِالَّذِینَ سَخِرُوا مِنْهُمْ ما کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ ( 10
و هرآینه بتحقیق استهزاء نمودند امم سالفه برسولان خود پس متوجه شد به آنهایی که مسخره میکردند انبیاء را آنچه که بودند بآن
استهزاء میکردند از عذابهاي دنیوي.
این آیه شریفه در مقام تسلیت حضرت رسالت صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم است که شما اول پیغمبري نیستی که بشما استهزاء میکنند
انبیاء سلف هم گرفتار اینگونه امّتها بودند و در مقام تهدید کفار است که امّتهاي انبیاء سلف که انبیاء خود را مسخره و استهزاء
میکردند عذاب بر آنها نازل شد و هلاك شدند و شما هم بترسید که گرفتار اینگونه عذابها نشوید چنانچه در مورد حضرت نوح
(ع) میفرماید وَ کُلَّما مَرَّ عَلَیْهِ مَلَأٌ مِنْ قَوْمِهِ سَخِرُوا مِنْهُ قالَ إِنْ تَسْخَرُوا مِنَّا فَإِنَّا نَسْخَرُ مِنْکُمْ کَما تَسْخَرُونَ هود آیه 40 ، و همچنین قوم
هود، صالح، لوط، شعیب، موسی علیهم السّلام و استهزاء و سخریه یکی از صفات خبیثه و اخلاق ذیله و معاصی بزرگ است نسبت
بمؤمنین چه رسد نسبت بانبیاء و اوصیاء و صدیقه طاهره (ع) و مقدسات دین که بسا موجب کفر و خلود در عذاب میشود خدا
میفرماید لا یَسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْمٍ عَسی أَنْ یَکُونُوا خَیْراً ص: 18
مِنْهُمْ وَ لا نِساءٌ مِنْ نِساءٍ عَسی أَنْ یَکُنَّ خَیْراً مِنْهُنَ
حجرات آیه 11 ، و از پیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم است فرمود
(انّ المستهزئین بین الناس یفتح لاحدهم باب من الجنۀ فیقال هلمّ هلمّ حتی یجیء بکربه و غمّه فاذا اتی اغلق دونه و هکذا سائر
ابواب الجنۀ حتی یفتح له باب فیقال هلمّ هلمّ فما یأتیه)
و آیات در ذمّ استهزاء بسیار داریم در حق منافقین میفرماید إِنَّما نَحْنُ مُسْتَهْزِؤُنَ، اللَّهُ یَسْتَهْزِئُ بِهِمْ بقره آیه 13 و 14 قُلْ أَ بِاللَّهِ وَ آیاتِهِ
وَ رَسُولِهِ کُنْتُمْ تَسْتَهْزِؤُنَ توبه آیه 66 قُلِ اسْتَهْزِؤُا إِنَّ اللَّهَ مُخْرِجٌ ما تَحْذَرُونَ توبه آیه 65 إِنَّا کَفَیْناكَ الْمُسْتَهْزِئِینَ حجر آیه 95 ، و غیر
این از آیات، و استهزاء چه بقول باشد یا بفعل یا بایماء و اشاره مطلقا حرام است و از رذائل اخلاقی است.
وَ لَقَدِ اسْتُهْزِئَ بِرُسُلٍ مِنْ قَبْلِکَ معلوم میشود که انبیاء همه نوع اذیتی از قوم خود دیدهاند و اگر در سائر اذیتها خداوند آنها را مهلت
میداد در این اذیت مهلت نبود بقرینه فاء تفریع در قوله تعالی فَحاقَ بِالَّذِینَ حاق بمعنی احاطه عذاب است که سرتاسر آنها را
فروگرفته سَخِرُوا مِنْهُمْ استفاده میشود که سخریه و استهزاء بمعنی واحد است ما کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ یعنی جزاء استهزاء آنها عذاب
دنیوي باشد از غرق، ریح، صاعقه، صیحه، خسف و امطار حجاره.
[سوره الأنعام ( 6): آیه 11 ] ..... ص : 18
صفحه 27 از 258
( قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ ثُمَّ انْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَۀُ الْمُکَذِّبِینَ ( 11
بفرما اي رسول اکرم باین کفار و مشرکین که گردش کنید در اطراف زمین پس از آن نظر کنید که چگونه بوده عاقبت کسانی که
تکذیب انبیاء نمودند.
آنچه بنظر میرسد و اللَّه العالم مراد از قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ سیر فکري است که از وضعیات و حالات بلاد امم سابقه مثل زمان نوح و
قوم عاد و ثمود و آن عمارات کذایی و آن دستگاه فرعونیان و نظائر آنها که چه محکمکاریها داشتند. أطیب البیان فی تفسیر
القرآن، ج 5، ص: 19
که میفرماید أَ لَمْ تَرَ کَیْفَ فَعَلَ رَبُّکَ بِعادٍ إِرَمَ ذاتِ الْعِمادِ الَّتِی لَمْ یُخْلَقْ مِثْلُها فِی الْبِلادِ وَ ثَمُودَ الَّذِینَ جابُوا الصَّخْرَ بِالْوادِ وَ فِرْعَوْنَ
.12 - ذِي الْأَوْتادِ الَّذِینَ طَغَوْا فِی الْبِلادِ فَأَکْثَرُوا فِیهَا الْفَسادَ فَصَبَّ عَلَیْهِمْ رَبُّکَ سَوْطَ عَذابٍ الفجر آیه 5
ثُمَّ انْظُرُوا که از این سیر فکري نتیجه بگیرید و درك کنید و بدست بیاورید که تکذیب انبیاء چه نتائج وخیمه دارد کَیْفَ کانَ عاقِبَۀُ
الْمُکَ ذِّبِینَ که بچه بلاهاي سخت برخورد کردند شما هم بترسید که باین نتائج وخیمه گرفتار خواهید شد اگر تکذیب نبی کنید
اعاذنا اللَّه من سوء العاقبۀ.
[سوره الأنعام ( 6): آیه 12 ] ..... ص : 19
قُلْ لِمَنْ ما فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ قُلْ لِلَّهِ کَتَبَ عَلی نَفْسِهِ الرَّحْمَۀَ لَیَجْمَعَنَّکُمْ إِلی یَوْمِ الْقِیامَۀِ لا رَیْبَ فِیهِ الَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَ هُمْ فَهُمْ لا
( یُؤْمِنُونَ ( 12
بفرما بکفار و مشرکین از براي کیست آنچه در آسمانها و زمین است بگو از براي خداوند تبارك و تعالی است لازم فرموده از براي
ذات مقدس خود رحمت را هرآینه جمع میفرماید تمام شماها را براي روز قیامت که هیچگونه شکی در آن نیست کسانی که خود
را بخسران و زیانکاري انداختند آنها کسانی هستند که ایمان نمیآورند.
قُلْ لِمَنْ ما فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ اشاره ببتهاي مشرکین است که شما اینها را عبادت میکنید، و بسلاطین و جبابره است که خود را
مالک رقاب مردم و فعّال ما یشاء میدانند بآنها بگو آنچه که در آسمانها و زمین است اختصاص بکه دارد و ملک کیست و در تحت
قدرت کدام توانی است اگر اعتراف کردند به اینکه خداوند است پس چرا عبادت بت میکنند که لا یسمن و لا یغنی من جوع است
و اگر مکابره کردند و انکار نمودند قُلْ لِلَّهِ بگو فقط اختصاص بذات اقدس ربوبی دارد و اینها قدرت بر دفع شري یا جلب نفعی بر
نفس خود ندارند چه رسد بما فی ص: 20
السموات و الارض.
کَتَبَ عَلی نَفْسِهِ الرَّحْمَ ۀَ کتب بمعنی لزوم و حتم است نظر به اینکه خداوند حکیم علی الاطلاق است و آنچه مقتضاي حکمت و
عدل است البته حتما اعمال میفرماید زیرا ترك آن اگر مفسده دارد قبیح است و الّا لغو است و فعل قبیح و لغو محال است از او
صادر شود، و رحمت دو قسم است: رحمت رحمانی و رحمت رحیمی. رحمانی عام است سرتاسر ممکنات را میگیرد از افاضه
وجود و ابقاء آن و ارزاق جمیع ممکنات و اسباب و وسائل زندگانی و ارسال رسل و انزال کتب و جعل احکام و هدایت و ارشاد و
بشارت و انذار و آنچه احتیاج بآن دارند لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَنْ بَیِّنَۀٍ وَ یَحْیی مَنْ حَیَّ عَنْ بَیِّنَۀٍ انفال آیه 44 ، و رحیمی خاص اهل ایمان
است از توفیق و سعادت و رستگاري و عنایات خاصه و الطاف مخصوصه و فیوضات اخروي لَیَجْمَعَنَّکُمْ از زمان آدم ابو البشر بلکه
خلقت بنی الجان بلکه ایجاد ملائکه إِلی یَوْمِ الْقِیامَۀِ که تمام ملائکه و جن و انس در صحراي محشر مجتمع هستند و یکی از اسماء
قیامت یوم الجمع است لا رَیْبَ فِیهِ و لا شک یعتبر به تمام ملیّین عالم حتی مشرکین که معتقد بمبدء هستند معتقد بقیامت هم هستند
فقط اختلاف در خصوصیات است و منکر قیامت منحصر بدهري طبیعی است که منکر مبدء است.
صفحه 28 از 258
الَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ خسران زیان است انسان در این دنیا تاجر است و سرمایه تجارتش عمر است و کارمندان تجارتخانهاش اعضاء
و جوارح است و بیع و شرائش اعمال و افعال است و نفع آنها بهشت و خسران آن جهنم، عمل صالح و فاسد فَهُمْ لا یُؤْمِنُونَ زیرا اگر
ایمان باشد عاقبتش سعادت و بهشت و سود و نفع است فقط غیر مؤمن خاسر است.
ص: 21
[سوره الأنعام ( 6): آیه 13 ] .... ص : 21
( وَ لَهُ ما سَکَنَ فِی اللَّیْلِ وَ النَّهارِ وَ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ ( 13
و از براي خدا است آنچه سکونت پیدا میکند در شب و روز و او است خداوند شنوا و دانا.
وَ لَهُ ما سَ کَنَ لام اختصاص است مختص باو است خالق و رازق و مبقی و حافظ همه اشیاء او است و بس، و کلمه ما شامل ذوي
العقول و غیر ذوي العقول از حیوانات بحري و برّي، هوایی و زمینی. و سکونت بعضی گفتند مقابل حرکت نیست زیرا ساکن و
متحرك هر دو مملوك حق هستند اختصاص بساکن ندارد بلکه بمعنی استقرار است میگویی فلان ساکن اصفهان است و فلان
ساکن طهران و هکذا تمام بلاد و قري و بحار و جبال و صحاري و براري لکن این معنی بنظر تمام نیست زیرا مناسب با فِی اللَّیْلِ وَ
النَّهارِ نیست شب و روز مدخلیت ندارد. و بعضی گفتند سکونت مقابل حرکت است و دفع اشکال مذکور را نمودند به اینکه مراد
اعم از ساکن و متحرك است غایۀ الامر در آیه بواسطه اختصار یکی را بیان فرموده که دیگر که ما تحرك باشد بواسطه وضوحش
ذکر نفرموده، این وجه هم بنظر تمام نیست زیرا تقدیر خلاف ظاهر است و اولویۀ هم متحرك بر ساکن ندارد بلکه آنچه بنظر میرسد
و اللَّه العالم مراد استراحت است چون کلیه حیوانات برّي و بحري، هوایی و زمینی، جنّی و انسی دو دسته هستند بعضی استراحت
آنها در شب است و روز در تلاش روزي و اشتغالات و بعضی در روز است و شب اشتغال دارند.
وَ هُوَ السَّمِیعُ بمعنی اجابت حوائج آنها و ارزاق آنها و اصلاح امور آنها العلیم عالم بجمیع حالات و افعال آنها است.
ص: 22
[سوره الأنعام ( 6): آیه 14 ] ...... ص : 22
قُلْ أَ غَیْرَ اللَّهِ أَتَّخِ ذُ وَلِیا فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ هُوَ یُطْعِمُ وَ لا یُطْعَمُ قُلْ إِنِّی أُمِرْتُ أَنْ أَکُونَ أَوَّلَ مَنْ أَسْلَمَ وَ لا تَکُ ونَنَّ مِنَ
( الْمُشْرِکِینَ ( 14
بفرما بمشرکین که توقع دارید من غیر خدا را براي خود ولیّ و صاحب اختیار بگیرم و حال آنکه خداوند موجد تمام آسمانها و
زمین و تمام جنبندهها را روزي و اطعام میفرماید و خود احتیاج بطعام ندارد که کسی او را اطعام نماید بگو بآنها من مأمور شدهام
که بوده باشم اول کسی که تسلیم پروردگار شوم و دین مقدس اسلام را اختیار کنم و نهی اکید فرموده که از دسته مشرکین نباشم
و توجه بغیر او نکنم.
توضیح کلام اینکه مشرکین در اول اسلام آنچه عملیات براي دفع حضرت رسالت صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و جلوگیري از دعوت
آن حضرت بکار بردند نتیجه نگرفتند و روز بروز گروندگان بآن حضرت زیادتر میشدند از راه تطمیع وارد شدند خدمت حضرت
ابی طالب علیه السّلام عرض کردند که این پسر برادر شما اگر غرضش مال دنیا است ما آن قدر از اموال خود باو بذل میکنیم که
ثروتمندترین حجاز شود و اگر غرض ریاست است ما او را بریاست انتخاب میکنیم فقط دست از دعوت بتوحید بردارد و با ما در
شرك همدست شود خداوند در آیات چندي براي قطع طمع آنها این موضوع را تذکر داده که از جمله آنها این آیه است که
میفرماید قل یا محمّد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم أَ غَیْرَ اللَّهِ از اصنام و سائر معبودات باطله أَتَّخِذُ و پیروي کنم و معبود خود قرار دهم
صفحه 29 از 258
ولیّا که صاحب اختیار و پناهگاه من باشند با اینکه اینها یک جمادي بیش نیستند نه قادر بر جلب نفعی یا دفع ضرري هستند و نه
شعور و ادراکی دارند و نه خالق و رازق کسی و چیزي و حال آنکه خداوند متعال و قادر ذي الجلال و واجب بیمثال فاطِرِ
السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ است فاطر قریب المعنی است با بدیع ص: 23
که موجد آسمانها و زمین است بدون سابقه و نقشه و باصطلاح مخترع آنها است وَ هُوَ یُطْعِمُ رزاق است تمام مرزوقین را همه از
خوان نعمت او بهره میبرند وَ تَرْزُقُ مَنْ تَشاءُ بِغَیْرِ حِسابٍ آل عمران آیه 26 ما أُرِیدُ مِنْهُمْ مِنْ رِزْقٍ وَ ما أُرِیدُ أَنْ یُطْعِمُونِ إِنَّ اللَّهَ هُوَ
الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِینُ الذاریات آیه 57 و 58 وَ لا یُطْعَمُ زیرا ذات مقدس او منزّه و مبرّاء است از احتیاج و غنی بالذات است و
احتیاج از لوازم ذاتیه امکان است و واجب کامل است فوق الکمال و تام است فوق التمام.
قُلْ إِنِّی أُمِرْتُ أَنْ أَکُونَ أَوَّلَ مَنْ أَسْلَمَ اولیت حضرت رسالت صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم در عالم نورانیت اول من خلق اللَّه است
چنانچه فرمود
(اول ما خلق اللَّه نوري)
و اخبار در اول ما خلق مختلف است در بسیاري از اخبار دارد عقل است، در کتاب کافی باب عقل و جهل ذکر فرموده و حکماء
هم عقل اول را اولین مخلوق و تعبیر بصادر اول کردند و آنهم نور مقدس نبوي صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم است، در بعض اخبار
دارد ماء است و آنهم اولا در عالم اجسام است، و ثانیا بنا بر مذاق حکماء که میگویند الفاظ موضوع بر معانی عامه است میگویند
مراد ماء الوجود است یعنی اول وجودي که از حضرت حق در عالم امکان آمد و ظاهر شد همان وجود نبوي (ص) است، و اگر
مراد اولیت در دین مقدس اسلام باشد اولیت آن حضرت که آورنده این دین است واضح است و اگر مراد اسلام بمعنی عام باشد
که در حق حضرت ابراهیم علیه السّلام میفرماید کانَ حَنِیفاً مُسْلِماً آل عمران آیه 61 ، و نیز خطاب باو میفرماید أَسْلِمْ قالَ أَسْلَمْتُ
لِرَبِّ الْعالَمِینَ بقره آیه 135 ، و غیر این از آیات و گذشت که سرتاسر عالم یک دین بوده و آن اسلام است و بنا بر این هم اولیت با
آن حضرت است چنانچه میفرماید
(کنت نبیا و الادم بین الماء و التین).
وَ لا تَکُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِکِینَ و نیز گذشت اقسام شرك که پنج قسم است: ص: 24
شرك ذاتی و شرك صفاتی و افعالی و عبادتی و نظري، و نهی نهی ارشادیست زیرا بحکم عقل شرك قبیح است و موجب عذاب
ابدي است إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ لقمان آیه 92 ، و مشرك همان عقوبت شرك را دارد دیگر یک عقوبت براي مخالفت نهی ندارد.
[سوره الأنعام ( 6): آیه 15 ] ...... ص : 24
( قُلْ إِنِّی أَخافُ إِنْ عَصَیْتُ رَبِّی عَذابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ ( 15
بگو اي پیغمبر (صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم) که محققا من ترس دارم که اگر معصیت پروردگار خود کنم عذاب روز با عظمت را.
خوف عبارت از حالتیست در نفس که از روي ایمان و یقین بتوجه مکروهی بانسان وارد شود در مقابل رجاء که آن هم حالتیست
در نفس از روي ایمان بورود مطلوبی بانسان. و خوف دو قسم است خوف مذموم و آن در جائیست که بحکم عقل و شرع جاي
خوف نباشد مثل خوف در جهاد که تعبیر بجبن میکنند مقابل شجاعت، یا خوف از نقص مال که تعبیر ببخل میکنند در مقابل
سخاوت و امثال اینها. و خوف ممدوح و آنهم سه قسم است خوف از خطر خاتمه که نبادي بی ایمان و بیتوبه از دنیا برود. و خوف
از عذاب دنیوي و اخروي در اثر معاصی و نافرمانی. و خوف از خدا بعد از معرفت بعظمت و کبریایی حق که مانع شود از ارتکاب
معصیت و ترك طاعت و این خوف هم درجات بسیاري دارد بتفاوت درجات معرفت که یکی از درجات آن عدالت است که مانع
شود از ارتکاب کبیره و اصرار بر صغیره و منافی مروت و اعلی درجات آن مقام عصمت است که مانع شود از خیال معصیت حتی
صفحه 30 از 258
صغیره فضلا از ارتکاب آن و بالاترین درجات عصمت آنست که مانع شود حتی از ترك اولی و خوف حضرت رسالت صلّی اللَّه
علیه و آله و سلّم و اوصیاء او باین درجه بود.
إِنْ عَصَیْتُ رَبِّی در کوتاهی در دعوت یا مساعدت با کفار و مشرکین و موافقت ص: 25
با آنها عَذابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ اطلاق عظمت بر روز قیامت بواسطه اهوال یوم القیمه و مواقف سخت آن که در خبر از حضرت صادق علیه
السّلام است فرمود
(انّ للقیمۀ خمسون موقفا کل موقف مقام الف سنۀ)
. سپس تلاوت فرمود باین آیه شریفه فِی یَوْمٍ کانَ مِقْدارُهُ خَمْسِینَ أَلْفَ سَنَۀٍ معارج آیه 4
[سوره الأنعام ( 6): آیه 16 ] ..... ص : 25
( مَنْ یُصْرَفْ عَنْهُ یَوْمَئِذٍ فَقَدْ رَحِمَهُ وَ ذلِکَ الْفَوْزُ الْمُبِینُ ( 16
کسی که صرف شود عذاب الهی از او در روز قیامت پس محققا مورد رحمت الهی واقع میشود و این رستگاري آشکاریست.
مَنْ یُصْ رَفْ عَنْهُ صرف بمعنی جلوگیري است از توجه عذاب که عبارت از دفع عذاب است نه برداشتن عذاب که عبارت از رفع
است، و یصرف در قرائت سیاهی فعل مجهول است و نایب فاعل ضمیر است که مرجع آن عذاب است که در آیه قبل ذکر فرموده و
صارف خداوند متعال، و در بعضی قرائتها فعل معلوم بفتح تاء و کسر راء قرائت شده و فاعلش ضمیر و مرجع آن کلمه ربّی در إِنْ
عَ َ ص یْتُ رَبِّی است و این قطع نظر که خلاف سیاهی قرآن است و اعتبار ندارد خلاف ظاهر هم هست زیرا مفعول آن ذکر نشده و
ضمیري که راجع بعذاب باشد هم مذکور نیست باید در تقدیر گرفت و تقدیر خلاف ظاهر است یومئذ اشاره بروز عظیم است که
در آیه قبل ذکر شده که روز قیامت باشد و بواسطه عظمتش اسامی بسیاري در قرآن در موارد زیاد براي آن ذکر شده: یوم الحسرة
و الندامۀ، یوم یقوم الناس لرب العالمین، یوم الحشر، یوم التغابن، یوم الجمع، یوم الازفۀ و غیر اینها که ما در جلد سوم کلم الطیب
آنچه از آیات و اخبار استفاده میشود که تقریبا بالغ بر هشتاد اسم است متذکر شدهایم.
فَقَدْ رَحِمَهُ ممکن است همین صرف عذاب رحمت و تفضل باشد چه استحقاق ص: 26
داشته باشد خداوند عفو فرماید و چه استحقاق عذاب نداشته باشد آنهم فضل الهی شامل حال او شده که توفیق ترك معاصی باو
داده و ایمان او را در کنف خود حفظ فرموده وَ ذلِکَ الْفَوْزُ الْمُبِینُ رستگاري آشکارا. همین نجات از عذاب است اعاذنا اللَّه منه
بحق محمد و آله صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم.
[سوره الأنعام ( 6): آیه 17 ] ...... ص : 26
( وَ إِنْ یَمْسَسْکَ اللَّهُ بِضُرٍّ فَلا کاشِفَ لَهُ إِلَّا هُوَ وَ إِنْ یَمْسَسْکَ بِخَیْرٍ فَهُوَ عَلی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ ( 17
و اگر اصابه فرماید خداوند تو را بضرري پس نیست کسی که بتواند برطرف کند او را مگر او و اگر اصابه نماید تو را بخیري پس
او بر هر چیزي توانا است وَ إِنْ یَمْسَ سْکَ اللَّهُ بِضُ رٍّ بعضی مفسرین نظر به اینکه مسّ الصاق دو جسم است بیکدیگر و اطلاق مسّ بر
خدا روا نیست گفتند مراد از مسّ اصابه است لکن غافل از اینکه باء بضرّ باء تعدیه است در واقع ضرّ مس میکند غایۀ الامر باراده
خداوند چنانچه میگویی مسسته بیدي یعنی دست او را مسّ کرد باراده نفس اینجا هم ضرّ تو را مس کرد باراده خداوند و مراد از
ضرّ هر مکروهیست مثل فقر و مرض و ضرر مالی، عرضی، بدنی، روحی و غیر اینها.
فَلا کاشِفَ لَهُ إِلَّا هُوَ کسی را قدرت نیست که در مقابل اراده حق عرض اندام کند و بتواند کوچکترین ضرري را دفع و برطرف
سازد از نفس خود چه رسد از دیگري لا یملک لنفسه نفعا و لا ضرا و این جمله اشاره ببتهاي مشرکین است که مشرکین توهّم
صفحه 31 از 258
میکردند که آنها دفع بلیات میکنند.
وَ إِنْ یَمْسَ سْکَ بِخَیْرٍ اگر خیري تماس گرفت با تو باراده او است تمام خیرات دنیا و آخرت کسی قدرت ندارد کوچکترین نفعی
، بخود برساند چه رسد بدیگران فَهُوَ عَلی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ وَ إِنْ یُرِدْكَ بِخَیْرٍ فَلا رَادَّ لِفَضْ لِهِ یونس أطیب البیان فی تفسیر القرآن، ج 5
ص: 27
آیه 49 قُلْ إِنِّی لا أَمْلِکُ لَکُمْ ضَ  را وَ لا رَشَداً جنّ آیه 20 ، و غیر اینها از آیات و از اسامی مقدسه یا ضارّ یا نافع است.
[سوره الأنعام ( 6): آیه 18 ] ...... ص : 27
( وَ هُوَ الْقاهِرُ فَوْقَ عِبادِهِ وَ هُوَ الْحَکِیمُ الْخَبِیرُ ( 18
و خداوند قاهر است بر سر تمام بندهگان خود و او است عالم بجمیع حکم و مصالح و دانا است بجمیع جزئیات و خصوصیات.
وَ هُوَ الْقاهِرُ قاهریت از صفات ذاتیه است و صفات کمالیه عین ذات حق است، و توهّم اینکه از صفات فعلیه است چون مقهوري باید
باشد تا خداوند بر او قاهر باشد مثل خالقیۀ و رازقیت فاسد است.
توضیح کلام اینکه صفات ذاتیه دو قسم است: صفات صرفه مثل حیّ، ازلیت، ابدیت، سرمدیت. و صفات ذات اضافه مثل قادریت،
عالمیت. قادر اذ لا مقدور و عالم اذ لا معلوم پس قاهر اذ لا مقهور. و معناي قاهریت یعنی تمام اشیاء مقهور تحت قدرت او است و با
قادر قریب المعنی است.
. فَوْقَ عِبادِهِ فوقیت بمعنی علو و ارتفاع و احاطه است مثل یَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیْدِیهِمْ فتح آیه 10
وَ هُوَ الْحَکِیمُ با اینکه قدرت و غلبه و قهر او بر جمیع بالذات باشد و هر چه بخواهد بکند میتواند لکن عالم بجمیع حکم و مصالح
است و بر خلاف حکمت و مصلحت فعلی از او صادر نخواهد شد زیرا بر خلاف حکمت یا قبیح است اگر ذي مفسده باشد یا لغو
است اگر بلا مصلحت باشد و هر دو محال است از او صادر شود و همین است معنی عدل که یکی از اصول مذهب شیعه است
الخبیر خبیر عالم بجزئیات است از ظاهر و باطن، از سري تا ثریّا، از مجردات و مادیات، نباتات جمادات، جنّ، انس، ملک، حیوانات
برّي و بحري با خبر است.
ص: 28
[سوره الأنعام ( 6): آیه 19 ] ..... ص : 28
قُلْ أَيُّ شَیْءٍ أَکْبَرُ شَ هادَةً قُلِ اللَّهُ شَ هِیدٌ بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ وَ أُوحِیَ إِلَیَّ هذَا الْقُرْآنُ لِأُنْذِرَکُمْ بِهِ وَ مَنْ بَلَغَ أَ إِنَّکُمْ لَتَشْهَدُونَ أَنَّ مَعَ اللَّهِ آلِهَۀً
( أُخْري قُلْ لا أَشْهَدُ قُلْ إِنَّما هُوَ إِلهٌ واحِدٌ وَ إِنَّنِی بَرِيءٌ مِمَّا تُشْرِکُونَ ( 19
بگو اي پیغمبر باین مشرکین چه چیز سراغ دارید که شهادتش از شهادت خدا بزرگتر باشد بگو خداوند شاهد بین من و شما است و
بمن وحی رسید که این قرآن است براي اینکه شما را انذار و بیم دهم باو و هر کس که باو ابلاغ شده آیا شما شهادت میدهید اینکه
با خداوند خدایانی هستند بگو من همچه شهادتی نمیدهم بگو منحصرا خدا یکیست و محققا من بیزار و متبري هستم از آن خدایان
شما که شریک خداوند قرار دادهاید.
قُلْ أَيُّ شَیْءٍ بعضی اشکال کردند که اطلاق شیء بر خداوند صحیح نیست و چرا نفرموده من اکبر شهادة، و جواب دادند که در
خبر داریم شیء لا کالاشیاء، لکن اشکال و جواب هر دو مخدوش است و توضیح کلام اینکه شهود منحصر بذوي العقول نیست
تمام مخلوقات نفس وجود آنها شهادت بوجود صانع و وحدانیت او و علم و قدرت و حکمت او میدهند بلکه هر اثري شهادت
بوجود مؤثر میدهد غایۀ الامر هر کدام بمقدار دلالت خود شهادت میدهد و اکبر شهود بر یگانگی حضرت ربوبی ذات مقدس او
صفحه 32 از 258
است حتی نزد مشرکین زیرا آنها هم منکر وجود او نیستند فقط در عبادت براي او شریک قائل شدند و چون قرآن مجید بعد از
اثبات معجزه بودن آن از جهات عدیده که در مقدمه این کتاب ذکر شده کلام حق است و سرتاسر قرآن شهادت بوحدانیت او
میدهد و ما در ترجمه گفتیم چه سراغ دارید یعنی در میانه شهود از ذوي العقول و غیر آنها شاهدي بزرگتر از ذات مقدس او نیست
لذا میفرماید أَکْبَرُ شَهادَةً و استفهام تقریري است نظیر اینکه بگویی ص: 29
خدا اکبر من کل شیء و ارفع و اعظم و اعلی من کلّ شیء و این دلالت ندارد بر شیئیت حق و مفاد خبر هم این نیست که خدا شیء
است و اشاره باین است که وجود حق ذاتی و واجب و ازلی و ابدي و غیر متناهی است شدة و مدّة و عدة غیر از وجودات ممکنه
حادثه ظلّیه تبعیه است و جمله من اللَّه در تقدیر است از جهت وضوح ذکر نشده.
قُلِ اللَّهُ بگو خدا اکبر شاهد و شَ هِیدٌ بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ اشاره به اینکه من و شما هر دو خدا را معتقدیم من مدعی توحید هستم و اولین
دعواي من کلمه لا اله الّا اللَّه است که در قرآن مجیدش بالغ بر هزار مرتبه تصریح بتوحید و نفی شرك فرموده.
اشکال و دفع- در اناجیل مسیحیها دارد که فروسیان بعیسی علیه السّلام گفتند ما از کجا بفهمیم که تو از جانب خدا رسولی، جواب
گفت مگر در ناموس یعنی توریۀ ندارد که هر دعوایی دو شاهد میخواهد گفتند بلی گفت من خودم یک شاهد و پدرم خدا هم
یک شاهد و این جمله یکی از شواهد بزرگ است بر کذب اناجیل زیرا هر مدّعی کاذبی میتواند همچه دعوایی کند خود را یک
شاهد بگیرد و خدا را شاهد دیگر.
و توهّم شده که همین اشکال در این آیه هم متوجه است لکن این توهّم فاسد است چه بسیار فرق است بین این آیه با عبارت انجیل
در انجیل مطالبه دلیل میکردند بر نبوت مسیح باید اقامه معجزه کند در این آیه دعوي در مسئله توحید و شرك است بلکه میتوان
گفت هر پیغمبري صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم منکر شرك بوده مدعی شرك باید اقامه بیّنه کند و چون قرآن بواسطه معجزه بودن
آن شاهد میشود که کلام الهی است و در آن صریحا شهادت بتوحید است شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الایۀ آل عمران آیه 16 و آیات
دیگر. ص: 30
وَ أُوحِیَ إِلَیَّ هذَا الْقُرْآنُ لِأُنْذِرَکُمْ بِهِ در قرآن در بسیاري از موارد انذار مشرکین فرموده إِنَّ اللَّهَ لا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَكَ بِهِ نساء آیه 51 إِنَّ
الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ لقمان آیه 12 وَ مَنْ یُشْرِكْ بِاللَّهِ فَکَأَنَّما خَرَّ مِنَ السَّماءِ حج آیه 32 ، الی غیر ذلک از آیات وَ مَنْ بَلَغَ از سایر
مشرکین و کفار و معاندین و اهل معاصی را انذار میفرماید.
أَ إِنَّکُمْ لَتَشْهَدُونَ أَنَّ مَعَ اللَّهِ آلِهَۀً أُخْري از روي تعجب با این همه شواهد توحید باز شما مشرکین شهادت میدهید که آلهه دیگر هم
هستند با خدا، اگر چنین گفتاري از آنها سر زد قُلْ لا أَشْهَدُ بگو همچه شهادتی من نمیدهم زیرا مسئله توحید از کثرت ادلّه باعلا
مراتب ظهور رسیده بلکه از بدیهیات بشمار میرود تمام ذرات بلسان قال و حال وحده لا شریک له گویند، بلکه قُلْ إِنَّما هُوَ إِلهٌ واحِدٌ
که اولین دعوت نبی صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم بوده
(قولوا لا اله الّا اللَّه تفلحوا.)
وَ إِنَّنِی بَرِيءٌ مِمَّا تُشْرِکُونَ برائت و بیزاري از هر باطلی چه از منکرین توحید یا نبوت حضرت خاتم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم مثل
سایر کفار یا ولایت آل اطهار یا از سائر ارباب ضلال یکی از ارکان بزرگ ایمان است بلکه ایمان نیست جز محبت خدا و دوستان
خدا و بغض اعداء خدا و اعداء اولیاء خدا چنانچه از معصوم سؤال شد که
(هل الحب و البغض من الایمان قال هل الایمان الّا الحب و البغض)
جامع السعادات نراقی.
[سوره الأنعام ( 6): آیه 20 ] ..... ص : 30
صفحه 33 از 258
( الَّذِینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ یَعْرِفُونَهُ کَما یَعْرِفُونَ أَبْناءَهُمُ الَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ فَهُمْ لا یُؤْمِنُونَ ( 20
کسانی که ما براي آنها کتاب آوردیم میشناسند پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم را همان نحوي که ابناء خود را میشناسند کسانی
که نفوس خود را بخسران انداختند پس کسانی ص: 31
هستند که ایمان نخواهند آورد.
الَّذِینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ یَعْرِفُونَهُ کَما یَعْرِفُونَ أَبْناءَهُمُ این جمله بعین در سوره بقره آیه 146 گذشت و در مجلد دوم این کتاب صفحه
240 و حدیثی که از حضرت رضا علیه السّلام روایت شده که خلاصه مفاد آن اینست که یهود و نصاري در کتب منسوبه بوحی
دیده بودند شرح حال نبی صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم را بتمام خصوصیات و مهاجرت بمدینه و شرح حال اصحابش و خلفاء آن
حضرت را کاملا شناختند چنانچه اولاد خویش را میشناختند و باز هم حبّ دنیا و ریاست باعث بر انکار و عناد و عصبیت مورث
کتمان آنها شد شرح این را بیان کردیم مراجعه فرمائید.
الَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ خسران علاوه بر اینکه نفع و سودي نبرده سرمایه را هم از دست داده، کفار علاوه بر اینکه مثوبتی و اجري در
قیامت ندارند گرفتار عذاب ابدي هم هستند که اگر سرمایه وجود را نداشتند براي آنها بهتر بود زیرا گرفتار عذاب نمیشدند.
فَهُمْ لا یُؤْمِنُونَ ایمان گوهر گرانبهائیست هر که دارد همه چیز دارد و کسی که ندارد هیچ ندارد و این جمله راجع بتمام اهل کتاب
نیست بلکه راجع به آنهاییست که کاملا معرفت داشتند و شناختند و قبلا خبر میدادند و سپس کتمان کردند و آنها دانشمندان آنها
بودند و اما عوام آنها اگر هم ایمان نیاوردند از روي جهل و نادانی است و این هم یکی از اخبار غیبی قرآن است.
[سوره الأنعام ( 6): آیه 21 ] ..... ص : 31
( وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَري عَلَی اللَّهِ کَذِباً أَوْ کَذَّبَ بِآیاتِهِ إِنَّهُ لا یُفْلِحُ الظَّالِمُونَ ( 21
و کیست ظالمتر از کسی که افتري ببندد بخدا بدون مدرکی و نسبت دروغی بخدا دهد یا آیات الهی را تکذیب کند محققا
رستگاري ندارند ظالمین. ص: 32
توضیح کلام اینکه کذب مراتبی دارد، کذب اظهار امریست بر خلاف واقع چه در کلام باشد یا در کتابت یا در فعل یا در عقیده. و
افتري اخص از کذب است نسبت بغیر است که فلانی همچه گفت و همچه کرد با اینکه او نگفته و نکرده که قریب المعنی است با
تهمت، و ظلم تارة بغیر است. تارة بنفس، و ظلم بغیر هم تارة ظلم مالیست و ظلم نفسی است و ظلم عرضی و ظلم ناموسی و ظلم
دینی که نسبت کفر و ضلالت بغیر دادن و غیرهم هر چه اهمیت او بیشتر باشد ظلم باو عقوبتش شدیدتر ظلم بحیوانات، ظلم بکفار،
بمؤمن، بسیّد، بعالم، بائمه علیهم السّلام، بپیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم، بخدا. و کفار و مشرکین داراي جمیع مراتب کذب و
افتري و ظلم هستند و اعلی مراتب کذب و افتري و ظلم نسبت بخدا است چنانچه یهود این تورات رائج و سائر کتب عهد قدیم را
نسبت بخدا میدهند و نصاري این اناجیل اربعه و سایر کتب عهد جدید را نسبت باو میدهند وَ اللَّهُ أَمَرَنا بِها اعراف آیه 27 ، و
همچنین فحشاء و منکراتی که مرتکب میشوند میگویند دستور الهی است قُلْ إِنَّ اللَّهَ لا یَأْمُرُ بِالْفَحْشاءِ اعراف آیه 127 لذا میفرماید وَ
مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَري عَلَی اللَّهِ کَ ذِباً زیرا هم ظلم بنفس است که خود را مخلد در آتش نموده و هم ظلم بغیر است که مردم را در
ضلالت انداخته، هم ظلم بدین است هم بپیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم است که بگوید بتوسط آنها است هم اهانت بساحت
قدس ربوبیست که نسبت کذب بخدا داده.
أَوْ کَذَّبَ بِآیاتِهِ که معجزات انبیاء را حمل بسحر کرده و انبیاء و اوصیاء آنها را انکار نموده إِنَّهُ لا یُفْلِحُ الظَّالِمُونَ محققا رستگاري و
نجات و سعادت نصیب ظالم نمیشود حتی عقوبۀ دنیوي هم باو متوجه میشود که ظلم اثر خود را میبخشد (الملک یبقی مع الکفر و
لا یبقی مع الظلم) خداوند ظالم دیگري را بر او مسلّط میفرماید اگرچه مورد آیه خاص است لکن این جمله عام است جمع محلّی
صفحه 34 از 258
بالف و لام افاده عموم میدهد شامل تمام ظالمین است حتی ظلم بحیوانات ص: 33
حتی مثل سگ غایۀ الامر درجات عقوبات آنها مختلف است.
[سوره الأنعام ( 6): آیه 22 ] ..... ص : 33
( وَ یَوْمَ نَحْشُرُهُمْ جَمِیعاً ثُمَّ نَقُولُ لِلَّذِینَ أَشْرَکُوا أَیْنَ شُرَکاؤُکُمُ الَّذِینَ کُنْتُمْ تَزْعُمُونَ ( 22
و روزي که محشور میکنیم آنها را جمیعا (خلق اولین و آخرین را) سپس میگوییم بکسانی که شریک بر خدا معتقد شدند کجایند
شریکان که شما بآنها گرویدید کسانی که شما بآنها گمان میبردید.
وَ یَوْمَ نَحْشُرُهُمْ ضمیر هم بجمیع بشر و جن و ملک برمیگردد بقرینه جمیعا بلکه حیوانات حتی وحوش هم محشور میشوند وَ إِذَا
الْوُحُوشُ حُشِرَتْ تکویر آیه 5، بلکه عبده مشرکین مثل شمس، اصنام، کواکب و غیر اینها چنانچه میفرماید إِنَّکُمْ وَ ما تَعْبُدُونَ مِنْ
دُونِ اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ أَنْتُمْ لَها وارِدُونَ انبیاء آیه 98 . (اشکال) از جمله ما تعبدون حضرت مسیح (ع) و امیر المؤمنین علیه السّلام و
امثال آنها است. (جواب) همین اشکال را خدمت معصوم (ع) عرض کردند جواب فرمود بآیه بعد که میفرماید إِنَّ الَّذِینَ سَبَقَتْ لَهُمْ
. مِنَّا الْحُسْنی أُولئِکَ عَنْها مُبْعَدُونَ انبیاء آیه 101
ثُمَّ نَقُولُ لِلَّذِینَ أَشْرَکُوا ظاهر آیه مشرکین هستند که در عبادت غیر خدا را میپرستند لکن از بسیاري از اخبار و زیارات استفاده
میشود که مخالفین ائمه اطهار (ع) حکم مشرك دارند بلکه اطلاق مشرك بر آنها شده در زیارت جامعه
(و من خالفکم مشرك)
و در باب اخبار ترجیح از حضرت باقر علیه السّلام است میفرماید
(الرادّ علینا کالراد علی اللَّه و الراد علی اللَّه فی حدّ الشرك باللّه)
در ذیل همین آیه اخباري است که مشرکین تفسیر شده بمنکرین ولایۀ علی علیه السّلام.
أَیْنَ شُرَکاؤُکُمُ کجایند بتهاي شما و اوّلی و دومی و سومی و کسانی که ص: 34
آنها را اطاعت میکردید بیایند شما را از عذاب نجات بخشند ببینید که آنها در اشد عذاب گرفتار هستند الَّذِینَ کُنْتُمْ تَزْعُمُونَ گمان
میکردید که اینها مقام قربی نزد خدا دارند و شما را بمقام قرب میرسانند و میگفتند ما نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِیُقَرِّبُونا إِلَی اللَّهِ زُلْفی زمر آیه 4، و
در دعا و مناجاتها میگفتید (اللهم احشرنا مع فلان و فلان) و ما هم در حق شما همین دعا را آمین میگوییم.
[سوره الأنعام ( 6): آیه 23 ] ......ص : 34
( ثُمَّ لَمْ تَکُنْ فِتْنَتُهُمْ إِلَّا أَنْ قالُوا وَ اللَّهِ رَبِّنا ما کُنَّا مُشْرِکِینَ ( 23
پس از این نبود فتنه اینها مگر اینکه گفتند قسم بخداوند پروردگار ما که ما مشرك نبودیم.
در باب قرائت قرّاء مختلف قرائت کردند در کلمه فتنتهم که بضم تاء است یا بفتح آن و در کلمه ربّنا که بکسر باء است یا بفتح باء
و هر کدام حجۀ اقامه کردند بر قرائت خود لکن چون مکرر گفتهایم که معتبر سیاهی قرآن است و بر خلاف سیاهی اجتهاد مقابل
نص است بر طبق سیاهی تفسیر میکنیم: فتنتهم بضم تاء و ربّنا بکسر باء.
ثمّ یعنی پس از سؤال از مشرکین که کجایند شرکاء شما اینها در مقام جواب و عذرخواهی و بیزاري از شرکاء برمیآیند لَمْ تَکُنْ
فِتْنَتُهُمْ فتنتهم اسم لم تکن و تعبیر بتأنیث براي تأنیث لفظی فتنۀ و فتنۀ در قرآن در مواردي استعمال شده بمعنی اختبار و امتحان بِسْمِ
اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ الم أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا یُفْتَنُونَ وَ لَقَدْ فَتَنَّا الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ الایۀ عنکبوت آیه 1 و 2 و
بمعنی محنت و عذاب إِنَّ الَّذِینَ فَتَنُوا الْمُؤْمِنِینَ یعنی اذیت و عذاب میکنند مؤمنین را، بروج آیه 10 . و بمعناي بلاء و مصیبت أَنَّما
صفحه 35 از 258
أَمْوالُکُمْ وَ أَوْلادُکُمْ فِتْنَۀٌ
انفال آیه 28 یعنی البلاء، و بمعنی فساد وَ قاتِلُوهُمْ حَتَّی لا تَکُونَ فِتْنَۀٌ انفال آیه 40 ص: 35
بمعنی فساد و غیر اینها و در اینجا بمعنی کار زشت و قبیح است زیرا زشتتر از این چه چیزي است که مدّتی در شرك زیست کنند
و در قیامت در محضر علام الغیوب قسم و اللَّه بخورند که ما مشرك نبودیم باصطلاح عذر بدتر از گناه إِلَّا أَنْ قالُوا وَ اللَّهِ رَبِّنا ما کُنَّا
مُشْرِکِینَ و تعبیر بربّنا بیان و اللَّه اشاره به اینکه پروردگار ما منحصر باللّه است که ربّ دیگر نداشته و نداشتیم.
[سوره الأنعام ( 6): آیه 24 ] ...... ص : 35
( انْظُرْ کَیْفَ کَذَبُوا عَلی أَنْفُسِهِمْ وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما کانُوا یَفْتَرُونَ ( 24
ببین چگونه دروغ گفتند بر نفوس خود و از دست آنها رفت و مفقود شد آنچه را که بودند افتري میبستند.
انْظُرْ از روي تعجب نگاه کن ببین کَیْفَ کَ ذَبُوا عَلی أَنْفُسِهِمْ که چگونه دروغ میگویند بر خودشان که این یک دروغ بزرگی است
مثل اینکه منافق که ذرهاي ایمان نداشته باشد و بگوید مؤمن هستم، یا فاسقی دعوي عدالت یا بخیلی دعوي سخاوت، جبانی دعوي
شجاعت، دشمنی دعوي دوستی، مرائی دعوي خلوص و هکذا.
وَ ضَ لَّ عَنْهُمْ ما کانُوا یَفْتَرُونَ فاعل ضل ماء در ما کانوا است که عبارت از اصنام و آلهه آنها است فرداي قیامت از دست آنها میرود
هر چه بگردند که بوسیله آنها نجات یابند آنها را پیدا نمیکنند تا موقعی که در جهنم وارد شدند آنها را میبینند که در عذاب
هستند و بآنها افتراء بسته بودند و خداي خود میدانستند.
ص: 36
[سوره الأنعام ( 6): آیه 25 ] ...... ص : 36
وَ مِنْهُمْ مَنْ یَسْتَمِعُ إِلَیْکَ وَ جَعَلْنا عَلی قُلُوبِهِمْ أَکِنَّۀً أَنْ یَفْقَهُوهُ وَ فِی آذانِهِمْ وَقْراً وَ إِنْ یَرَوْا کُلَّ آیَۀٍ لا یُؤْمِنُوا بِها حَ تَّی إِذا جاؤُكَ
( یُجادِلُونَکَ یَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُوا إِنْ هذا إِلَّا أَساطِیرُ الْأَوَّلِینَ ( 25
و بعضی از این کفار و مشرکین هستند که استماع میکنند فرمایشات تو را لکن ما قلوب آنها را در محفظه و مستور نمودهایم از اینکه
تفقّه کنند و درك کنند و در گوشهاي آنها وقر و سنگینی قرار دادهایم که نشنوند و اثر نکند در آنها و اگر بینند هر معجزه و آیۀ
الهی را ایمان نمیآورند باو حتی زمانی که بیایند نزد تو مجادله میکنند میگویند کسانی که کافر هستند که نیست این فرمایشات مگر
رومانهاي سابقین مثل قصه رستم و اسفندیار، تفسیر این آیه شریفه متفرع بر بیان چند مطلب مهم است:
مطلب اول- همین نحوي که در ظاهر بدن قوي و اسباب و آلاتیست که بتوسط آنها انسان احساساتی دارد بتوسط چشم دیدنیها را
احساس میکند، بتوسط گوش شنیدنیها را، بتوسط ذائقه چشیدنیها را، بتوسط شامّه بوها را، بتوسط لامسه برودت و حرارت و لین و
خشونت را، همین نحو از براي روح انسان و آن جوهر ملکوتی و آن لطیفه ربانی و آن عقل مجرد از صورت و ماده که در آیات
شریفه و لسان اخبار تعبیر بقلب میکنند غیر از این قلب صنوبري مادي، خداوند چشم قرار داده که حقایق را مشاهده کند و گوش
قرار داده که مواعظ و نصایح و فرامین الهی را در خود تأثیر دهد و ذائقه قرار داده که طعم ایمان و اعمال صالحه را درك کند و
لذّت برد، و شامّه قرار داده که بوي سعادت و نجات و رستگاري را استشمام کند و لامسه قرار داده که حرارت جهنم و برودت جنۀ
را احساس کند.
مطلب دوم- همین نحو که قواي ظاهریه بسا برخورد بآفات میکند چشم کور میشود، زبان لال میشود، بدن از احساس میافتد، ذائقه
درك مطعومات ص: 37
صفحه 36 از 258
نمیکند، شامّه بوي خوش را استشمام نمیکند. همین نحو حواس روح از کار میافتد و آفت آنها عناد و عصبیت و سایر اخلاق رذیله:
کبر، حسد، بغضاء و اعمال سیّئه، فسق و فجور و فحشاء و منکرات است. چشم روح نمیبیند، گوش او نمیشنود زبان او اقرار و
اعتراف نمیکند، شامّه بوي عطر ایمان و اعمال نیک و گند کفر و اعمال زشت را استشمام نمیکند، لامسه خشونت ظلم و ایذاء و
لینیت عدل و احسان را نمیفهمد و احساس نمیکند.
مطلب سوم- اگرچه این امور در تحت اختیار عبد است لکن عقوبت دنیوي آنها است که در اثر معاصی و طغیان اسباب و وسائل
معصیت بر آنها بیشتر فراهم میشود و خداوند بآنها مهلت میدهد تا هر قدر بتوانند ازدیاد در معصیت کنند و این معناي خذلان است
چنانچه مثوبۀ دنیوي اهل ایمان و اعمال صالحه اینست که بیشتر اسباب هدایت و عبادت بر آنها فراهم میشود که بدرجات عالیتر
نائل شوند و این معناي توفیق است و از این جهه استناد فعل بخداوند صحیح است، پس از طیّ این مطالب شروع میکنیم در تفسیر:
وَ مِنْهُمْ مَنْ یَسْتَمِعُ إِلَیْکَ من تبعیضیه یعنی تمام کفار و مشرکین این نحو نیستند چه بسیار از آنها قابل هدایت هستند و چشم و گوش
آنها باز است لکن بعض آنها کسانی هستند که بگوش ظاهر استماع میکنند فرمایشات درربار شما را و لکن قلوب آنها از عناد و
عصبیت و کبر و نحو اینها پر است که اطراف قلب آنها را گرفتهایم که اثر در آنها نمیکند وَ جَعَلْنا عَلی قُلُوبِهِمْ أَکِنَّۀً نسبت جعل
بخداوند بمناسبت اینست که هیچ امري در عالم واقع نمیشود تا قضاي الهی و مشیت او اقتضاء نکند و لو افعال اختیاري حتی
المعاصی و منافی با اختیار و صحت عقوبت نیست در دعاء کمیل میخوانی
(اجریت علیّ حکما اتّبعت فیه هوي نفسی و لم احترس فیه من تزیین عدوّي فغرّنی بما اهوي و اسعده علی ذلک القضاء الدعاء)
ص: 38
و آیات شریفه در این موضوع بسیار داریم مثل فَیُضِلُّ اللَّهُ مَنْ یَشاءُ وَ یَهْدِي مَنْ یَشاءُ ابراهیم آیه 4، و مثل سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَیْثُ لا
یَعْلَمُونَ سوره قلم آیه 44 و اعراف 181 ، و مثل إِنَّما نُمْلِی لَهُمْ لِیَزْدادُوا إِثْماً آل عمران آیه 172 ، و غیر از این آیات.
اکنّۀ ظرف شیء است که تمام اطراف آن چیز را گرفته و روزنه از براي آن باز نباشد بَیْضٌ مَکْنُونٌ صافات آیه 47 ، و هوي و هوس
و کبر و نخوت و عناد و عصبیت و حبّ دنیا، مال و جاه و ریاست اطراف قلب آنها را گرفته و بهیچ راهی مستقیم نمیشوند و انذار و
موعظه و نصیحت بآنها تأثیر نمیکند چنانچه اکثر اهل این زمان چنینند أَنْ یَفْقَهُوهُ نور علم و فهم در دلهاي آنها راه ندارد وَ فِی
آذانِهِمْ وَقْراً و گوش قلب آنها را چنان کر کرده که نداي حق که سرتاسر عالم را پر کرده نمیشنوند چشم قلب کور شده، زبان قلب
. لال شده صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لا یَعْقِلُونَ بقره آیه 166
وَ إِنْ یَرَوْا کُلَّ آیَۀٍ از آیات الهیه تکوینیه و تشریعیه انبیاء و اولیاء و معجزات آنها و آثار قدرت و عظمت حق را مشاهده نمیکنند،
انبیاء را کذّاب و ساحر و مجنون میپندارند، معجزات را سحر میخوانند، آثار را مستند بطبیعت میدانند لا یُؤْمِنُوا بِها چنانچه بنوح (ع)
خطاب شد أَنَّهُ لَنْ یُؤْمِنَ مِنْ قَوْمِکَ إِلَّا مَنْ قَدْ آمَنَ هود آیه 38 ، و خود حضرت نوح عرض کرد وَ قالَ نُوحٌ رَبِّ لا تَذَرْ عَلَی الْأَرْضِ
. مِنَ الْکافِرِینَ دَیَّاراً إِنَّکَ إِنْ تَذَرْهُمْ یُضِلُّوا عِبادَكَ وَ لا یَلِدُوا إِلَّا فاجِراً کَفَّاراً نوح آیه 27 و 28
حَتَّی إِذا جاؤُكَ یُجادِلُونَکَ جدل آنست که کلمات لا طائل بگوید براي غلبه بر خصم و ادله حقه را حمل بر باطل کند یَقُولُ الَّذِینَ
کَفَرُوا این نوع کفار متعصب عنود جهود ان هذا ان نافیه یعنی نیست این معجزات و این قرآن مجید أطیب البیان فی تفسیر القرآن،
ج 5، ص: 39
و این مواعظ و نصایح و این انذار و تبشیر إِلَّا أَساطِیرُ الْأَوَّلِینَ داستانهاي سابقین و قصههاي دراویش و رومانهاي پیشینیان مثل داستان
رستم و حسینکرد و لیلی و مجنون و شیرین و فرهاد و کشمکش پري و جن و دیو و بشر مثل کتاب هزار داستان و فردوسی و امثال
و اشباه اینها که براي سرگرمی جهال و عوام نوشته شده ولی باز هم این مزخرفات، امروزه براي سرگرمی سینما، تماشاخانه،
تفریحگاهها قمارخانه، رقاصخانه، شرب مسکرات رواج بسزایی دارد و کفار دستگاه دین را هم در قطار این امور آورده خذلهم اللَّه
صفحه 37 از 258
جمیعا و هدانا بنور معرفته.
[سوره الأنعام ( 6): آیه 26 ] ..... ص : 39
( وَ هُمْ یَنْهَوْنَ عَنْهُ وَ یَنْأَوْنَ عَنْهُ وَ إِنْ یُهْلِکُونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ وَ ما یَشْعُرُونَ ( 26
و این کفار نهی میکردند و جلوگیري مینمودند از پیغمبر و آنها را دور میکردند از آن حضرت و هلاك نمیکردند مگر نفوس خود
را و درك نمیکردند هلاك خود را.
مفسرین عامه این آیه را این نحو تفسیر کردند که مراد از این آیه مثل حضرت ابی طالب علیه السّلام است که جلوگیري میکرد که
کفار قریش بآن حضرت اذیت و آزار نرسانند و مردم را از آن حضرت دور میکرد که آسیبی بآن حضرت وارد نشود ولی خودش
ایمان نیاورد و بکفر از دنیا رفت و خود را بهلاکت انداخت و نمیفهمید و بعضی جماعتی از بنی هاشم را گفتند که این نحوه بودند
نه خصوص ابی طالب تنها و امروز مطلق عامه حضرت ابی طالب و عبد المطلب و هاشم و سایر اجداد نبی صلّی اللَّه علیه و آله و
سلّم و پدر بزرگوارش را کافر و مشرك میدانند و این تفسیر غلط صرف است و مخالف با ظاهر بلکه صریح آیه است چنانچه بیان
خواهد شد و حضرت ابی طالب ایمان بآن حضرت داشت و ائمه (ع) که احد ثقلین هستند و داراي مقام عصمت و طهارت هستند
در اخبار و ادعیه و زیارات اجماع دارند که این اخبار بحدّ تواتر رسیده که ص: 40
حضرت ابی طالب (ع) ایمان کامل بحضرت رسالت داشت و در کتب عامه هم اشعار زیادي از او در مجمع البیان نقل نموده بلکه
در باب مسئله نبوت عامه و امامت عامه در باب شرائط نبوت و امامت بادله بسیاري ثابت کردیم که جمیع انبیاء و اوصیاء پدران آنها
همه مؤمن و صالح بودند و رجس کفر و شرك دامن آنها را آلوده نکرده و آباء و اجداد این خاندان عصمت تا حضرت اسماعیل
تمام قبل از اسلام بدین حضرت ابراهیم علیه السّلام بودند بلکه مثل حضرت عبد المطلب و ابی طالب از اوصیاء حضرت ابراهیم در
بنی اسماعیل بودند تا زمان بعثت حضرت رسالت صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم ودایع نبوت را بآن حضرت تقدیم نمودند چنانچه انبیاء
بنی اسرائیل هم تا زمان موسی (ع) اوصیاء حضرت ابراهیم بودند در بنی اسرائیل و قبطیان و از موسی تا عیسی اوصیاء موسی و از
عیسی تا حضرت رسالت صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم اوصیاء عیسی و سپرده شد ودایع انبیاء بنی اسرائیل بآن حضرت و از آن حضرت
باوصیاء طیّبین و طاهرین خود تا حضرت قائم عجّل اللَّه تعالی فرجه الشریف، و اینها وارث تمام انبیاء و اوصیاء انبیاء بودند، و این
مطلب را حقیر در مجلد اول و دوم کلم الطیب در باب شرائط نبوت و امامت مفصلا از روي ادله متقنه بیان کردهام مراجعه فرمائید
بپردازیم بتفسیر آیه شریفه وَ هُمْ یَنْهَوْنَ عَنْهُ واو عاطفه عطف بجملات آیه سابقه است و ضمیر هم مرجعش همان کفاریست که در
مِنْهُمْ مَنْ یَسْتَمِعُ إِلَیْکَ است که داراي صفات مذکوره در آیات قبل بودند و این دسته کفار عنود سایر کفار را نهی میکردند که
تشرف خدمت حضرت را پیدا نکنند و از فرمایشات درربار او استفاده نکنند و باخلاق حمیده او نگروند و معجزات باهرات او را
مشاهده نکنند و باو ایمان نیاورند یَنْهَوْنَ عَنْهُ و مردم را از او دور میکردند که نبادا دور او جمع شوند و علم اسلام را بلند کنند و
عدّه و عدّه براي او فراهم شود و شرك و کفر و اخلاق فاسده و اعمال سیّئه آنها را از بین ببرند و مدینه فاضله تشکیل دهند و
عظمت ص: 41
اسلام و قرآن را بر عالم روشن کنند.
وَ إِنْ یُهْلِکُونَ إِلَّا أَنْفُسَ هُمْ خداوند پیغمبر خود را و قرآن مجیدش را و دین حقّش را یاري میفرماید و هر چه اینها بیشتر عناد ورزند
ذلیلتر و خفیفتر میگردند و دین حق بر آنها چیرهتر میگردد و اینها بدست خود خود را در مهلکه میاندازند و بعذاب ابدي گرفتار
میکنند وَ ما یَشْعُرُونَ نمیفهمند که با خود چه میکنند.
(بیان) جاهل بسیط شاعر هست اگر برود در تعقیب علم و معرفت تحصیل میکند و حق را درك میکند و خود را از ضلالت جهل
صفحه 38 از 258
نجات میدهد و بنور علم هدایت میشود و لکن جاهل مرکب شعور ندارد حتی جهل خود را هم درك نمیکند و تصور میکند عالم
است نه در مقام معرفت برمیآید و نه حق را درك میکند و نه از ضلالت نجات میدهد و نه هدایت میشود.
هر کس که نداند و نداند که نداند در جهل مرکب ابد الدهر بماند
منسوب بحضرت عیسی علیه السّلام است که فرمود من مرده را زنده میکنم، کور را بصیر میکنم و اما از هدایت احمق عاجزم.
[سوره الأنعام ( 6): آیه 27 ] ....... ص : 41
( وَ لَوْ تَري إِذْ وُقِفُوا عَلَی النَّارِ فَقالُوا یا لَیْتَنا نُرَدُّ وَ لا نُکَذِّبَ بِآیاتِ رَبِّنا وَ نَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ ( 27
و اگر میدیدي هنگامی که اینها واقف شدند بر آتش پس گفتند اي کاش ما برمیگشتیم و تکذیب نمیکردیم بآیات پروردگارمان و
میبودیم از مؤمنین.
بعضی از قرّاء لا نکذّب و نکون را بضم باء و نون قرائت کردند و عطف بر نردّ دانسته مدخول یا لیتنا، و بعضی نکذّب را بضمّ باء و
نکون بنصب لکن سیاهی قرآن که نزد ما فقط اعتبار دارد هر دو بنصب است و مفاد: ان لا نکذّب و ان أطیب البیان فی تفسیر
القرآن، ج 5، ص: 42
نکون است.
وَ لَوْ تَري إِذْ وُقِفُوا عَلَی النَّارِ بعض مفسرین گفتند اذ دخلوا فی النار و بعضی گفتند معنی بودن نار است فوق رؤسهم و بعضی گفتند
تحت اقدامهم و تمام راجع بقیامت است و مستقبل محقق الوقوع حکم ماضی دارد لذا فرمود وقفوا لکن ظاهر اینست که مراد از
وقوف اطلاع و یقین است میگویی بر فلان امر واقف شدم و این در همان حال احتضار است که معاینه میکند و جاي خود را در
جهنم مشاهده میکند و حقانیت ایمان را درك میکند و یقین پیدا میکند لکن سودي ندارد وَ لَیْسَتِ التَّوْبَۀُ لِلَّذِینَ یَعْمَلُونَ السَّیِّئاتِ
حَتَّی إِذا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ إِنِّی تُبْتُ الْآنَ نساء آیه 22 ، و برگشتن هم ندارد فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ لا یَسْتَأْخِرُونَ ساعَۀً وَ لا یَسْتَقْدِمُونَ
. اعراف آیه 32
فَقالُوا یا لَیْتَنا نُرَدُّ مراد برگشتن بدنیا است و این آرزو را کفار هم موقع احتضار و هم در قبر و هم در قیامت میکنند لَوْ لا أَخَّرْتَنِی إِلی
أَجَلٍ قَرِیبٍ فَأَصَّدَّقَ وَ أَکُنْ مِنَ الصَّالِحِینَ منافقین آیه 10 حَتَّی إِذا جاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ رَبِّ ارْجِعُونِ لَعَلِّی أَعْمَلُ صالِحاً فِیما تَرَکْتُ
. مؤمنون آیه 101 رَبَّنا أَخْرِجْنا مِنْها فَإِنْ عُدْنا فَإِنَّا ظالِمُونَ مؤمنون آیه 109
فَقالُوا یا لَیْتَنا لیت از براي تمنّی است و با رجاء فرق دارد، رجاء در موردیست که احتمال یا ظن بوصول داشته باشد مثل تاجري که
در تجارت رجاء نفع داشته باشد و زارع در زراعت رجاء ثمر داشته باشد و عابد در عبادت رجاء ثواب داشته باشد. و تمنّی با یأس
از وصول هم صادق آید و این تمنی بسا ممدوح است مثل تمنی شیعیان که در کربلا بودند و در رکاب ابی عبد اللَّه علیه السّلام
بدرجه رفیعه شهادت رسیده بودند میگویی
(یا لیتنی کنت معکم فافوز معکم)
و در حدیث است
(من احبّ عمل قوم حشره اللَّه معهم)
و بسا مذموم مثل تمنی قوم موسی مقام قارون ص: 43
. را یا لَیْتَ لَنا مِثْلَ ما أُوتِیَ قارُونُ قصص آیه 79
، نردّ ردّ بمعنی رجوع است یعنی برگردیم بدنیا و این امري است غیر واقع بحسب آیه شریفه کَلَّا إِنَّها کَلِمَۀٌ هُوَ قائِلُها مؤمنون آیه 101
ولی امکان عقلی بلکه وقوعی دارد مثل هفتاد نفر قوم موسی وَ اخْتارَ مُوسی قَوْمَهُ سَبْعِینَ رَجُلًا لِمِیقاتِنا الایه اعراف آیه 154 ، و مثل
صفحه 39 از 258
احیاء موتی حضرت عیسی و مثل زمان رجعت ائمه (ع) و اصحاب و بعض شیعیان و نحو اینها.
وَ لا نُکَ ذِّبَ بِآیاتِ رَبِّنا منصوب بان مقدّره یعنی و ان لا نکذّب بعد الردّ مثل رَبِّ ارْجِعُونِ لَعَلِّی أَعْمَلُ صالِحاً مؤمنون آیه 101 ، دیگر
تکذیب نکنیم آیات پروردگارمان را وَ نَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ یعنی ان نکون و ایمان بیاوریم و از مؤمنین باشیم نه اینکه معنی این باشد
که اي کاش تکذیب نکرده بودیم و جزو مؤمنین بودیم که مفاد قرائت بضم است چنانچه گذشت و گفتیم خلاف ظاهر است و
شاهد بر معناي مختار آیه شریفه بعد است.
[سوره الأنعام ( 6): آیه 28 ] ..... ص : 43
( بَلْ بَدا لَهُمْ ما کانُوا یُخْفُونَ مِنْ قَبْلُ وَ لَوْ رُدُّوا لَعادُوا لِما نُهُوا عَنْهُ وَ إِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ ( 28
بلکه ظاهر میشود براي آنها آنچه که بودند مخفی کرده بودند از قبل و اگر برگردند بدنیا هراینه عود میدهند همان را که نهی شده
بودند از او و اینها هراینه دروغگویانند.
در تفسیر این آیه بین مفسرین اقوال بسیاریست در کلمه یخفون بعضی گفتند بر عوام و جهال کفار ظاهر میشود آنچه را علماء آنها
اخفاء کردند از علامات و نشانهها و بشارات که بوجود مقدس نبی صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم انبیاء سلف داده بودند و این خلاف
ظاهر است زیرا مرجع ضمیر لهم و فاعل یخفون یکی است، و بعضی گفتند شدت ص: 44
و عقوبت عذاب اینهم خلاف ظاهر است زیرا انحاء عقوبات بر آنها مخفی بود نه اینکه اخفاء کنند، بعضی گفتند اعمال و افعال سیّئه
که اخفاء میکردند اینهم تمام نیست زیرا اولا این صفت منافقین است نه کفار زیرا کفار مخفی نمیکردند و سیّئه نمیدانستند. و ثانیا
بر فرض اخفاء کنند نزد خودشان مخفی نبود نسبت بدیگران اخفاء میکردند و ظاهر آیه اینست که نزد خود ظاهر شده نه بر دیگران.
و تحقیق کلام اینست که حق و نور حق ظاهر است کالشمس فی رابعۀ النهار بخصوص مثل توحید و امر رسالت و معجزات باهرات
و کفر بمعنی ستر است که نور حق را مستور میکند مثل کسی که درب چشمش بسته باشد و نور شمس را مشاهده نکند و این ستر
هم دو قسم است یک قسم از قصور است مثل آدمی که کور شده باشد یا درب چشمش را بسته باشند و گفتیم کافر قاصر استحقاق
عذاب ندارد و لو احکام کفر در دنیا بر او بار است و لیاقت ثواب هم ندارد چون ایمان هم ندارد و حق بر او مکشوف نشده. و یک
قسم از روي تقصیر است مثل اینکه خود بسوء اختیار خود درب چشم خود را بسته باشد و نور شمس را مشاهده نکند و این کفار
که در آیات قبل اشاره شد از این قسم هستند پس در واقع خود آنها بسوء اختیار حق را بر خود مخفی نموده و صدق اخفاء بر آنها
میکند و در موقع احتضار و موت و عالم برزخ و قیامت پردهها بر طرف میشود و نور حق ظاهر میگردد لذا درست است بگویی بَلْ
بَدا لَهُمْ ما کانُوا یُخْفُونَ مِنْ قَبْلُ که ظاهر میشود بر آنها به برطرف شدن حجابها که بودند بر خود بسوء اختیار خود روي چشم قلب
را پوشانیده بودند از عصبیت و عناد و لجاج و کبر و امثال اینها در عالم دنیا لذا تمنّاي رجوع کردند و خدا میفرماید وَ لَوْ رُدُّوا و اگر
بر فرض محال هم برگردند باز همان پردهها را روي چشم قلب خود میکشند و در همان ظلمت کفر میافتند و نور حق را مشاهده
نمیکنند و لَعادُوا لِما نُهُوا عَنْهُ از فسق و کفر و شرك و ترك ایمان و ترك اعمال ص: 45
صالحه و ارتکاب معاصی وَ إِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ دروغ میگویند که اگر برگردیم چه و چه میکنیم. و اشکال به اینکه کذب از صفات خبر
است و وعد از مقوله انشاء است بسیار واهی است زیرا صدق و کذب در هر مقامی بمناسبت آن مقام معنایی دارد در باب وعد وفاء
به آنرا صدق مینامند و تخلف از آن را کذب میگویند خداوند میفرماید وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ إِسْماعِیلَ إِنَّهُ کانَ صادِقَ الْوَعْدِ الایه
. مریم آیه 55
[سوره الأنعام ( 6): آیه 29 ] ...... ص : 45
صفحه 40 از 258
( وَ قالُوا إِنْ هِیَ إِلَّا حَیاتُنَا الدُّنْیا وَ ما نَحْنُ بِمَبْعُوثِینَ ( 29
و گفتند نیست این زندگانی مگر همین حیات دنیوي و دیگر ما مبعوث نخواهیم شد این آیه یکی از مشکلات قرآنیست زیرا
منکرین بعث فقط منحصر بطبیعی دهري که در اخبار بزندیق تعبیر میکنند که اصلا وجود حق را منکر هستند و الّا ملّیین عالم حتی
مشرکین مسئله معاد را معترف هستند و عقیده خود را حق میدانند و در معاد اهل نجات و دیگران را بر باطل و اهل عذاب بنا بر این
آیات قبل از قوله تعالی وَ مِنْهُمْ مَنْ یَسْتَمِعُ إِلَیْکَ تمام راجع باین دسته کفار است و این مطلب منافیست با آیه بعد که فرداي قیامت
قسم میخورند در قولشان بَلی وَ رَبِّنا که اعتراف بوجود ربّ دارند.
و حلّ این اشکال بدو نحو ممکن است یکی به اینکه منکرین معاد دو دسته هستند یک دسته همان دهري طبیعی است که میگوید وَ
. ما یُهْلِکُنا إِلَّا الدَّهْرُ جاثیه آیه 23
و دسته دوم تناسخیه هستند که معترف بحق هستند و معاد را هم در این دنیا میدانند و مثل دهري نیستند که بگوید فات و مات و
اینها هم چهار مذهب دارند نسخ و رسخ و مسخ و فسخ.
-1 میگویند انسان موقعی که از دنیا رفت روح او تعلق میگیرد بانسان ص: 46
دیگري اگر نیک کردار است بانسان صالح و اگر بد کردار است بانسان طالح و هکذا الی غیر النهایۀ و این دنیا همیشه باقیست و
قیامتی و بهشت و جهنمی نیست ولی خدا را معتقد هستند.
-2 میگویند پس از موت روح تعلق میگیرد بحیوانات اگر نیک کردار است بحیوانات خوش الحان زیبا و اگر بد عملست بحیوانات
زشت بد الحان.
-3 بنباتات یا طیّبات از مأکولات یا بخبائث.
-4 بجمادات یا بجواهرات و معادن یا باحجار و رماد، پس انکار معاد بمعناي حق با اعتراف بوجود ربّ منافات ندارد.
و ممکن است حل اشکال بنحو دیگري که بگوئیم طبیعی منکر الوهیت، فرداي قیامت که تمام مطالب مشهود میشود اعتراف بحق
میکند. شروع بتفسیر وَ قالُوا إِنْ هِیَ همان کفار سابق الذکر گفتند ان هی و تعبیر بتانیث براي حیات است یعنی حیاتی نیست مگر
حیات این دنیا و دیگر ما زنده نخواهیم شد در قیامت براي حساب و جزاء إِلَّا حَیاتُنَا الدُّنْیا و تعبیر بدنیا نه مقابل عقبی باشد زیرا عقبی
را اصلا معتقد نیست بلکه مراد حیات حاضر است و فنایی هم ندارد وَ ما نَحْنُ بِمَبْعُوثِینَ بعث و نشر و حساب و ثواب و عقابی و
جنّت و ناري نیست چنانچه گفتیم.
[سوره الأنعام ( 6): آیه 30 ] ..... ص : 46
( وَ لَوْ تَري إِذْ وُقِفُوا عَلی رَبِّهِمْ قالَ أَ لَیْسَ هذا بِالْحَقِّ قالُوا بَلی وَ رَبِّنا قالَ فَذُوقُوا الْعَذابَ بِما کُنْتُمْ تَکْفُرُونَ ( 30
و اگر میدیدي زمانی که واقف شدند این کفار بر پروردگار خود فرمود آیا نیست این (بعث قیامت) بحق گفتند بلی حق است قسم
بپروردگار ما فرمود پس بچشید عذاب را بسبب آنچه که بودید کافر میشدید. ص: 47
وَ لَوْ تَري إِذْ وُقِفُوا عَلی رَبِّهِمْ راجع بقیامت است و روز بعث که اینها منکر بودند بقرینه قالَ أَ لَیْسَ هذا بِالْحَقِّ که اسم اشاره راجع
بهمان است که تکذیب میکردند و تعبیر به: اذ وقفوا بصیغه ماضی مفسرین گفتند مضارع محقق الوقوع حکم ماضی دارد لکن
میتوان گفت که جمله و لو تري که مضارع است اشاره برؤیت حضرت رسالت است در قیامت، کلمه اذ زمانیه است و البته زمان
رؤیت شیء بعد از وقوع آن شیء است تا واقع نشود قابل رؤیت نیست پس مفاد این جمله اینست که در روز قیامت موقعی که
میبینی که اینها واقف شدهاند بر پروردگار و بالجمله وقوف آنها ماضی بودن آن نسبت بزمان رؤیت است.
قالُوا بَلی در جواب نفی اگر نعم گفته شود تصدیق نفی است و اگر بلی گفته شود اثبات است مثل أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ قالُوا بَلی اعراف
صفحه 41 از 258
. آیه 171 ، و در جواب اثبات عکس است مثل إِنَّ لَنا لَأَجْراً إِنْ کُنَّا نَحْنُ الْغالِبِینَ قالَ نَعَمْ اعراف آیه 111
و ربّنا صیغه قسم باللّه و تاللّه و اللَّه، و او واو قسم است قالَ فَذُوقُوا الْعَذابَ فاعل قال و مرجع ضمیر ربّهم است که قبلا ذکر شده و
اینکه گفتند ملک است وجهی ندارد و ذکري قبلا نشده از ملک و تعبیر بذوق شاید این باشد که قوّه ذائقه بیش از سایر قوي مثل
باصره، شامّه، سامعه، لامسه درك حقیقۀ شیء را میکند بِما کُنْتُمْ تَکْفُرُونَ کافر بروز جزاء بودند که گفتند وَ ما نَحْنُ بِمَبْعُوثِینَ و مراد
از ما در کلمه بما همان بعث است، و باء سببیه است یعنی سبب و علت عذاب همان انکار بعث است، و ادلّه بعث قطع نظر از آیات
قرآنی که متجاوز از هزار آیه و از اخبار متواتره و ضرورت دین اسلام بلکه جمیع ادیان بسیار است زیرا اگر بعث نباشد ارسال رسل
و انزال کتب و جعل احکام و انذار و تبشیر و وعد و وعید لغو میشود و فرق بین مؤمن و کافر، مطیع و عاصی، ظالم أطیب البیان فی
تفسیر القرآن، ج 5، ص: 48
و مظلوم، عادل و فاسق، سعید و شقی برداشته میشود و تفصیل اینها را در مجلد سوم کلم الطیب دادهایم مراجعه فرمائید.
[سوره الأنعام ( 6): آیه 31 ] ...... ص : 48
قَدْ خَسِرَ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِلِقاءِ اللَّهِ حَتَّی إِذا جاءَتْهُمُ السَّاعَۀُ بَغْتَۀً قالُوا یا حَسْرَتَنا عَلی ما فَرَّطْنا فِیها وَ هُمْ یَحْمِلُونَ أَوْزارَهُمْ عَلی ظُهُورِهِمْ أَلا
( ساءَ ما یَزِرُونَ ( 31
بتحقیق زیان بردند کسانی که تکذیب کردند بلقاء خداوند تا زمانی که آمد آنها را ساعت قیامت ناگاه گفتند اي واي حسرت بر ما
بر آنچه کوتاهی کردیم در او و اینها برمیدارند سنگینی گناهان خود را بر کردههاي خود آگاه باشید بد است آنچه را که بر خود
تحمل میکنند.
قَدْ خَسِرَ الَّذِینَ گفتیم خسران سرمایه از دست دادن است سرمایه عمر دنیا را از دست دادند کَذَّبُوا بِلِقاءِ اللَّهِ تکذیب معاد را نمودند و
مراد از لقاء الهی نه آنست که مجسمه قائل هستند که میگویند خداوند در قیامت بالاي تخت خود که عرش است روي کرسی خود
مینشیند و حکم میفرماید و مؤمنین او را میبینند و کفار از ملاقات او محروم هستند زیرا ببرهان عقل و نقل جسمیۀ که مرکب از
ماده و صورت باشد بر خداوند محال است و موجب احتیاج میشود صورت محتاج بماده ماده محتاج بصورت، جسم محتاج بمکان و
محتاج باجزاء غیر متناهی و محتاج بمؤلّف و مرکّب بالکسر و احتیاج از لوازم ذاتیه ممکن است و ساحت قدس واجب غنی بالذات
منزّه است از احتیاج، بلکه مراد آثار قدرت و عظمت و رحمت و مغفرت و مثوبت و عقوبت و غضب پروردگار است که فرداي
مشهود جمیع خلائق است پس مراد تکذیب همچه روزیست. Ř قیا
حَتَّی إِذا جاءَتْهُمُ السَّاعَۀُ ساعت قطعه از زمان است ولی مراد قیامت ص: 49
است و از براي قیامت اسماء بسیار است که یکی از آنها ساعت است اقْتَرَبَتِ السَّاعَۀُ قمر آیه 1 وَ أَنَّ السَّاعَۀَ آتِیَۀٌ لا رَیْبَ فِیها وَ أَنَّ اللَّهَ
یَبْعَثُ مَنْ فِی الْقُبُورِ حج آیه 7 بغتۀ یعنی ناگاه اشاره به اینکه انتظار او را نداشتند و خیال او را نمیکردند و زمان او را نمیدانستند
بطرفۀ العین باراده حق بر پا میشود مقدمات و مؤخّراتی ندارد اسباب و لوازمی احتیاج ندارد وَ ما أَمْرُ السَّاعَۀِ إِلَّا کَلَمْحِ الْبَ َ ص رِ أَوْ هُوَ
. أَقْرَبُ نحل آیه 79
قالوا آن کفاري که منکر بعث بودند یا حَسْرَتَنا تعبیر بکلمه یا اشاره ببزرگی حسرت و اهمیت او است و حسرت قریب المعنی است
با ندامت الّا اینکه ندامت پشیمانیست از اعمال زشت و اخلاق رذیله و عقائد باطله، و حسرت تأسف از فوت ایمان و اعمال صالحه و
اخلاق حمیده است بعبارت ساده حسرت از دست دادن منافع است و ندامت از ارتکاب مضارّ عَلی ما فَرَّطْنا فِیها تفریط کوتاهی و
تقصیر است و افراط تجاوز و تعدّي است، افراط در معاصیست و تفریط در عبادات است و ضمیر فیها راجع باعمال حسنه و عقائد
حقّه و اخلاق فاضله است که از جمله یا حسرتنا و جمله ما فرطنا استفاده میشود.
صفحه 42 از 258
وَ هُمْ یَحْمِلُونَ أَوْزارَهُمْ عَلی ظُهُورِهِمْ یکی از محسنات کلام تشبیه معقول بمحسوس است مثل الرَّحْمنُ عَلَی الْعَرْشِ اسْتَوي که عرش
احاطه است بر جمیع موجودات مثل سلطانی که بر عریکه سلطنت نشسته و تمام مملکت در حیطه تصرف او است و در قرآن و
خطب و اخبار و کلمات نظائر بسیار داریم، علم را تشبیه بنور میکنند، ایمان را تشبیه بمأکول بسیار لذیذ میکنند، عقل را بقلب و
هکذا در اینجا معاصی را که مرتکب شده تشبیه ببار سنگین کرده که حمال بر گرده خود بار کرده و بنفس افتاده و قدرت بر
حرکت ندارد و بسا او را تلف میکند یا موجب حدوث مرض مهلک میشود بخصوص اگر بد بار باشد که بیشتر باعث رنج او میشود
ص: 50
لذا میفرماید أَلا ساءَ ما یَزِرُونَ باریست که هر مثقال بلکه هر ذره او چه اندازه عذاب دارد فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ وَ مَنْ یَعْمَلْ
مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَ  را یَرَهُ زلزال آیه 7 و 8، چه رسد بباري که از کوهها سنگینتر باشد مگر عفو و مغفرت الهی شامل شود که مثل برگ
خزان ریزش کند و از تحمل مشاق او راحت شود.
[سوره الأنعام ( 6): آیه 32 ] ..... ص : 50
( وَ مَا الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلَّا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ لَلدَّارُ الْآخِرَةُ خَیْرٌ لِلَّذِینَ یَتَّقُونَ أَ فَلا تَعْقِلُونَ ( 32
و نیست زندگانی دنیا مگر بازيگري و بیهودهکاري و هراینه خانه آخرت بهتر است براي کسانی که پرهیزکارند آیا (پس از این
بیان) درك و تعقل نمیکنید در باب مذمت دنیا آیات و اخبار و براهین عقلی و حس و و جدان بسیار داریم یک جا میفرماید وَ مَا
الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلَّا مَتاعُ الْغُرُورِ آل عمران آیه 182 ، و در خطبه امیر المؤمنین علیه السّلام
(دار بالبلاء محفوفۀ و بالقدر موصوفۀ)
و در وصایاي لقمان (ع) (الدنیا بحر عمیق قد غرق فیها خلق کثیر) و منسوب بحضرت عیسی علیه السّلام دنیا را پیرزالی دید مزیّن
بزینتهاي شابّات از پیري او سؤال کرد گفت عمر من بسیار است از زینتها گفت براي فریب اهل دنیا، یک دست حناء گفت دیشب
شوهري گرفتم، یک دست خونآلود گفت شوهرم را کشتم و گفت پدر را میکشم پسر بسراغ من میآید، برادر را میکشم برادر مرا
میگیرد و هنوز باکره هستم کسی کام از من نگرفته زیرا مردان عالم مرا نمیگیرند و کسانی که میگیرند مرد نیستند، و در کلمات
بزرگان تشبیه بمار خوش خط و خال کردند که در باطن زهر قتّال دارد و غیر اینها لکن تمام اینها در صورتیست که بنظر استقلالی
نظر کنیم و اما بنظر تبعی مقدمی براي آخرت بسیار ممدوح است و تعبیر از آن بدنیاي بلاغ میکنند و جمع بین نظرین غیر ممکن.
ص: 51
وَ مَا الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلَّا لَعِبٌ دنیا میدان بازيگریست و اهل دنیا مشغول ببازي مثل بچهها که مشغول ببازي هستند و جوانها که مشغول
بتوپ بازي و جیم لاستیک و نحو اینها تا خسته میشوند و وقت بازي تمام میشود باید رفت و رخت از دنیا بربست وَ ما هذِهِ الْحَیاةُ
. الدُّنْیا إِلَّا لَهْوٌ وَ لَعِبٌ وَ إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِیَ الْحَیَوانُ عنکبوت آیه 64
و لهو لهو اشتغال و عملی است که باعث سرگرمی میشود و نتیجه عقلایی ندارد و انسان را از اعمال شرع و عقل پسند باز میدارد
مثل تفریح و ساز و آواز و امثال اینها که انسان را از کار برکنار میکند چه از کارهاي عقلایی که داراي فوائد دنیوي باشد و چه از
معارف و اعمال صالحه که نتیجه اخروي دارد.
وَ لَلدَّارُ الْآخِرَةُ خَیْرٌ لِلَّذِینَ یَتَّقُونَ و دار آخرت عالمی است پس از این عالم از حین موت الی الابد و در حدیث است
(اذا مات ابن آدم قامت قیامته)
و مردم در آن عالم بر چهار دسته هستند: مؤمن با تقوي، مؤمن عاصی، کافر قاصر، کافر مقصر.
قسم اول مؤمن متقی است که از حین موت بشارات و مثوبات پی در پی براي او میآید و همین است مورد آیه، و نکته اینکه فقط
صفحه 43 از 258
ذکر تقوي شده و از ایمان ذکر نشده براي اینست که لازمه تقوي ایمان است و نسبت بین ایمان و تقوي اعم و اخصّ است، هر متقی
مؤمن هم هست زیرا درجه اول تقوي تقواي از عقائد باطله است و لا عکس، ممکن است مؤمن باشد و تقوي نداشته باشد که این
قسم دوم است و اگرچه براي ایمان نجات پیدا میکند و لکن خالی از گرفتاري نیست براي معاصی و براي او خیر مطلق نیست بلکه
خیر بالاضافه است.
قسم سوم کافر قاصر اینهم اگرچه مثوبتی براي او نیست بواسطه کفرش لکن عقوبتی هم ندارد بواسطه قصورش. أطیب البیان فی
تفسیر القرآن، ج 5، ص: 52
قسم چهارم کافر مقصر که آخرت براي او بدترین جاها است لذا نبی اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم فرمود
(الدنیا سجن المؤمن و جنّۀ الکافر و الاخرة جنۀ المؤمن و سجن الکافر)
أَ فَلا تَعْقِلُونَ سؤال شد از معصوم (ع) از عقل فرمود
(العقل ما عبد به الرحمن و اکتسب به الجنان)
و مراد از این عقل نه عقل مقابل جنون است که رافع تکلیف باشد بلکه عقل مقابل جهل است، و مراد از جهل هم نه جهل مقابل
علم است بلکه جهل مقابل عقل که عبارت از حمق و نکري و شیطنت است لذا سؤال شد که معویه پس چه داشت امام (ع) فرمود
نکري.
[سوره الأنعام ( 6): آیه 33 ] ...... ص : 52
( قَدْ نَعْلَمُ إِنَّهُ لَیَحْزُنُکَ الَّذِي یَقُولُونَ فَإِنَّهُمْ لا یُکَذِّبُونَکَ وَ لکِنَّ الظَّالِمِینَ بِآیاتِ اللَّهِ یَجْحَدُونَ ( 33
هراینه میدانیم اینکه تو را محزون و غمناك نمود قول کسانی که میگفتند آنچه را که نباید بگویند پس اینها تو را تکذیب نکردند و
لکن ظالمین بآیات خدا انکار میکنند.
قَدْ نَعْلَمُ إِنَّهُ لَیَحْزُنُکَ الَّذِي یَقُولُونَ البته خداوند علم او احاطه دارد بجمیع امور ظاهریه و باطنیه، ماضیه و مستقبله غیر متناهیست چون
عین ذات است و ضمیر انّه از براي شأنست و براي تأکید است، و حزن بمعنی اندوه و غم است، و چون نسبتهاي ناروا بحضرت
رسالت میدادند ساحر، مجنون، کذّاب، مفتري و امثال اینها و میتوان گفت که حزن حضرت صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم نه فقط براي
این نسبتها که باو میدادند بوده بلکه براي این بوده که با این همه معجزات باهرات و حجج واضحات اینها هدایت نمیشدند و بطریق
باطل خود از کفر و شرك و اخلاق رذیله و اعمال سیّئه باقی بودند، و تعبیر بالّذي که براي ذوي العقول است با اینکه مناسب بود
، بفرماید ما یقولون، ممکن است چون قول آنها نسبت بصفات و شخصیات حضرت بود که تو را أطیب البیان فی تفسیر القرآن، ج 5
ص: 53
ساحر و مجنون میخواندند براي این جهت بوده خداوند براي تسلیت قلب مطهر حضرت دو جهت بیان فرموده یکی جمله فَإِنَّهُمْ لا
یُکَذِّبُونَکَ مفسرین در دست و پا افتادند که بیک راهی اثبات کنند که اینها تکذیب پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم را نکردند و
تمام بر خلاف واقع است و آنچه بنظر میرسد و آیه بعد هم شاهد بر آنست اینست که بگوئیم اگر جنابعالی دشمنی داشته باشید که
میخواهد بشما اذیتی بکند لکن دستش بشما نمیرسد فرزند شما را یا غلام شما را یا یکی از بستگان شما را اذیت کرد شما براي
تسلیت فرزند یا غلام یا وابسته بشما میگویید این شخص تو را اذیت نکرده بلکه بمن اذیت کرده خدا میفرماید چون معجزه را سحر
میپندارند تو را ساحر میگویند و مسئله توحید را خلاف عقل ناقص خود میدانند تو را مجنون مینامند چون احکام متقنه را بر خلاف
واقع و حقیقت توهم میکنند تو را کذّاب میدانند وَ لکِنَّ الظَّالِمِینَ که هم ظلم بخود کردند که هدایت نشدند و هم ظلم بدین کردند
که باطل را حق و حق را باطل دانستند و هم ظلم بپیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم کردند که آن همه اذیت کردند که بفرماید
صفحه 44 از 258
ما اوذي نبی مثل ما اوذیت
و هم ظلم بمسلمین کردند که آنها را در شکنجه و آزار انداختند و هم ظلم بسایر کفار کردند که نگذاشتند بشرف اسلام مشرف
شوند بِآیاتِ اللَّهِ یَجْحَ دُونَ که انکار معجزات کردند و حمل بر سحر یعنی علت تکذیب تو انکار معجزه بود که اگر اعتراف
بمعجزات و آیات الهی را داشتند تو را مسلما تصدیق میکردند، جهت دوم براي تسلیت آیه بعد است که میفرماید:
[سوره الأنعام ( 6): آیه 34 ] ..... ص : 53
وَ لَقَدْ کُذِّبَتْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِکَ فَصَبَرُوا عَلی ما کُذِّبُوا وَ أُوذُوا حَتَّی أَتاهُمْ نَصْ رُنا وَ لا مُبَدِّلَ لِکَلِماتِ اللَّهِ وَ لَقَدْ جاءَكَ مِنْ نَبَإِ الْمُرْسَلِینَ
(34)
و هراینه بتحقیق تکذیب شدند رسولانی از قبل از شما پس صبر نمودند آن رسولان ص: 54
بر آنچه که تکذیب شدند و اذیت دیدند تا زمانی که نصرت ما شامل حال آنها شد و نیست تغییر و تبدیلی از براي کلمات خداوند
و هرآینه بتحقیق آمد تو را از خبر فرستادگان.
وَ لَقَدْ کُذِّبَتْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِکَ این وجه دوم است و شاهد بر دعوي ما است که اشاره شد که همین نحو که تو را تکذیب کردند انبیاء
قبل را هم تکذیب نمودند مثل نوح، هود، صالح، لوط، شعیب، موسی و غیر آنها و همین نحو که آنها فَصَبَرُوا عَلی ما کُذِّبُوا تو هم
باید صبر کنی وَ أُوذُوا همین نحو که آنها بر اذیتهاي قوم صبر نمودند تو هم باید بر اذیت اینها صبر کنی حَتَّی أَتاهُمْ نَصْ رُنا تا زمانی
که نصرت ما شامل حال آنها شد تو را هم خواهیم نصرت نمائیم و چنانچه قوم آنها را که تکذیب مینمودند و اذیت میکردند
هلاك کردیم مکذبین و موذین تو را هم هلاك خواهیم کرد وَ لا مُبَدِّلَ لِکَلِماتِ اللَّهِ برنامههاي الهی تغییرپذیر نیست وعدههاي او
تخلف پیدا نمیکند البته نصرت ما شامل حال شما هم میشود و شرّ آنها هم از سر شما رفع خواهد شد و آنها بعقوبت اعمال زشت
خود از تکذیب و اذیتها که بر تو روا داشتند خواهند گرفتار شد هم در دنیا و هم در آخرت و قیامت.
صبر تلخ آمد و لیکن عاقبت میوه شیرین دهد پر منفعت
الصبر مفتاح الفرج
وَ لَقَدْ جاءَكَ مِنْ نَبَإِ الْمُرْسَلِینَ در بسیاري از آیات بتو رسید که قوم نوح گرفتار غرق و قوم هود گرفتار باد و قوم صالح گرفتار
صاعقه و قوم لوط گرفتار خسف و حجاره و قوم شعیب گرفتار صیحه و قوم موسی گرفتار رود نیل و هکذا.
تنبیه- بسیاري از امور است چه امر دین و چه امر دنیا و چه از امور باطنیه و چه از امور ظاهریه که بدون صبر تحققپذیر نیست مثل
اطاعت تا صبر بر مشاق ص: 55
عبادت نباشد و تقوي تا صبر بر ترك محرمات نباشد و ورع تا صبر بر اجتناب از غیر مشروعه و زهد تا صبر بر ترك زخارف دنیوي
نباشد و شجاعت تا صبر بر مقاومت در مقابل دشمن نباشد و هدایت و حلم تا صبر بر گفتار جهال نباشد و تجارت تا صبر بر زحمت
معامله نباشد و صنعت تا صبر بر مشاق کسب نباشد و هکذا لذا از امیر المؤمنین علیه السّلام است که فرمودند
(علیکم بالصبر فانّ الصبر من الایمان کالرأس من الجسد و لا خیر فی جسد لا رأس معه و لا فی ایمان لا صبر معه)
نهج البلاغه، و خداوند امر فرمود نبیّ خود را فَاصْبِرْ کَما صَبَرَ أُولُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ احقاف آیه 54 ، و فرمود فَاصْبِرْ صَ بْراً جَمِیلًا
معارج آیه 5، و غیر اینها از آیات و اخبار در اهمیت صبر و فوائد و مثوبات آن.
[سوره الأنعام ( 6): آیه 35 ] ..... ص : 55
وَ إِنْ کانَ کَبُرَ عَلَیْکَ إِعْراضُ هُمْ فَإِنِ اسْتَطَعْتَ أَنْ تَبْتَغِیَ نَفَقاً فِی الْأَرْضِ أَوْ سُلَّماً فِی السَّماءِ فَتَأْتِیَهُمْ بِآیَۀٍ وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَمَعَهُمْ عَلَی
صفحه 45 از 258
( الْهُدي فَلا تَکُونَنَّ مِنَ الْجاهِلِینَ ( 35
و اگرچه بزرگ و دشوار است بر تو اعراض کفار و مشرکین از ایمان پس اگر میتوانی طلب کنی بسیر در اطراف زمین یا صعود
بآسمان پس بیاوري از براي آنها یک آیتی که ناچار شوند در آوردن ایمان و حال آنکه این امر صلاح نیست و مخالف حکمت
است و مقتضی حکمت آنست که اینها باختیار ایمان آورند نه بالجاء و اکراه و اضطرار و اگر خدا صلاح بود اینها را بالجاء و اکراه
بر ایمان جمع فرماید جمع مینمود پس نباش از کسانی که نمیدانند حکم و مصالح امور را.
وَ إِنْ کانَ کَبُرَ عَلَیْکَ إِعْراضُهُمْ اولین دعوت حضرت رسالت دعوت بتوحید بود و بسیار آیات شریفه قرآن راجع باین موضوع و ادله
بسیار واضح بر این موضوع بیان فرموده و مشرکین با اینکه اصنام را بدست خود میتراشیدند و مصنوع خود أطیب البیان فی تفسیر
القرآن، ج 5، ص: 56
آنها بوده صانع خود میدانستند چنانچه حضرت ابراهیم علیه السّلام فرمود أَ تَعْبُدُونَ ما تَنْحِتُونَ صافات آیه 93 ، البته این امر بر
حضرتش خیلی سنگین و بزرگ بوده لکن احمق را چه باید کرد که منسوب بحضرت عیسی علیه السّلام است که فرمود من مرده را
زنده میکنم، کور را بینا میکنم ولی از هدایت احمق عاجزم.
گلیم بخت کسی را که بافتند سیاه بآب زمزم و کوثر سفید نتوان کرد
أَ فَأَنْتَ تُسْمِعُ الصُّمَّ وَ لَوْ کانُوا لا یَعْقِلُونَ أَ فَأَنْتَ تَهْدِي الْعُمْیَ وَ لَوْ کانُوا لا یُبْصِ رُونَ یونس آیه 42 و 43 فَإِنَّکَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتی وَ لا
تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعاءَ إِذا وَلَّوْا مُدْبِرِینَ روم آیه 51 ، و غیر اینها لذا میفرماید فَإِنِ اسْتَطَعْتَ أَنْ تَبْتَغِیَ نَفَقاً فِی الْأَرْضِ خارج شوي در
اطراف زمین چون نفق بمعنی خروج است و نفقه بواسطه اخراج مال است از ید و منافق خروج از دین است در باطن با دخول آن در
ظاهر یعنی اگر بتوانی هر کجا بروي نمیتوانی اینها را هدایت کنی أَوْ سُلَّماً فِی السَّماءِ مثلیست معروف که اگر بآسمان و زمین بروي
یعنی سیر در اطراف زمین و رفتن بآسمان آسانتر است از هدایت اینها فَتَأْتِیَهُمْ بِآیَۀٍ هر چه اقامه معجزه کنی بکن اینها هدایت
نخواهند شد، و جواب شرط محذوف است کانّه میفرماید ان استطعت فافعل بلی یک نحو ممکن است که اگر مشیّۀ الهیه و اراده
حتمیه حق تعلق بگیرد تکوینا بر هدایت آنها تحققپذیر است زیرا إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ یس آیه 82 (ما شاء
اللَّه کان و ما لم یشأ لم یکن) وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَمَعَهُمْ عَلَی الْهُدي لکن این خلاف حکمت و مصلحت است بلکه موافق حکمت اینست
که بطریق مالوف ارسال رسل و انزال کتب و اعطاء معجزه بید رسل بکند و حجت را بر خلق تمام کند لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَنْ بَیِّنَۀٍ وَ
یَحْیی مَنْ حَیَّ عَنْ بَیِّنَۀٍ انفال آیه 44 ، بنحو اختیار.
فَلا تَکُونَنَّ مِنَ الْجاهِلِینَ ما عَلَی الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلاغُ بر شما محنتی نیست ص: 57
غم آنها را مخور دلت بر آنها نسوزد قابل هدایت نیستند فَذَرْهُمْ یَخُوضُوا وَ یَلْعَبُوا حَتَّی یُلاقُوا یَوْمَهُمُ الَّذِي یُوعَدُونَ معارج آیه 42
. ذَرْهُمْ یَأْکُلُوا وَ یَتَمَتَّعُوا وَ یُلْهِهِمُ الْأَمَلُ فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ حجر آیه 3
حافظ وظیفه تو دعا گفتن است و بس در بند آن مباش که نشنید یا شنید
[سوره الأنعام ( 6): آیه 36 ] ..... ص : 57
( إِنَّما یَسْتَجِیبُ الَّذِینَ یَسْمَعُونَ وَ الْمَوْتی یَبْعَثُهُمُ اللَّهُ ثُمَّ إِلَیْهِ یُرْجَعُونَ ( 36
منحصرا کسانی اجابت میکنند دعوت تو را که میشنوند فرمایشات تو را (یعنی بقلب آنها اثر میکند) و مردهها را خداوند مبعوث
میفرماید پس از بعثت بسوي خدا رجوع میکنند.
این آیه شریفه مشتمل بر سه جمله است: جمله اولی إِنَّما یَسْتَجِیبُ الَّذِینَ یَسْمَعُونَ مکرر گفتهایم که سمیع دو معنی دارد یکی مقابل
صمم که کري باشد و دیگر بمعنی ترتیب اثر میگویی فلانی حرفشنو است که در نماز میگویی (سمع اللَّه لمن حمده) یا در
صفحه 46 از 258
صفات الهی سمیع الدعاء است و اینجا باین معنی است که کسانی که اجابت دعوت تو را میکنند و ایمان میآورند کسانی هستند که
معجزات را درك میکنند و آیات شریفه قرآن در قلب آنها اثر میگذارد مقابل کفار و مشرکین که اعراض میکنند و این جمله براي
تسلیت خاطر رسول اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم است که محزون نباشد مؤمنین اجابت دعوت تو را میکنند و همین اندازه براي
تو کافیست چنانچه در جاي دیگر میفرماید یا أَیُّهَا النَّبِیُّ حَسْبُکَ اللَّهُ وَ مَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ انفال آیه 66 ، و این جمله مربوط بآیه
قبل است.
جمله دوم وَ الْمَوْتی یَبْعَثُهُمُ اللَّهُ مفسرین توهم کردند که این جمله هم مربوط بما سبق است و گفتند مراد از موتی کفار هستند که
اعراض کردند در حکم موتی هستند و این تفسیر مناسب با کلمه یبعثهم اللَّه نیست بلکه مناسب با این معنی بود أطیب البیان فی
تفسیر القرآن، ج 5، ص: 58
که بفرماید و الموتی لا یسمعون و لا یستجیبون بلکه راجع بامر بعثت است و مراد از موتی جمیع اموات است از مؤمن و کافر که
فرداي قیامت مبعوث خواهند شد جمله سوم ثُمَّ إِلَیْهِ یُرْجَعُونَ که پس از بعثت در محکمه عدل الهی وارد میشوند و هر که جزاي
خود را میبیند از ثواب و عقاب، بهشت و جهنم، خیر و شرّ و این هم یک نوع تسلیت قلب مبارك رسالت است و خلاصه کلام
اینکه خداوند اولا براي تسلیت قلب رسول میفرماید اینها قابل هدایت نیستند و ثانیا خداوند تو را یاري میکند و بر آنها چیره و غالب
خواهی شد و آنها بکیفر خود میرسند.
و ثالثا تو را کفایت میکند کسانی که ایمان آوردند و بایمان کفار نیازمند نیستی و رابعا بر فرض که در دنیا گرفتار نشدند و مردند
مبعوث خواهند شد و در شکنجه و عذاب الهی دچار خواهند شد.
[سوره الأنعام ( 6): آیه 37 ] ....... ص : 58
( وَ قالُوا لَوْ لا نُزِّلَ عَلَیْهِ آیَۀٌ مِنْ رَبِّهِ قُلْ إِنَّ اللَّهَ قادِرٌ عَلی أَنْ یُنَزِّلَ آیَۀً وَ لکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لا یَعْلَمُونَ ( 37
و گفتند که چرا نازل نمیشود بر پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم آیه از پروردگار خود بگو محققا خداوند قدرت دارد بر اینکه
نازل فرماید آیه و لکن اکثر آنها نمیدانند وَ قالُوا لَوْ لا نُزِّلَ عَلَیْهِ آیَۀٌ اختلاف شد در اینکه مراد از این آیه چیست بعضی گفتند مراد
معجزاتیست که اینها تقاضا میکنند چنانچه در سوره مبارکه بنی اسرائیل خداوند از قول کفار که از پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و
سلّم تقاضا کردند نقل میفرماید وَ قالُوا لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّی تَفْجُرَ لَنا مِنَ الْأَرْضِ یَنْبُوعاً أَوْ تَکُونَ لَکَ جَنَّۀٌ مِنْ نَخِیلٍ وَ عِنَبٍ فَتُفَجِّرَ
الْأَنْهارَ خِلالَها تَفْجِیراً أَوْ تُسْقِطَ السَّماءَ کَما زَعَمْتَ عَلَیْنا کِسَفاً أَوْ تَأْتِیَ بِاللَّهِ وَ الْمَلائِکَۀِ قَبِیلًا أَوْ یَکُونَ لَکَ بَیْتٌ مِنْ زُخْرُفٍ أَوْ تَرْقی فِی
، السَّماءِ وَ لَنْ نُؤْمِنَ لِرُقِیِّکَ حَتَّی تُنَزِّلَ عَلَیْنا کِتاباً نَقْرَؤُهُ قُلْ سُبْحانَ رَبِّی هَلْ کُنْتُ إِلَّا بَشَراً رَسُولًا آیه أطیب البیان فی تفسیر القرآن، ج 5
ص: 59
95 ، و بعضی گفتند مراد آیاتیست که بر انبیاء سلف نازل شده مثل ناقه صالح عصاي موسی، احیاء عیسی و امثال اینها، و بعضی -92
گفتند مراد نزول عذاب است مثل صاعقه و صیحه و امطار حجاره چنانچه در سوره معارج میفرماید سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ آیه 1، و
در سوره مجادله میفرماید لَوْ لا یُعَذِّبُنَا اللَّهُ بِما نَقُولُ آیه 9 و تحقیق کلام اینست که در مقدمه این تفسیر تذکر دادیم و در مجلد اول
کلم الطیب در باب معجزه بیان شده که آنچه لازم است بمقتضاي حکمت و عدل الهی اقامه حجت است که راه عذر بر مکلفین
بسته شود و اعطاء معجزه از تحت قدرت نبی خارج است و فعل الهیست که بدست نبی جاري میشود و نباید معجزه ملعبه ناس باشد
و مجلس نبی مجلس تماشاخانه شود لذا میفرماید قُلْ إِنَّ اللَّهَ قادِرٌ عَلی أَنْ یُنَزِّلَ آیَۀً خداوند بر هر چیزي قادر است و لکن نه چنین
است که هر چه مقدور او است باید وقوع پیدا کند بلکه وقوع آن منوط بحکمت و مصلحت است زیرا خداوند تمام افعالش موافق با
مصالح و حکم است.
صفحه 47 از 258
وَ لکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لا یَعْلَمُونَ و تصور میکنند که هر چه دلخواه آنها است باید واقع شود چنانچه نوع مردم از خداوند تمناي ثروت
بیمنتهی و عمر طولانی و عزّت فوق العاده دارند و غافل از اینکه خلاف صلاح است و بضرر آنها تمام میشود چنانچه میفرماید وَ
. عَسی أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئاً وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ وَ عَسی أَنْ تُحِبُّوا شَیْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَکُمْ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ بقره آیه 213
[سوره الأنعام ( 6): آیه 38 ] ...... ص : 59
( وَ ما مِنْ دَابَّۀٍ فِی الْأَرْضِ وَ لا طائِرٍ یَطِیرُ بِجَناحَیْهِ إِلَّا أُمَمٌ أَمْثالُکُمْ ما فَرَّطْنا فِی الْکِتابِ مِنْ شَیْءٍ ثُمَّ إِلی رَبِّهِمْ یُحْشَرُونَ ( 38
و نیست از هر جنبنده در زمین و نه پرنده که بدو بال پرواز میکند مگر امّۀ و جمعیتی هستند مثل شما و ما کوتاهی نکردیم و
وانگذاردیم چیزي را در کتاب ص: 60
پس بسوي پروردگار خود محشور میشوند.
مسئله مهمۀ- عقیده بسیاري از حکماء و متکلمین و دانشمندان اینست که مخلوقات ذي روح دو قسم هستند ذوي العقول انس و جن
و ملک و اینها مورد تکلیف و بعث و حشر و مثوبات و عقوبات نسبت بجنّ و انس، اما ملائکه بواسطه عصمت آنها مورد عقوبت
نمیشوند و از آنها در لسان عرب تعبیر به: من و الّذي میشود و غیر ذوي العقول از سایر حیوانات برّي و بحري و هوایی و تعبیر از
آنها به: ما میشود. و لکن مستفاد از بسیاري از آیات و طوائفی از اخبار اینست که تمام موجودات عالم حتی نباتات و جمادات
داراي شعور و عقل و مورد تکالیف و داراي معرفت بخدا و رسول و امام هستند و لو روح حیوانی که حسّ و حرکت باشد دارا
نباشند مثل إِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلَّا یُسَ بِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لکِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ اسراء آیه 46 ، و تأویل بتسبیح تکوینی و تحمید تکوینی که
بوجود خود دلالت بر تنزیه و حمد الهی دارند خلاف نصّ آیه است زیرا این دلالت را تفقه میکنیم بلکه همان تشریعی است و مثل
آیات سوره نمل قالَتْ نَمْلَۀٌ الایۀ 17 ، و کلام هدهد که گفت إِنِّی وَجَدْتُ امْرَأَةً تَمْلِکُهُمْ 23 وَ قَوْمَها یَسْجُدُونَ لِلشَّمْسِ مِنْ دُونِ اللَّهِ
24 . و أَلَّا یَسْجُدُوا لِلَّهِ 25 ، و جمله وَ حُشِرَ لِسُلَیْمانَ جُنُودُهُ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ وَ الطَّیْرِ 17 ، و جمله عُلِّمْنا مَنْطِقَ الطَّیْرِ 16 ، و جمله یا جِبالُ
أَوِّبِی مَعَهُ وَ الطَّیْرَ سبأ آیه 10 ، و جمله وَ لِسُلَیْمانَ الرِّیحَ سبأ آیه 11 ، و آیه شریفه ثُمَّ اسْتَوي إِلَی السَّماءِ وَ هِیَ دُخانٌ فَقالَ لَها وَ لِلْأَرْضِ
ائْتِیا طَوْعاً أَوْ کَرْهاً قالَتا أَتَیْنا طائِعِینَ فصلت آیه 10 ، زیرا ایتاء بالطوع ملازم عقل و شعور است و تکوینی مناسب با کره است و غیر
اینها از آیات مثل وَ النَّجْمُ وَ الشَّجَرُ یَسْجُدانِ الرحمن آیه 4، و غیر آن.
، و اما طوائف اخبار: اخبار تشرف حیوانات خدمت نبی صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و ائمه اطهار أطیب البیان فی تفسیر القرآن، ج 5
ص: 61
علیهم السّلام، و اخبار عرض ولایت بر آنها و کوهها و حیوانات، و اخبار عزاداري حیوانات بلکه جمادات و نباتات بر ابی عبد اللَّه
(ع) و غیر اینها از اخبار، بعد از این بیان تفسیر این آیه ظاهر میشود.
وَ ما مِنْ دَابَّۀٍ فِی الْأَرْضِ بعضی گفتند کلمه من زائده است و مکرر گفتیم کلمه زائده در قرآن نداریم و کلمه من اشاره بانواع است
یعنی هیچ جنبندهاي نیست از هر نوع از دوابّ و مراد از دابّۀ حرکت بالاختیار است و مراد از فی الارض اعم از حیوانات برّي و
حیوانات دریایی است.
وَ لا طائِرٍ یَطِیرُ بِجَناحَیْهِ بعضی اشکال کردند که قید بجناحیه زائد است زیرا نفس طائر البته بجناحین خود طیران دارد، جواب آنکه
ملائکه أُولِی أَجْنِحَ ۀٍ مَثْنی وَ ثُلاثَ وَ رُباعَ فاطر آیه 1، هستند و همچنین کسانی از اولیاء طی الارض دارند بدون جناح، و بسیاري از
حیوانات جستن دارند و مراد طیوري هستند که با دو بال حرکت میکنند.
إِلَّا أُمَمٌ أَمْثالُکُمْ مثل شما شعور و عقل و معرفت و نطق و موعظه و نصیحت و ارشاد و هدایت و تکلیف و حشر و نشر دارند وَ إِذَا
الْوُحُوشُ حُشِرَتْ تکویر آیه 5، و اما بنا بر عقیده آنها ناچار هستند تأویل کنند مثلیت را بجمعیت و حسّ و حرکت و مخلوقیت و
صفحه 48 از 258
مرزوقیت و امثال اینها و این اگر خلاف نصّ نباشد خلاف ظاهر است چنانچه ذکر شد بلکه مناسبت با جمله بعد ندارد ما فَرَّطْنا فِی
الْکِتابِ مِنْ شَیْءٍ زیرا این نحوه مثلیت امر مهمی نیست که عدم ذکر آن تفریط باشد بلکه همان معنی که جز ببیان الهی و لسان
اخبار کسی نمیفهمد بلکه با جمله بعد هم مناسب نیست ثُمَّ إِلی رَبِّهِمْ یُحْشَرُونَ که تمام دوابّ و طیور محشور خواهند شد و بجزاء
خود خواهند رسید هر کدام.
ص: 62
[سوره الأنعام ( 6): آیه 39 ] ..... ص : 62
( وَ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا صُمٌّ وَ بُکْمٌ فِی الظُّلُماتِ مَنْ یَشَأِ اللَّهُ یُضْلِلْهُ وَ مَنْ یَشَأْ یَجْعَلْهُ عَلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ ( 39
و کسانی که تکذیب کردند بآیات ما کر و لال هستند در تاریکیها هر که را خدا بخواهد گمراه میکند او را و هر که را بخواهد قرار
میدهد او را براه راست.
اگر مراد از آیات در وَ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا انبیاء باشند تکذیب آنها آنست که آنها را کذّاب و مفتري و مجنون و ساحر گفتند و اگر
مراد معجزات صادره از آنها باشد حمل بسحر کردند و لکن جمع مضاف افاده عموم میکند جمیع آیات را شامل میشود حتی
کسانی که تکذیب ائمه اطهار علیهم السّلام نمودند شامل میشود زیرا همه انبیاء و اوصیاء آنها و معجزات صادره از آنها آیات الهیه
هستند حتی میتوان گفت که علماء اعلام هم از آیات الهیه بلکه جمیع مخلوقات آیات حق هستند
(و فی کلّ شیء له آیۀ تدلّ علی انّه واحد)
و مراد تکذیب جمیع آیات نیست بلکه تکذیب یک آیۀ کافیست بلکه مناسبت حکم و موضوع صُمٌّ وَ بُکْمٌ فِی الظُّلُماتِ افاده عموم
میکند و مراد صم و بکم قلب و روح است که حرف حق در قلوب آنها تأثیر نمیکند و اعتراف بحق نمینمایند بلکه نور قلب از آنها
رفته دلها سیاه شده ظلمت کفر و معاصی و رذائل اخلاقی قلب آنها را فرا گرفته حقایق را مشاهده نمیکنند.
مَنْ یَشَأِ اللَّهُ یُضْ لِلْهُ گذشت که هیچ فعلی حتی افعال اختیاریه عباد در عالم واقع نمیشود تا مشیت حق تعلق نگیرد و معناي امر بین
امرین جبر و تفویض همین است لذا استناد فعل بعبد داده میشود چون بحسن اختیار و بسوء اختیار خود عمل میکند و هم بخدا چون
تحت مشیئت حق است و مشیئت حق هم تعلق نمیگیرد مگر آنکه بداند که این قابل هدایت نیست چون قلب سیاه شده و صم و بکم
شده و اضلال خدا او را بخود واگذاردن است چنانچه میفرماید وَ نَذَرُهُمْ فِی طُغْیانِهِمْ یَعْمَهُونَ انعام آیه أطیب البیان فی تفسیر
القرآن، ج 5، ص: 63
110 وَ یَذَرُهُمْ فِی طُغْیانِهِمْ یَعْمَهُونَ اعراف آیه 185 فَنَذَرُ الَّذِینَ لا یَرْجُونَ لِقاءَنا فِی طُغْیانِهِمْ یَعْمَهُونَ یونس آیه 11 وَ یَمُدُّهُمْ فِی
طُغْیانِهِمْ یَعْمَهُونَ بقره آیه 14 و غیر اینها و معناي خذلان همین است.
وَ مَنْ یَشَأْ یَجْعَلْهُ عَلی صِ راطٍ مُسْتَقِیمٍ توفیق و اعانت میفرماید کسانی را که قابلیت ایمان و لیاقت هدایت را دارند که بر صراط
مستقیم که دین مقدس اسلام باشد از تصدیق بجنان و عمل بارکان و اقرار بلسان برقرار باشند.
[سوره الأنعام ( 6): آیه 40 ] ...... ص : 63
( قُلْ أَ رَأَیْتَکُمْ إِنْ أَتاکُمْ عَذابُ اللَّهِ أَوْ أَتَتْکُمُ السَّاعَۀُ أَ غَیْرَ اللَّهِ تَدْعُونَ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ ( 40
بگو اي رسول اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم بکسی که در ضلالت افتاده که شما کفار صمّ بکم اگر آمد شما را عذاب الهی یا
آمد شما را ساعت قیامت آیا غیر خدا را میخوانید اگر هستید راستگو.
قُلْ أَ رَأَیْتَکُمْ این جمله سبب اشکال عویصی شده زیرا اگر خطاب بجمع باشد باید گفت ا فرأیتم و اگر مفرد باشد ا فرأیت لذا
صفحه 49 از 258
مفسرین گفتند کلمه کم منسلخ از معناي اسمیت است فقط حرف خطاب است مثل کاف در ذلک و تلک و ذاك اشاره بجمع
است لکن ممکن است گفته شود که مراد این باشد که آیا شما خودتان را میبینید که چه میگویید یا چه میکنید نظیر کلام امیر
(ع) در دعاء کمیل
(ا فتراك معذبی بنارك) (ا فتراك سبحانک یا الهی و بحمدك.)
توضیحا ا رایت فعل است داراي دو مفعول و فاعل ارایت راجع بمن است در آیه قبل مَنْ یَشَأِ اللَّهُ یُضْ لِلْهُ یعنی اي کسی که در
ضلالت هستی آیا خود و اهل ضلال را میبینی إِنْ أَتاکُمْ اگر آمد شما را عَذابُ اللَّهِ مراد بلیات دنیویست که بر امم سابقه نازل
میشد از غرق و خسف و صاعقه و صیحه و امثال آنها أَوْ أَتَتْکُمُ السَّاعَۀُ قیامت که یکی از اسامی قیامت ساعۀ است أَ غَیْرَ اللَّهِ تَدْعُونَ
ص: 64
مفعول ثانی است یعنی آلهه شما در موقع نزول عذاب یا در روز رستاخیز بفریاد شما نخواهند رسید و جز خداوند دادرسی نیست إِنْ
کُنْتُمْ صادِقِینَ که اصنام را مؤثّر و آلهه میدانید باید فریادرس شما باشند و بتوانند دفع عذاب از شماها نمایند با اینکه خود آنها هم با
. شماها در جهنم وارد خواهند شد إِنَّکُمْ وَ ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ انبیاء آیه 98
[سوره الأنعام ( 6): آیه 41 ] ...... ص : 64
( بَلْ إِیَّاهُ تَدْعُونَ فَیَکْشِفُ ما تَدْعُونَ إِلَیْهِ إِنْ شاءَ وَ تَنْسَوْنَ ما تُشْرِکُونَ ( 41
بلکه در هر بلیّه خدا را میخوانید و خداوند کشف بلیّه شما را که خواندهاید او را میفرماید مطابق آنچه صلاح بداند و مشیئت تعلق
بگیرد و فراموش میکنید آنچه را که شرك میآورید.
بَلْ إِیَّاهُ تَدْعُونَ معرفت خدا یک قسمت طبیعی و ذاتی است
(کل مولود یولد علی الفطرة و انّما ابواه یهودانه و ینصرانه)
حدیث معروف و حدیث منسوب بحضرت صادق علیه السّلام است که زندیقی از آن حضرت مطالبه دلیل کرد بر وجود باري
حضرت شرح پیش آمد او را که در دریا غرق شده و بپاره تخته خود را کشیده فرمود آیا قلب تو متوجه شد که کسی هست که تو
را از غرق نجات دهد گفت چرا فرمود همان باري است خلاصه آنکه در مورد اضطرار حتی در حیوانات مشاهده شده که متوجه
حضرت حق میشوند و خداوند آنها را اجابت میفرماید أَمَّنْ یُجِیبُ الْمُضْ طَرَّ إِذا دَعاهُ وَ یَکْشِفُ السُّوءَ و چه اضطراري بالاتر از نزول
عذاب یا اهوال قیامت است فَیَکْشِفُ ما تَدْعُونَ إِلَیْهِ چنانچه قوم یونس بعد از نزول عذاب متوجه شدند و ایمان آوردند و بلاء رفع و
. دفع شد از آنها إِلَّا قَوْمَ یُونُسَ لَمَّا آمَنُوا کَشَفْنا عَنْهُمْ عَذابَ الْخِزْيِ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا یونس آیه 98
إِنْ شاءَ اگر مشیئت موافق با حکمت و مصلحت و قابلیت محل باشد. ص: 65
وَ تَنْسَوْنَ ما تُشْرِکُونَ البته فراموش میکنند حتی قسم میخورند که ما مشرك نبودیم وَ اللَّهِ رَبِّنا ما کُنَّا مُشْرِکِینَ انعام آیه 23 گذشت
بیانش.
[سوره الأنعام ( 6): آیه 42 ] ...... ص : 65
( وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا إِلی أُمَمٍ مِنْ قَبْلِکَ فَأَخَذْناهُمْ بِالْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ لَعَلَّهُمْ یَتَضَرَّعُونَ ( 42
و هراینه بتحقیق ما بر امم سابقه ارسال رسل کردیم و چون مخالفت کردند آنها را گرفتیم بسلب نعم و نزول بلیات بلکه آنها متوجه
شوند و تضرع کنند و ایمان آورند.
وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا مفعول که رسلا باشد محذوف است بدلالت لفظ ارسلنا از جهۀ اختصار إِلی أُمَمٍ مِنْ قَبْلِکَ امتهاي سابقه مثل امّۀ نوح،
صفحه 50 از 258
هود، صالح، لوط، شعیب، موسی و غیر آنها فَأَخَذْناهُمْ این جمله دلالت دارد بر مخالفت و تکذیب رسل زیرا اگر ایمان آورده بودند
و اطاعت نموده بودند اخذ بِالْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ مناسبت نداشت و مراد از بأساء فقر و تهیدستی و قحطی و عدم نزول باران و سلب
عزّت و نحو اینها از نعم الهیه که از آنها گرفته شده بود و مراد از ضرّاء نزول بلاها از امراض و اسقام و تسلّط ظالم و سایر بلیّات
است و غرض از اخذ بالبأساء و الضراء تنبّه و توجّه و رجوع بحق است لذا میفرماید لَعَلَّهُمْ یَتَ َ ض رَّعُونَ و تعبیر به لعلّ نه براي تردید
است چون خداوند میداند که اینها تضرع میکنند یا نمیکنند بلکه بمعنی ینبغی است یعنی سزاوار است نظیر اذْهَبا إِلی فِرْعَوْنَ إِنَّهُ
طَغی فَقُولا لَهُ قَوْلًا لَیِّناً لَعَلَّهُ یَتَذَکَّرُ أَوْ یَخْشی طه آیه 45 ، که باید متذکر شود و خشیت پیدا کند.
ص: 66
[سوره الأنعام ( 6): آیه 43 ] ...... ص : 66
( فَلَوْ لا إِذْ جاءَهُمْ بَأْسُنا تَضَرَّعُوا وَ لکِنْ قَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَ زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطانُ ما کانُوا یَعْمَلُونَ ( 43
پس چرا زمانی که آمد بأس ما تضرّع نکردند ولی علت عدم تضرّع آنها قساوت قلوب آنها و زینت دادن شیطان اعمال زشت آنها
را در نظر آنها است.
تأثیر شیء در شیء منوط بدو چیز است یکی باید مؤثّر تام الفاعلیۀ باشد از وجود مقتضی و اجتماع جمیع شرائط تأثیر و متأثر تام
القابلیۀ از وجود شرائط تأثر و فقدان موانع و در این آیه شریفه بهر دو امر اشاره دارد اما از طرف فاعل اقتضاء تام است ارسال رسل و
شرائط تأثیر ابتلاء ببأساء و ضرّاء لذا بنحو تعجب میفرماید فَلَوْ لا إِذْ جاءَهُمْ بَأْسُنا تَ َ ض رَّعُوا زیرا اسباب تضرّع و توجّه بحق و ایمان و
اطاعت رسل از هر جهتی تمام است پس کانّه قائلی میگوید پس چرا تأثیر نمیکند و تضرّع نمیکنند جواب اینکه قابلیت تأثیر ندارند
بواسطه قساوت قلب لذا میفرماید وَ لکِنْ قَسَتْ قُلُوبُهُمْ و منشأ قساوت قلب بسیار است عناد، عصبیت، تقلید آباء، اخلاق رذیله، اعمال
سیّئه و نحو اینها و بواسطه وجود موانع از تأثیر و آن اینست که اعمال خود را نیکو میپندارند چنانچه میفرماید وَ زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطانُ ما
کانُوا یَعْمَلُونَ چنانچه در جاي دیگر میفرماید قُلْ هَلْ نُنَبِّئُکُمْ بِالْأَخْسَرِینَ أَعْمالًا الَّذِینَ ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ هُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ
یُحْسِنُونَ صُنْعاً کهف آیه 103 و 104 ، و در حدیث نبوي صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم است که بسلمان فرمود در آخر الزمان امر
بمعروف و نهی از منکر نمیکنند بلکه امر بمنکر و نهی از معروف مینمایند بلکه معروف در نظر آنها منکر و منکر در نظر آنها
معروف میشود.
ص: 67
[سوره الأنعام ( 6): آیه 44 ] ...... ص : 67
( فَلَمَّا نَسُوا ما ذُکِّرُوا بِهِ فَتَحْنا عَلَیْهِمْ أَبْوابَ کُلِّ شَیْءٍ حَتَّی إِذا فَرِحُوا بِما أُوتُوا أَخَذْناهُمْ بَغْتَۀً فَإِذا هُمْ مُبْلِسُونَ ( 44
پس چون فراموش کردند آنچه را که بآنها تذکر داده شد بآن چیز باز میکنیم بر آنها درهاي هر چیزي را تا زمانی که فرحناك
شدند بآنچه بآنها داده شده بناگاه آنها را میگیریم پس در اینگاه مأیوس میشوند از نجات.
کلیه نعم دنیویه از مال و جاه و قدرت و صحت و غیرها ممکن است تفضل و نعمت باشد و ممکن است بلاء و نقمت باشد و
علامت و نشانه اینکه از کدام قسمت است اگر صرف دین و آخرت و راههاي الهیه شد و مانع نشد از وظائف دینی بلکه مؤید آنها
شد از قسمت اول است و اگر صرف معاصی و ظلم شد و موجب طغیان و تعدي گردید و مانع از انجام وظائف دینی گردید بلکه
باعث زیادتی در کفر و عصیان گردید از قسمت ثانیست و هر دو قسمت امتحان بنده است و آیات و اخبار و عقل بر این مطلب
شاهد است که از آن جمله همین آیه است و آیه شریفه وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّما نُمْلِی لَهُمْ خَیْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ إِنَّما نُمْلِی لَهُمْ لِیَزْدادُوا
صفحه 51 از 258
إِثْماً وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِینٌ آل عمران آیه 171 ، و آیه سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَیْثُ لا یَعْلَمُونَ اعراف آیه 181 ، و غیر اینها در این قسمت.
و در قسمت اول وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُري آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ اعراف آیه 94 ، و بسیاري از آیات دیگر
مثل إِلَّا قَوْمَ یُونُسَ لَمَّا آمَنُوا کَشَ فْنا عَنْهُمْ عَذابَ الْخِزْيِ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ مَتَّعْناهُمْ إِلی حِینٍ یونس آیه 98 ، و از اخبار در کافی در
باب شکر از عمر بن یزید که گفت
(قلت لابی عبد اللَّه علیه السّلام انّی سئلت اللَّه عزّ و جل ان یرزقنی مالا فرزقنی و انّی سئلت اللَّه ان رزقنی ولدا فرزقنی ولدا و سألته ان
یرزقنی دارا فرزقنی و قد خفت ان یکون ذلک استدراجا فقال علیه السّلام ا ما و اللَّه مع الحمد فلا)
و اخباري که در مدح دنیاي بلاغ ص: 68
و ذمّ دنیاي ملعونه وارد شده و عقل هم این موضوع را درك میکند که اگر دنیا وسیله آخرت و سعادت شد بهترین چیزها است و
اگر مورث شقاوت و هلاکت شد بدترین چیزها است لذا میفرماید فَلَمَّا نَسُوا ما ذُکِّرُوا بِهِ نسیان در اینجا نه بمعنی فراموشی است که
رافع تکلیف است و یکی از تسعه است که در حدیث رفع است
(رفع عن امتی تسعۀ (السهو و النسیان الحدیث)
بلکه بمعنی بیاعتنایی و بیاهمیتی و بزبان معروف گوش کري است چنانچه در آیه شریفه است نَسُوا اللَّهَ فَنَسِیَهُمْ توبه آیه 68 ، و
مراد از ما ذکّروا به فرمایشات انبیاء و دعوت آنها بتوحید و تصدیق آنها برسالت و اطاعت آنها و ترك مخالفت آنها است.
فَتَحْنا عَلَیْهِمْ أَبْوابَ کُلِّ شَیْءٍ اشاره بوفور نعمت از آسمان و زمین بر آنها از زیادي مال و منال و اولاد و حبوبات و فواکه و عدّه و
عدّه و جاه و غیرها که خداوند بآنها میدهد که هر مقدار بتوانند در معاصی طغیان و سرکشی کنند حَتَّی إِذا فَرِحُوا حتی اینکه خود را
از نیکان میدانند و افتخار میکنند و تکبر میورزند و اهل ایمان و تقوي را خار و خفیف و آنها را سرکوب میکنند و بنده خود
میشمارند چنانچه یزید تمسک بآیه قُلِ اللَّهُمَّ مالِکَ الْمُلْکِ میکند و خود را عزیز و حسین علیه السّلام را ذلیل میشمارد غافل از اینکه
فرعون و نمرود و شداد و صد هزار دیگر از کفار و ظلمه عزّت آنها بمراتب فوق عزت یزید بوده و انبیاء که در شکنجه آنها افتادند،
بعضی را کشتند یا با ارّه دو نیم کردند یا سر بریدند یا سوزانیدند یا زنده زیر خاك کردند آنها ذلیل بودند وَ سَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَيَّ
. مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُونَ شعراء آیه 228
بِما أُوتُوا از دولت و مکنت و ریاست و لشگر و قوي و امثال اینها أَخَ ذْناهُمْ بَغْتَۀً بعذاب الهی از صیحه و صاعقه و غرق و خسف و
، غیر اینها فَإِذا هُمْ مُبْلِسُونَ بیچاره میشوند و آنچه در دست داشتند از آنها گرفته میشود و هلاك أطیب البیان فی تفسیر القرآن، ج 5
ص: 69
میشوند و بعذاب ابدي در جهنم میسوزند و میسازند.
[سوره الأنعام ( 6): آیه 45 ] ...... ص : 69
( فَقُطِعَ دابِرُ الْقَوْمِ الَّذِینَ ظَلَمُوا وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ ( 45
پس قطع و جدا شد دنباله آن قومی که ظلم میکردند و حمد مختص بپروردگار عالمیان است.
فَقُطِعَ دابِرُ الْقَوْمِ قطع دابر اشاره بقطع نسل است که معناي ابتر است مشاهده کنید از نسل فرعونیان و شدادیان و نمرودیان و از نسل
عمر یا عثمان و بنی امیّۀ و بنی عباس و اکاسره و اقاصره و سایر ظالمین کی باقی مانده با آن کثرة جمعیتی که داشتند. و از نسل یک
فاطمه و علی علیهما السّلام چندین جمعیت دنیا را پر کرده مخصوصا از یک زین العابدین با اینکه چه اندازه از سادات را کشتند
بنی امیّه در کربلا و در طف و بنی عباس در بغداد و سایر بلاد الَّذِینَ ظَلَمُوا که هم ظلم در دین کردند و هم بمسلمین و هم بخود
چنانچه گفتند
صفحه 52 از 258
(الملک یبقی مع الکفر و لا یبقی مع الظلم)
327 اقسام ظلم و عقوبت ظالم در دنیا و آخرت و اعانت ظالم و رکون بظالم از آیات و اخبار و عقل - و ما در مجلد اول صفحه 323
بیان کردهایم مراجعه فرمائید.
103 از بیان معناي حمد و شکر و مدح و - وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ تفسیر این جمله در سوره مبارکه حمد در مجلد اول صفحه 97
اینکه حمد اختصاص بذات باري دارد و بیان اسامی حضرت رسالت صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم: احمد، محمود، محمد و بیان مقام
محمود و معناي رب و اقسام تربیت و فضیلت ذکر یا رب و معناي عالمین و اثبات عقل و شعور در جمیع موجودات و فضیلت تحمید
گذشت و در این مقام میگوییم یکی از نعم بزرگ پروردگار که اگر در تمام عمر بخواهیم حمد الهی را بجا آوریم از عهده شکر
این نعمت برنمیآئیم استیصال ظالمین و قطع دابر آنها ص: 70
و هلاك آنها و رفع شرّ آنها از سر مسلمین و نصرت انبیاء و مسلمین بر آنها است بالاخص ظالمین در حق آل محمد صلّی اللَّه علیه
و آله و سلّم
(اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد و آل محمد و آخر تابع له علی ذلک و ابدء به اولا ثمّ الثانی و الثالث و الرابع و العن یزید بن
معاویۀ خامسا و العن عبید اللَّه بن زیاد و ابن مرجانۀ و عمر بن سعد و شمرا و آل ابی سفیان و آل زیاد و آل مروان و بنی امیّۀ قاطبۀ
اللهم العنهم جمیعا و عذبهم عذابا الیما.)
[سوره الأنعام ( 6): آیه 46 ] ...... ص : 70
قُلْ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ أَخَ ذَ اللَّهُ سَمْعَکُمْ وَ أَبْصارَکُمْ وَ خَتَمَ عَلی قُلُوبِکُمْ مَنْ إِلهٌ غَیْرُ اللَّهِ یَأْتِیکُمْ بِهِ انْظُرْ کَیْفَ نُ َ ص رِّفُ الْآیاتِ ثُمَّ هُمْ یَصْدِفُونَ
(46)
بگو اي پیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم باین مشرکین که براي خود بتها و خدایانی قرار دادند اگر خداوند عالم گوش و
چشمهاي شما را گرفت و دلهاي شما را مهر نمود کیست از خدایان غیر از خداي عالمیان که بتواند بشما گوش و چشم بدهد و
دلهاي شما را باز کند نظر کن اي پیغمبر که چگونه ما آیات پی در پی براي اینها بیان کردیم و پس از این همه آیات باز اینها
اعراض میکنند و رو بباطل خود میروند.
قُلْ أَ رَأَیْتُمْ رأي در اینجا نه بمعناي رؤیت ببصر سر است بلکه بچشم قلب است که بمعنی درك و فهم و عقل است یعنی آیا درك
میکنید و میفهمید و تعقل میکنید إِنْ أَخَذَ اللَّهُ اخذ بمعنی اذهاب است سمعکم گوش شما را گرفت یعنی کر شدید وَ أَبْصارَکُمْ و
چشمهاي شما را گرفت کور شدید و نکته اینکه سمع را مفرد ذکر فرمود و ابصار را جمع اینکه سمع مصدر است بمعناي شنیدن و
آلت سمع اذن است و لذا در جایی که ذکر اذن فرموده آن را هم بلفظ جمع آورده وَ فِی آذانِهِمْ وَقْراً انعام آیه 25 ، و اما بصر آلۀ
دیدن است چنانچه قلب آلت درك ص: 71
و تعقل است و آن را هم بلفظ جمع فرموده وَ خَتَمَ عَلی قُلُوبِکُمْ کنایه از سیاهی قلب و قساوت آن است و در اینجا بمعنی ذهاب
عقل است و بالجمله اگر خداوند شما را کر کرد یا کور نمود یا دیوانه نمود کیست که بشما چشم، گوش، عقل دهد غیر از خداوند
عالمیان اله دیگري دارید مَنْ إِلهٌ غَیْرُ اللَّهِ آیا این اصنام که نه حسّ دارند و نه شعور میتوانند بشما چشم، گوش، عقل دهند.
ذات نایافته از هستی بخش کی تواند که شود هستیبخش
فاقد شیء چه نحوه میتواند معطی شیء شود مثلیست معروف که خر لخت را نمیتوان پالان او را برداشت.
یَأْتِیکُمْ بِهِ مرجع ضمیر به ما اخذ است که مستفاد میشود از جملات قبل سمع و ابصار و ختم قلوب، و جواب این جمله اعتراف به
اینکه لیس اله غیره یأتیهم به و ذکر سمع و ابصار و قلوب از باب مثال است و الّا جمیع نعم الهیه را غیر از خدا احدي قدرت بر انعام
صفحه 53 از 258
ندارد و بلاهاي الهیه را احدي قدرت بر دفع ندارد انْظُرْ بنظر علمی نه بحسّ ظاهري کَیْفَ چگونه نُ َ ص رِّفُ الْآیاتِ تصریف اشاره
بپیدرپی یعنی یکی بعد از دیگري بانحاء مختلفه گاهی بافاضه نعمت و گاهی بنزول بلاء و گاهی بعبرت از امم سابقه از نجات
انبیاء و مؤمنین و هلاکت کفار و مخالفین گاهی ببراهین عقلیه الی غیر ذلک که از هر جهت حجت بر آنها تمام و راه عذر بر آنها
مسدود و مع ذلک ثُمَّ هُمْ یَصْدِفُونَ پس از این همه آیات این کفار و مشرکین رو بباطل و اعراض از حق میکنند زیرا صدف بمعنی
تمایل جدار است بطرف خرابی مثل اینها مثل دیوار شکسته است که هر چه بخواهی او را نگاهداري بگرفتن شکافها یا نصب هو در
عقب آنها یا نصب اخشاب روزبروز رو بخرابی میرود تا منهدم شود و مثل ماشین که هر چه بخواهی در طریق مستقیم سیر دهی رو
باعوجاج میرود تا در پرتگاه سقوط کند.
ص: 72
[سوره الأنعام ( 6): آیه 47 ] ...... ص : 72
( قُلْ أَ رَأَیْتَکُمْ إِنْ أَتاکُمْ عَذابُ اللَّهِ بَغْتَۀً أَوْ جَهْرَةً هَلْ یُهْلَکُ إِلَّا الْقَوْمُ الظَّالِمُونَ ( 47
بگو اي پیغمبر آیا بشما کفار و مشرکین نشان دهم و اعلام کنم که اگر آمد شما را عذاب الهی (صیحه و صاعقه و خسف و غیره و
امراض مهلکه مثل وباء و طاعون و تسلط ظالم و امثال اینها) بناگاه یا بعلانیه آیا هلاك میکند مگر قوم ظالمین را.
قُلْ أَ رَأَیْتَکُمْ ارائه نشان دادن است و رؤیت دیدن است و اطلاق میشود برؤیت بچشم قلب که درك کنند و بفهمند و علم پیدا کنند
مثل قضایاي سابقین که بتوسط کتب تواریخ و اخبار متواتره و آیات قرآنی و اخبار معصومین انسان علم پیدا میکند و همچنین اخبار
از آینده مثل معاد و خصوصیات قیامت و قبر و عالم برزخ که بوسیله آیات و اخبار معرفت پیدا میشود و در مقام خبر از پیشآمد
است.
إِنْ أَتاکُمْ بسبب کفر و شرك و مخالفت نبی و ارتکاب معاصی که موجب شود عَذابُ اللَّهِ را و این عذاب هم دو قسم است یک
قسم اینکه آثار قبلی ندارد مثل موت، فجأه، صیحه، صاعقه، حدوث امراض مهلکه، خسف، زلزله اینها را بَغْتَۀً میگویند و یک قسم
آثار قبلی دارد که مشاهده میشود مثل ابرهایی که ظاهر شد بر قوم عاد که گفتند هذا عارِضٌ مُمْطِرُنا بَلْ هُوَ مَا اسْتَعْجَلْتُمْ بِهِ رِیحٌ فِیها
عَذابٌ أَلِیمٌ احقاف آیه 23 ، و نیز میفرماید سَخَّرَها عَلَیْهِمْ سَبْعَ لَیالٍ وَ ثَمانِیَۀَ أَیَّامٍ حُسُوماً فَتَرَي الْقَوْمَ فِیها صَ رْعی کَأَنَّهُمْ أَعْجازُ نَخْلٍ
خاوِیَۀٍ حاقه آیه 7 و 8، و بسیاري از موارد دیگر و این قسم را تعبیر فرموده أَوْ جَهْرَةً اشکال- جهر مقابل اخفات است چرا بغتۀ
فرموده جواب- چون بغتۀ در حال غفلت و عدم توجه است در حکم اخفات است و اگر تعبیر بخفیه نموده بود توهم میشد که
مخفیانه نازل شده. ص: 73
هَلْ یُهْلَکُ استفهام تقریري است یعنی لا یهلک إِلَّا الْقَوْمُ الظَّالِمُونَ کسانی که بانبیاء و مؤمنین ظلم کردند در ایذاء و تکذیب و قتل و
امثال اینها.
اشکال- اغلب موارد که این نوع عذابها نازل میشد کسانی که ایمان آورده و بیتقصیر بودند آنها را هم دامنگیر میشد.
جواب- اولا این دعوي بر خلاف واقع است زیرا در آیات شریفه در امم سابقه بسیار داریم که میفرماید ما مؤمنین را نجات دادیم و
دیگران را عذاب نمودیم و ثانیا اگر عذاب دامنگیر مؤمنین شد آنهم براي تقصیر و معاصی که مرتکب شدند از ترك امر بمعروف
و نهی از منکر و مداهنه با کفار چنانچه در حق قوم شعیب گفتند.
و ثالثا اگر بیتقصیر باشند خداوند اجر کامل بآنها خواهد داد که آنها راضی و خوشنود شوند مثل بلاهایی که بر انبیاء میرسد و ما
در مجلد اول کلم الطیب در باب عدل حکم و مصالح نزول بلیات را مفصلا بیان کردهایم رجوع بآنجا شو
د
صفحه 54 از 258
[سوره الأنعام ( 6): آیه 48 ] ...... ص : 73
( وَ ما نُرْسِلُ الْمُرْسَلِینَ إِلَّا مُبَشِّرِینَ وَ مُنْذِرِینَ فَمَنْ آمَنَ وَ أَصْلَحَ فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ ( 48
و ما نمیفرستیم پیغمبران را مگر آنکه بشارت دهندهاند (اهل ایمان و اعمال صالحه را بسعادت و رستگاري و بهشت) و انذار کننده
(کفار و فساق را بشقاوت و هلاکت و عذاب جهنم) پس کسی که ایمان آورد و خود را اصلاح کرد پس خوفی بر آنها نیست و
محزون و غمناك نخواهند شد.
وَ ما نُرْسِلُ الْمُرْسَلِینَ وظیفه اولیه انبیاء و مقصود الهی از ارسال رسل ارشاد امّت است بتوحید و سایر عقائد حقّه و اخلاق حمیده و
اعمال صالحه از عبادات واجبه و مندوبه که موجب کمال نفس و ترقی و تعالی روح شود تا قابلیت أطیب البیان فی تفسیر القرآن،
ج 5، ص: 74
شمول رحمت و نیل بسعادت و وصله بنعم اخرویه و فیوضات الهیه پیدا کنند و همین مفاد إِلَّا مُبَشِّرِینَ است و بیم و خوف از سخت
و غضب الهی و عذاب شدید ابدي و سجن الهی و جهنم دهند که مهیّا شده براي کفار و مشرکین و مخالفین و معاندین که مفاد وَ
مُنْذِرِینَ است.
فَمَنْ آمَنَ باللّه و برسوله و خلفائه و العدل و المعاد و سایر المعتقدات الحقه وَ أَصْلَحَ اصلاح نفس بنحوي که صدق کند عبد صالح
است و صالح کسی است که خالی از هر گونه فساد باشد چه فساد عقائدي و چه فساد اخلاقی و چه فساد عملی که تالی تلو معصوم
باشد بلکه نائل بمقام عصمت شود در زیارت ابی الفضل علیه السّلام میگویی
(السّلام علیک ایّها العبد الصالح المطیع للَّه و لرسوله).
فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ خوف از عذاب وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ حزن از فوت ثواب و این جمله دلالت دارد که از هیچ ثوابی محروم نمیشوند و
هیچگونه عذابی بر آنها نیست.
[سوره الأنعام ( 6): آیه 49 ] ...... ص : 74
( وَ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا یَمَسُّهُمُ الْعَذابُ بِما کانُوا یَفْسُقُونَ ( 49
و کسانی که تکذیب بآیات ما کردند مسّ کند آنها را عذاب بواسطه آنچه که سرکشی کردند و زیر بار اطاعت انبیاء و اوصیاء
نرفتند.
وَ الَّذِینَ کَ ذَّبُوا بِآیاتِنا تکذیب آیات قرآنی گفتند سحر است بافتهگی است از دیگران فراگرفته، و تکذیب انبیاء گفتند ساحر،
کذّاب، مفتري، مجنون و امثال اینها. تکذیب احکام گفتند بر خلاف قانون و بر خلاف مصلحت است یَمَسُّهُمُ الْعَذابُ تعبیر بمسّ
براي الصاق عذاب است بجسم آنها که هرگز جدا از آنها نمیشود و چسبیده بآنها است بِما کانُوا یَفْسُقُونَ فسق سرکشی است و مراد
در اغلب آیات کفر است که تحت اطاعت انبیاء در نیاید فاسق طاغی ص: 75
و یاغی را گویند.
[سوره الأنعام ( 6): آیه 50 ] ...... ص : 75
قُلْ لا أَقُولُ لَکُمْ عِنْدِي خَزائِنُ اللَّهِ وَ لا أَعْلَمُ الْغَیْبَ وَ لا أَقُولُ لَکُمْ إِنِّی مَلَکٌ إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا ما یُوحی إِلَیَّ قُلْ هَلْ یَسْتَوِي الْأَعْمی وَ الْبَصِیرُ
( أَ فَلا تَتَفَکَّرُونَ ( 50
بگو اي پیغمبر باین کفار و مشرکین که من ادعاء نمیکنم و نمیگویم براي شما که نزد من خزینههاي خدا است و نمیدانم علم غیب
صفحه 55 از 258
که مختص باو است و نمیگویم براي شما که من ملک هستم من متابعت نمیکنم مگر آنچه وحی شده باشد بسوي من بگو آیا
مساوي هستند کور و بینا آیا چرا فکر نمیکنید.
توضیح کلام- از این آیه شریفه استفاده میشود توقعاتی که کفار و مشرکین از حضرت رسالت داشتند: 1- اینکه میخواستند که بآنها
آنچه میخواهند بدهد لذا میفرماید قُلْ لا أَقُولُ لَکُمْ عِنْدِي خَزائِنُ اللَّهِ که هر چه بخواهید بشما دهم چنانچه همین توقعات را از
حضرت نوح علیه السّلام کرده بودند که میفرماید وَ لا أَقُولُ لَکُمْ عِنْدِي خَزائِنُ اللَّهِ وَ لا أَعْلَمُ الْغَیْبَ وَ لا أَقُولُ إِنِّی مَلَکٌ الایۀ بلکه
خزائن بدست قدرت او است و اختصاص بذات مقدس او دارد چنانچه میفرماید وَ لِلَّهِ خَزائِنُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ منافقین آیه 7، و
مراد از خزائن نه مجرد مال است بلکه جمیع افاضات و نعم و تفضلات الهی را شامل میشود و این جمله دلالت دارد بصریح بیان بر
مسئله توحید افعالی و ردّ کسانی که گفتند خداوند امر رزق و خلق را بدیگري واگذارده که مفوضه باشند.
وَ لا أَعْلَمُ الْغَیْبَ در مجلد اول در ذیل آیه شریفه الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ معناي غیب را بیان کردهایم و خلاصه آنکه غیب مقابل
، حضور است اموري که علم آن مختص بذات حق است براي غیر او حتی انبیاء و ائمه غیب است أطیب البیان فی تفسیر القرآن، ج 5
ص: 76
و مطالب و اموري که اختصاص دارد علم آن بانبیاء و ائمه اطهار بر غیر آنها غیب است و هکذا مطالبی که علم آن مخصوص بعلماء
است بر عوام غیب است پس بنا بر این معنی میتوان گفت که حضرت رسالت و ائمه طاهرین عالم بغیب هستند یعنی نسبت باموري
که بر غیر آنها غیب است و عالم بغیب نیستند نسبت باموري که مختص است علم بآنها بخداوند و این جمله عطف بلا اقول است
باین معنی که لا اقول اعلم الغیب نه عطف بعندي خزائن اللَّه باشد که مدخول لا اقول باشد زیرا عکس این معنی دلالت میکند که
معنی این شود لا اقول لا اعلم الغیب و باین معنی جمع بین آیات و اخبار در نفی و اثبات میشود.
وَ لا أَقُولُ لَکُمْ إِنِّی مَلَکٌ این جمله دلالت ندارد بر افضلیت ملائکه بر انبیاء چنانچه بعضی توهّم کردند و خلاف نصّ قرآن است در
مورد آدم و ملائکه در امر آنها بسجده و بیان علم اسماء بلکه اشاره بمطلب دیگري است و آن اینست که تمام کفار و مشرکین و
بسیاري از فرق اسلامیه غیر از فرقه حقّه و حکماء خداوند را جسم میدانند و میگویند در آسمانها فوق عرش متمکن است و بشر در
روي زمین ساکن است و نمیتواند مساسی با خداوند پیدا کند پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم باید ملک باشد که بتواند هبوط و
صعود داشته باشد از خدا بگیرد و ببندگان ابلاغ کند و اگر علی الفرض بشر هم باشد باید صعود و هبوط داشته باشد لذا گفتند أَوْ
تَرْقی فِی السَّماءِ اسراء آیه 95 ، و غافل از اینکه اولا اگر پیغمبر ملک باشد باید بصورة بشر شود تا بتواند با بشر تماس بگیرد چنانچه
. میفرماید وَ لَوْ جَعَلْناهُ مَلَکاً لَجَعَلْناهُ رَجُلًا وَ لَلَبَسْنا عَلَیْهِمْ ما یَلْبِسُونَ انعام آیه 9
و ثانیا خداوند جسم نیست و مکان ندارد و احاطه قیومیت دارد بر جمیع موجودات و طریقه اخذ انبیاء را خداوند معین فرموده وَ ما
، کانَ لِبَشَرٍ أَنْ یُکَلِّمَهُ اللَّهُ إِلَّا وَحْیاً أَوْ مِنْ وَراءِ حِجابٍ أَوْ یُرْسِلَ رَسُولًا فَیُوحِیَ بِإِذْنِهِ شوري آیه 51 . أطیب البیان فی تفسیر القرآن، ج 5
ص: 77
إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا ما یُوحی إِلَیَّ و طرق وحی یا بتوسط ملک است چنانچه میفرماید وَ کَذلِکَ أَوْحَیْنا إِلَیْکَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنا شوري آیه 53 ، یا
بایجاد کلام است در جسمی مثل تکلم با موسی چنانچه میفرماید فَلَمَّا أَتاها نُودِيَ مِنْ شاطِئِ الْوادِ الْأَیْمَنِ فِی الْبُقْعَۀِ الْمُبارَکَ ۀِ مِنَ
الشَّجَرَةِ أَنْ یا مُوسی إِنِّی أَنَا اللَّهُ رَبُّ الْعالَمِینَ قصص آیه 30 ، یا برؤیا است چنانچه در مورد ابراهیم علیه السّلام است که بفرزندش
اسمعیل فرمود قالَ یا بُنَیَّ إِنِّی أَري فِی الْمَنامِ أَنِّی أَذْبَحُکَ و الصافات آیه 101 یا بالهام بقلب است یا از وراء حجاب چنانچه لیلۀ
المعراج با پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم تکلم فرمود قُلْ هَلْ یَسْتَوِي الْأَعْمی وَ الْبَصِ یرُ چه عمی و بصر ظاهري باشد و چه قلبی
البته تساوي ندارد چنانچه ظلمات و نور و ظلّ و حرور و علم و جهل و ایمان و کفر و حق و باطل و صحیح و فاسد و حیات و موت
و سعادت و شقاوت و نجات و هلاکت و خیر و شرّ و حسن و قبح و اطاعت و معصیت که تمام ضدّ یکدیگر است تساوي ندارد أَ
صفحه 56 از 258
فَلا تَتَفَکَّرُونَ گفتند (الفکر حرکۀ من المبادي و من مبادي الی المرادي) فکر ترتیب مقدمات است براي اخذ نتیجه و عبرت از
پیشینیان و نظر در معجزات و صنایع الهی و هر چه که او را بمقصد برساند و سعادتمند کند و نجات بخشد فکر است
[سوره الأنعام ( 6): آیه 51 ] ..... ص : 77
( وَ أَنْذِرْ بِهِ الَّذِینَ یَخافُونَ أَنْ یُحْشَرُوا إِلی رَبِّهِمْ لَیْسَ لَهُمْ مِنْ دُونِهِ وَلِیٌّ وَ لا شَفِیعٌ لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ ( 51
و انذار کن باین قرآن کسانی که میترسند اینکه محشور شوند بسوي پروردگار خود روزي که هیچ ولیّی ندارند سواي خدا که
بتواند جلوگیري از عذاب کند و شفیعی که بتواند توسط کند که خداوند او را عفو فرماید سزاوار است که باین انذار تقوي پیدا
کند.
وَ أَنْذِرْ بِهِ انذار مقابل تبشیر است و بزرگترین وظائف انبیاء و اوصیاء ص: 78
و علماء دین است و انذار و تبشیر با هم قرین است.
(مثال) اگر کسی داري ابتیاع نمود و فقط وضعیات این دار را مشاهده کرد از عمارات و سعه دار و نقش و نگار و خبر از زیر زمین
ندارد کسی که مطلع بخصوصیات این دار است و از همه جاي او خبر دارد بیاید نزد مشتري و بگوید در زیر این دار در محل
مخصوصی گنجی است مملو از جواهر و طلا آلات و در اطراف این گنج افعی وجود دارد این اخبارش بوجود گنج بشارت است و
بوجود افعی انذار است و اگر این مشتري دار این شخص مخبر را کذّاب و مفتري میداند نه در مقام تحصیل گنج برمیآید و نه در
مقام دفع افعی و اما اگر او را صادق مصدق میداند کمال جدیت را میکند براي بدست آوردن گنج بهر وسیله که متمکن باشد و
براي دفع شرّ این افعی بهر نوعی که پیشرفت شود.
این دنیا دار است و کسانی که در این دنیا میآیند مشتري هستند و ابتیاع نمودهاند و فقط از ظاهر آن مطلع میشوند از مال و جاه و
عزّت و ریاست و مشتهیات نفسانی از مأکولات و مشروبات و ملبوسات و منکوحات آن و خبر از باطن این دنیا ندارند خداوند انبیاء
را فرستاد که از باطن این دنیا خبر دارند و باهل دنیا خبر دهند که در باطن این دنیا گنجی است نام آن بهشت است مملوّ از
جواهرات و افعی است نام آن جهنم است داراي زهر قتّال، خبر از وجود بهشت بشارت است و از وجود جهنم انذار است و اهل دنیا
اگر انبیاء را کذّاب میدانند ابدا نه در مقام تحصیل بهشت برمیآیند و نه در مقام دفع جهنم و اما اگر آنها را صادق مصدق میدانند و
بآنها ایمان دارند کمال کوشش را میکنند براي تحصیل بهشت و وسائل تحصیلش اعمال صالحه است و منتهی جدیت را مینمایند
براي دفع افعی جهنم و طریقه دفعش ترك معاصی است.
و از این مثال بخوبی واضح میشود کسانی که در اعمال صالحه کوتاهی میکنند ص: 79
و از معاصی پروا ندارند پیغمبر و ائمه و علماء را صادق و مصدق نمیدانند بلکه کذاب و دروغگو میخوانند و مؤمنین بآنها هم در
اعمال صالحه جدیت میکنند و هم در ترك معاصی کمال اهمیت را میدهند که عبارت از تقوي باشد لذا میفرماید الَّذِینَ یَخافُونَ أَنْ
یُحْشَرُوا إِلی رَبِّهِمْ که عبارت از ایمان بقیامت باشد که از تصدیق بنبی صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم پیدا شده که مفاد إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ
راجِعُونَ بقره آیه 56 است و شرح آن گذشت در مجلد دوم صفحه 259 ، زیرا خوف صفت قلبی است که از روي ایمان و یقین پیدا
میشود.
و مرجع ضمیر به در انذر به بعضی گفتند قرآن است و بعضی گفتند اللَّه است لکن تحقیق اینست که مرجع ماء در ما یوحی الیّ
است که در آیه قبل ذکر شده لَیْسَ لَهُمْ مِنْ دُونِهِ وَلِیٌّ چون در قیامت کلیه اختیارات از کلیه افراد سلب میشود لِمَنِ الْمُلْکُ الْیَوْمَ لِلَّهِ
. الْواحِدِ الْقَهَّارِ مؤمن آیه 16 وَ الْأَمْرُ یَوْمَئِذٍ لِلَّهِ انفطار آیه 19
245 - وَ لا شَ فِیعٌ بعضی باین جمله استدلال کردند بر انکار مسئله شفاعت و آیات دیگر و ما در مجلد سوم کلم الطیب صفحه 237
صفحه 57 از 258
ادله شفاعت و اقوال در آن و آیات و اخبار وارده در آن را ذکر کردیم و گفتیم تا ایمان و رضاي حق و اذن خداوند و اجازه باري
و قبول شفاعت حضرت پروردگار نباشد احدي قدرت ندارد شفاعت کند و باین نحو جمع بین آیات و اخبار نمودیم.
لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ یعنی شایسته است کسی که نبی را صادق مصدق میداند و ایمان بقیامت داشته باشد و ولیّ و شفیعی جز خدا نباشد از
1) تنبیه- در آیات شریفه قرآن در بعض موارد سعادت را منوط بایمان و عمل صالح فرموده، و در ) «1» مخالت او پرهیزکار باشد
بعض دیگر بایمان و تقوي، و نکته فرق این است که در مقام رجاء ایمان و عمل صالح ذکر شده مثل فَمَنْ کانَ یَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ
فَلْیَعْمَلْ عَمَلًا صالِحاً
ص: 80
[سوره الأنعام ( 6): آیه 52 ] ..... ص : 80
وَ لا تَطْرُدِ الَّذِینَ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَداةِ وَ الْعَشِیِّ یُرِیدُونَ وَجْهَهُ ما عَلَیْکَ مِنْ حِسابِهِمْ مِنْ شَیْءٍ وَ ما مِنْ حِسابِکَ عَلَیْهِمْ مِنْ شَیْءٍ
( فَتَطْرُدَهُمْ فَتَکُونَ مِنَ الظَّالِمِینَ ( 52
و از خود دور مکن کسانی که پروردگار خود را میخوانند صبح و شام براي توجه بپروردگار بر تو نیست از حساب آنها چیزي و بر
آنها نیست از حساب تو چیزي پس اگر آنها را طرد نمودي پس میباشی از ظلم کنندگان.
شبیه این آیه در مورد حضرت نوح علیه السّلام وارد شده فَقالَ الْمَلَأُ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ ما نَراكَ إِلَّا بَشَراً مِثْلَنا وَ ما نَراكَ اتَّبَعَکَ إِلَّا
33 ، خلاصه کلام اینکه سران قریش خدمت حضرت - الَّذِینَ هُمْ أَراذِلُنا الی قوله وَ ما أَنَا بِطارِدِ الَّذِینَ آمَنُوا الآیات هود آیه 29
رسالت عرض کردند که ما بتو ایمان میآوریم در صورتی که این فقراء و بیعرضهها که دور تو جمع شدند و بتو گرویدند از خود
دور کنی که ما در عرض آنها نباشیم خداوند این آیه را فرمود براي قطع طمع آنها نه اینکه پیغمبر متمایل شده باشد که مؤمنین را
طرد کند چنانچه مفسرین توهّم کردهاند و این آیه مثل آیه شریفه است که میفرماید لَئِنْ أَشْرَکْتَ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُکَ نه اینکه العیاذ
پیغمبر متمایل بشرك شده باشد بلکه براي قطع طمع مشرکین و توقع آنها است لذا میفرماید وَ لا تَطْرُدِ الَّذِینَ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ طرد
بمعنی رد نمودن نپذیرفتن و دور کردن است و مراد از الَّذِینَ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ مؤمنین از مهاجرین و انصار که در فقر و تنگدستی
گرفتار شدند مثل اصحاب صفه و غیر آنها که نه منزل داشتند و نه وسائل معیشت و در سران مشرکین کبر و نخوت بسزا بود و یکی
از اعذار مشرکین این بود که پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم با این فقراء نشست و برخاست کهف آیه 110 ، و در باب خوف
تقوي اعتبار شده مثل همین آیه شریفه و آیات دیگر، منه غفر له.
ص: 81
میکند اگر اینها را از خود دور کند ممکن است ما باو بگرویم، این آیه جوابگوي مشرکین نازل شد بِالْغَداةِ وَ الْعَشِیِّ بعضی
مفسرین گفتند مراد نماز صبح و عشاء و بعضی گفتند پنج نماز و بعضی گفتند ذکر است در صبح و شام لکن ظاهر اینست که مراد
از دعوت پروردگار اعم از نماز و ذکر و دعاء و تلاوت قرآن و امثال اینها است و مراد از غدوة و العشیّ روز و شب است یعنی دائما
مشغول عبادت هستند چنانچه در زیارت ابی عبد اللَّه علیه السّلام میگویی
(و لاندبنّک صباحا و مساء)
یعنی دائما یُرِیدُونَ وَجْهَهُ یعنی قربۀ الی اللَّه خالصا لوجه اللَّه غرض دیگري ندارند و جز خدا چیز دیگري در نظر ندارند.
ما عَلَیْکَ مِنْ حِسابِهِمْ مِنْ شَیْءٍ وَ ما مِنْ حِسابِکَ عَلَیْهِمْ مِنْ شَیْءٍ
بلبل بباغ و جغد بویرانه تافته هر کس بقدر همت خود خانه ساخته
فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ زلزال آیه 8، هر کس بقدر معرفت و اخلاق حسنه و اعمال صالحه خود اجر میبرد و از هر کسی یک
صفحه 58 از 258
نوع توقعی است، نبی صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و امّت، امام و رعیت، عالم و جاهل، پیر و برنا، مرد و زن، شهري و دهاتی، رشید و
سفیه و هکذا مراتب معرفت مختلف است هر که را بقدر معرفتش و عبادتش اجر میدهند و هر کس مسئول عمل خود است و بس.
فَتَطْرُدَهُمْ یعنی ان طردتهم فَتَکُونَ مِنَ الظَّالِمِینَ هم بخود ظلم کردهاي که طرد مؤمن کردهاي هم بآنها ظلم شده که بدون گناه مطرود
شدهاند.
[سوره الأنعام ( 6): آیه 53 ] ...... ص : 81
( وَ کَذلِکَ فَتَنَّا بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لِیَقُولُوا أَ هؤُلاءِ مَنَّ اللَّهُ عَلَیْهِمْ مِنْ بَیْنِنا أَ لَیْسَ اللَّهُ بِأَعْلَمَ بِالشَّاکِرِینَ ( 53
و همین نحوه ما امتحان میکنیم بعض افراد را ببعض دیگر تا اینکه میگویند ص: 82
بعض اول که آیا این بعض ثانی را خداوند منّت گذارده بر آنها در میانه ما آیا خدا عالمتر نیست بشکر گذارندهگان از افراد.
یکی از حکم و مصالح اختلاف که خداوند بندهگان را مختلف قرار داده بعضی را غنی و بعضی را فقیر، شریف وضیع، صحیح
سقیم، صبیح قبیح، عزیز ذلیل و غیر اینها امتحان هر یک بدیگري غنی بفقیر، شریف بوضیع، صحیح بسقیم صبیح بقبیح، عزیز بذلیل
و بالعکس لذا میفرماید و کذلک یعنی چنانچه سابقین را امتحان کردیم شما را هم امتحان خواهیم کرد فتنّا و مکرر گفتهایم که
امتحان خداوند نه براي کشف مجهول است چون جهل در مبدء راه ندارد بلکه براي اینست که بر خود ممتحن بفتح و بر دیگران
معلوم گردد که راه عذر بر آنها مسدود گردد بَعْ َ ض هُمْ بِبَعْضٍ حتی کفار و مشرکین بمؤمنین و بالعکس، مجاهدین بقاعدین، عدول
بفسّاق، سخی ببخیل، ظالم بمظلوم و بالعکس و هر دو نقطه مقابلی بیکدیگر.
لِیَقُولُوا أَ هؤُلاءِ لام لام عاقبت است یعنی حتی یقولوا اشراف و سران قوم و رؤساء آیا هؤلاء الفقراء و العبید و زیردستان مَنَّ اللَّهُ
عَلَیْهِمْ بسبقت در ایمان و پذیرفتن دعوت نبی صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم مِنْ بَیْنِنا از میانه قوم و این جمله از باب تعریض است که
آدمهاي بیعرضه ضعیف پست بیعنوان دور او را گرفته و ما که باشرف و عزّت و قوّت و شوکت هستیم باو ایمان نیاوردیم غافل از
اینکه پیروان حق از اول دنیا الی زماننا هذا همین فقراء و ضعفاء بوده و پیروان شیطان و باطل همین اعیان و اشراف بودهاند، الآن
مجالس دینی را مشاهده کنید، مساجد، مجالس علمی و نحوه اینها اغلب فقراء هستند و مجالس لهو و لعب و فسق و فجور اغلب
اعیان هستند حتی اینکه اگر یک نفر از اعیان در یک مجلس دینی حاضر شود مورد تعجب دیگران میشود و بالعکس اگر یکی از
این فقراء و ضعفاء در یکی از آن مجالس ص: 83
دیده شود مورد تعجب میگردد و سرّ این مطلب اینست که ممرّ روزي اینها از حلال است قلب آنها نورانی است و ممرّ آنها از حرام
است و قلب آنها ظلمانی است لذا میفرماید أَ لَیْسَ اللَّهُ بِأَعْلَمَ بِالشَّاکِرِینَ کسانی که قابلیت هدایت دارند و کسانی که قدردان نعمت
اسلام هستند و لو در نظر ناس ضعیف و ذلیل و فقیر هستند ولی در نظر خدا قوي هستند و بواسطه قوّت ایمان عزیز هستند إِنَّ
أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ حجرات آیه 13 ، غنی هستند بواسطه سعادت و رستگاري و بهشت و سایر تفضلات الهیه، در خبر است
شخصی از فقراء شیعه شرفیاب حضور حضرت موسی بن جعفر علیهما السّلام شد و شکایت از فقر کرد حضرت از او پرسیدند که
غنیترین مردم در نظر تو امروز کیست هارون را نشان داد حضرت فرمودند آیا حاضر هستی سلطنت و ریاست و دولت هارون را بتو
دهند و ایمان تو را بگیرند عرض کرد هرگز حاضر نمیشوم حضرت فرمود پس تو غنیتر از هارونی زیرا چیزي داري که بدولت
هارونی نمیفروشی.
[سوره الأنعام ( 6): آیه 54 ] .... ص : 83
وَ إِذا جاءَكَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِآیاتِنا فَقُلْ سَلامٌ عَلَیْکُمْ کَتَبَ رَبُّکُمْ عَلی نَفْسِهِ الرَّحْمَ ۀَ أَنَّهُ مَنْ عَمِلَ مِنْکُمْ سُوءاً بِجَهالَۀٍ ثُمَّ تابَ مِنْ بَعْدِهِ وَ
صفحه 59 از 258
( أَصْلَحَ فَأَنَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ ( 54
و زمانی که آمدند نزد تو کسانی که ایمان بآیات ما آوردهاند پس بگو سلام بر شما باد پروردگار شما بر خود نوشته است رحمت
را محققا هر کس از شما عمل سویی از روي جهالت از او سر زد سپس توبه کرد و عمل صالح بجا آورد پس خداوند آمرزنده گناه
است و مفیض رحمت است.
وَ إِذا جاءَكَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِآیاتِنا ایمان بآیات متفرع بر ایمان بخدا و رسول و معاد و سایر عقائد حقّه است و مراد از آیات ممکن
است دستورات قرآنی ص: 84
و اوامر و نواهی الهی باشد و ممکن است ایمان بافعال الهی از فتح یا قتل و شکست از فقر و غنی، از ضعف و قوّت و غیر اینها باشد
و ممکن است ایمان بحجج و براهین و معجزات باشد و ممکن است ایمان باحکام و قوانین اسلام باشد و ممکن است ایمان بانبیاء و
اوصیاء انبیاء باشد و بعید نیست جمع مضاف افاده عموم کند شامل جمیع اینها باشد.
فَقُلْ سَلامٌ عَلَیْکُمْ از براي سلام چهار معنی کردهاند: 1- اسم خدا است یعنی خدا حافظ و نگهبان و ناصر شما باشد السَّلامُ الْمُؤْمِنُ
2- متضمّن دعاء یعنی خداوند شما را سالم گرداند از آفات و بلیات دنیوي و اخروي، 3- اخبار از اینکه شما ، الْمُهَیْمِنُ حشر آیه 23
سلامت هستید از شرور اشرار در دنیا و از عذاب در آخرت. 4- وعد که مطمئن باشید من شما را طرد نخواهم کرد و از جانب من
هیچگونه ناراحتی ندارید و بر هر تقدیر تحیت اسلام است و احکام سلام و اقسام سلام و فضیلت آن و سبقت در آن و وجوب ردّ
آن در مجلد اول در ذیل وَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ در باب سلام نماز سبق یافته مراجعه فرمائید.
کَتَبَ رَبُّکُمْ عَلی نَفْسِهِ الرَّحْمَ ۀَ کتب بمعنی لزوم و وجوب است چنانچه در کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصِّیامُ بقره آیه 179 بیان شد و چون ذات
مقدّس باري منزّه از هر عیب و نقص است ذاتا و صفۀ و فعلا و خیر محض است
از خیّر محض جز نکویی ناید خوش باش که عاقبت نکو خواهد شد
ذات مقدّسش تام الفاعلیۀ است در رحمت فقط قابلیت محل شرط شمول رحمت است و در محل غیر قابل نخواهد شامل شد
ترحّم بر پلنگ تیز دندان ستمکاري بود بر گوسفندان
غیر مؤمن قابلیت شمول ندارد لذا خطاب متوجّه بمؤمنین است در کتب ربّکم و تعبیر بربّ هم یک نوع عنایت است که خداوندي
که شما را تربیت کرده تا بمقام ص: 85
ایمان که اعظم نعم الهی است نائل شدید البته مشمول رحمتهاي غیر متناهی او خواهید بود و یکی از تفضلات بزرگ الهی در حق
شما اینست که أَنَّهُ مَنْ عَمِلَ مِنْکُمْ سُوءاً معصیتی چه کبیره و چه صغیره چه قلیله چه کثیره و لو بعدد ریگهاي بیابان، برگهاي
درختان، قطرات باران، عدد ستارگان باشد بجهالۀ البته مؤمن معصیت او از روي حماقت و جهالت است و مراد از جهل مقابل عقل
است که در باب عقل و جهل اخبار بسیاري داریم نه جهل مقابل علم، و جنود عقل و جهل که عبارت از اخلاق حمیده و رذیله
باشد مذکور است در کافی و غیر آن، و در خبر تفسیر عقل را فرموده
(العقل ما عبد به الرحمن و اکتسب به الجنان)
و کلمه انّه مطابق سیاهی قرآن در هر دو موضع بفتح است و لکن بعضی بکسر قرائت کردهاند و بعضی مختلف و معتبر همان سیاهی
است.
ثُمَّ تابَ مِنْ بَعْدِهِ پشیمان شود زیرا آخرین حدّ ایمان که اولین درجات کفر است اینست که عاصی بمعصیت خود فرحناك باشد
چنانچه در حدیث نقل شده وَ أَصْلَحَ که علامت توبه است که انسانی که از معاصی پشیمان گردد تبدیل بعبادات صالحه میکند بنده
عاصی بنده صالح شود.
فَأَنَّهُ غَفُورٌ از معاصی او گذشت میکند و مستور میفرماید و عفو مینماید رحیم بواسطه ایمانش مشمول رحمت واسعه الهیه میشود
صفحه 60 از 258
چنانچه گفتیم قابلیت رحمت پیدا میکند و چون فاعل رحمت تام الفاعلیۀ است وقتی که قابل هم تام القابلیه باشد البته رحمت شامل
او میشود
[سوره الأنعام ( 6): آیه 55 ] ..... ص : 85
( وَ کَذلِکَ نُفَصِّلُ الْآیاتِ وَ لِتَسْتَبِینَ سَبِیلُ الْمُجْرِمِینَ ( 55
، و همین نحوه براي شما تفصیل میدهیم آیات را و هراینه ظاهر میشود براي شما طریقه گنهکاران. أطیب البیان فی تفسیر القرآن، ج 5
ص: 86
و کذلک مشبه و مشبه به یعنی همین نحوي که در سابقین از نیکان و بدان بیان کردیم از براي لاحقین هم بیان میکنیم آیات و
نشانههایی نُفَصِّلُ الْآیاتِ چه آیات تکوینه که عبارت باشد از رفتار با اهل ایمان و تقوي و با کفار و فساق و چه تشریعیه که مطیع و
عاصی از هم تمیز داده شوند و مؤمن و کافر از هم جدا گردند و چه معجزات باهرات تا حجت بر همه تمام گردد وَ لِتَسْتَبِینَ دو
نحوه قرائت شده بتاء و بیاء و معتبر همان سیاهی قرآن است که با تاء منقوط است و لام در لتستبین لام غایت است و استبانه ظاهر و
واضح شدنست سَبِیلُ الْمُجْرِمِینَ ممکن است مراد رفتار مجرمین باشد که در راه معصیت و نافرمانی و ظلم و اذیت بانبیاء و مؤمنین و
کفر و طغیان سیر میکنند و روزبروز بر فسق و فجور خود میافزایند و ممکن است مراد رفتار الهیست نسبت بآنها از حیث نزول بلاء یا
ازدیاد نعم که معنی استدراج باشد و بعید نیست که شامل هر دو شود براي تنبّه مؤمنین.
تنبیه- مسئله توبه را از معنی توبه و شرائط آن و لزوم آن و وجوب قبول توبه و فضیلت آن و زمان توبه در مجلد اول این کتاب
صفحه 180 ذکر شده.
[سوره الأنعام ( 6): آیه 56 ] ..... ص : 86
( قُلْ إِنِّی نُهِیتُ أَنْ أَعْبُدَ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ قُلْ لا أَتَّبِعُ أَهْواءَکُمْ قَدْ ضَلَلْتُ إِذاً وَ ما أَنَا مِنَ الْمُهْتَدِینَ ( 56
بگو اي پیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم بدرستی که من نهی شدهام یعنی خداوند مرا نهی فرموده اینکه عبادت کنم کسانی
را که شما میخوانید از غیر خدا از بتها و ملائکه و جنّ و انبیاء یعنی آنها را آلهه خود میدانید و پرستش میکنید بگو من متابعت
هواهاي شما را نمیکنم زیرا اگر متابعت کنم گمراه شدهام و از هدایت شدگان نباشم.
قُلْ إِنِّی نُهِیتُ کأنّه کفار و مشرکین تقاضا کرده بودند از آن حضرت که ص: 87
دست از توحید بردارد و با آنها موافقت کند در شرك و براي قطع طمع آنها میفرماید که خداوند نهی اکید کرده از شرك سرتاسر
قرآن اولین نهی الهی از شرك است وَ قَضی رَبُّکَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِیَّاهُ اسري آیه 24 لا تُشْرِكْ بِاللَّهِ لقمان آیه 12 ، و غیر اینها از آیات
شریفه و این کلام اشاره باینست که مشرکین میگفتند که خدا ما را امر کرده بعبادت اینها.
أَنْ أَعْبُدَ الَّذِینَ تعبیر بالذین براي شمول عبده ملائکه و جن و انبیاء است حتی بتپرستها توهّم میکردند که بتها صورت ملائکه و
کواکب و امثال اینها است تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ شامل عبده شمس و عبدة نار و اشجار و احجار و فلزات و کواکب و ملائکه و انبیاء
و غیر اینها میشود هر چه غیر از خداوند عالم است.
قُلْ لا أَتَّبِعُ أَهْواءَکُمْ کنایه از اینکه عبادت غیر خدا از روي هواي نفس است و مدرك و حجتی از براي آنها نیست قَدْ ضَ لَلْتُ إِذاً
عبادت غیر خدا ضلالت و گمراهیست وَ ما أَنَا مِنَ الْمُهْتَدِینَ کسی را که خداوند اولین خلقت او نور مقدس او بوده و در همان عالم
جمیع کمالات و علوم باو افاضه شده و تمام انبیاء و ملائکه از پرتو نور او هدایت یافته چگونه ممکن است در ظلمت جهل و شرك
و ضلالت قدم بردارد
صفحه 61 از 258
[سوره الأنعام ( 6): آیه 57 ] ..... ص : 87
( قُلْ إِنِّی عَلی بَیِّنَۀٍ مِنْ رَبِّی وَ کَذَّبْتُمْ بِهِ ما عِنْدِي ما تَسْتَعْجِلُونَ بِهِ إِنِ الْحُکْمُ إِلَّا لِلَّهِ یَقُصُّ الْحَقَّ وَ هُوَ خَیْرُ الْفاصِلِینَ ( 57
بگو اي رسول اکرم (ص) باین کفار که دعواي من از روي هوا و هوس نیست از روي مدرك و دلیل و بیان واضح است از جانب
پروردگارم آنچه را که شما تکذیب میکنید از قرآن و معجزات و ادلّه واضحه نیست نزد من آنچه را که شما مطالبه میکنید پیش از
زمان رسیدن آن نیست حکم مگر از براي خداوند او است که بموقع خود بیان حقایق و قصص حقّه را انزال میفرماید و او است
بهترین ص: 88
جدا کننده بین حق و باطل.
قُلْ إِنِّی عَلی بَیِّنَۀٍ مِنْ رَبِّی بیّنه دلیل واضح و روشن است که حق را نشان میدهد و قابل هیچگونه شک و ریب نباشد و اطلاق بر
شهادت دو نفر عادل در باب اثبات قضایا و مرافعه اطلاق تنزیلیست و ادلّه واضحه از براي اثبات نبوت حضرت رسالت صلّی اللَّه علیه
و آله و سلّم و صدق دعواي آن بزرگوار بسیار است از آن جمله معجزات صادره از آن حضرت مثل قرآن مجید، شق القمر، تسبیح
سنگریزه، شهادت سوسمار و هزارها معجزات دیگر، و از آن جمله بشارت بوجود او در کتب عهد قدیم و جدید، و از آن جمله
اخلاق حمیده و صفات پسندیده آن حضرت. و از آن جمله احکام و دستورات و قوانین محکمه مبینه دین مقدس اسلام، و از آن
جمله مواعظ و نصایح آن بزرگوار، و از آن جمله پیشرفت او با عدّه قلیل ضعیف و چیره شدند بر دشمنان بسیار با قوّت و شوکت و
غیر اینها حتی براهین عقلیه که در مقام خود بیان شده وَ کَ ذَّبْتُمْ بِهِ که از روي عناد و عصبیت و حبّ جاه و مقام با اینکه حق بر آنها
معلوم و محقق شده بود تکذیب کردند، و تعبیر بضمیر مذکر با اینکه کلمه بیّنه تأنیث دارد باعتبار معنی است که مراد دلیل و برهان
. است جَحَدُوا بِها وَ اسْتَیْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ نمل آیه 14
ما عِنْدِي ما تَسْتَعْجِلُونَ بِهِ آنچه را که اینها تقاضا میکردند یکی گفتند یَسْئَلُونَکَ عَنِ السَّاعَۀِ أَیَّانَ مُرْساها اعراف آیه 183 ، که یوم
بعث و نشور باشد یکی تقاضاي نزول عذاب أَوِ ائْتِنا بِعَذابٍ أَلِیمٍ انفال آیه 133 ، یکی تقاضاهاي بیجا مثل اینکه گفتند وَ قالُوا لَنْ
نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّی تَفْجُرَ لَنا مِنَ الْأَرْضِ یَنْبُوعاً أَوْ تَکُونَ لَکَ جَنَّۀٌ مِنْ نَخِیلٍ وَ عِنَبٍ فَتُفَجِّرَ الْأَنْهارَ خِلالَها تَفْجِیراً أَوْ تُسْقِطَ السَّماءَ کَما
زَعَمْتَ عَلَیْنا کِسَ فاً أَوْ تَأْتِیَ بِاللَّهِ وَ الْمَلائِکَ ۀِ قَبِیلًا أَوْ یَکُونَ لَکَ بَیْتٌ مِنْ زُخْرُفٍ أَوْ تَرْقی فِی السَّماءِ وَ لَنْ نُؤْمِنَ لِرُقِیِّکَ حَتَّی تُنَزِّلَ عَلَیْنا
کِتاباً نَقْرَؤُهُ اسراي آیه ص: 89
95 ، و امثال اینها از اموري که بدست قدرت حق است و خداوند بمقدار لازم براي اثبات رسالت موافق حکمت هر چه باو -92
حجت تمام شود در دست انبیاء جاري مینماید نه طبق هوي و هوس مردم.
إِنِ الْحُکْمُ إِلَّا لِلَّهِ تمام امور تحت مشیئت الهیست (ازمّۀ الامور طرّا بیده و الکل مستمدة من مدده) ما قَطَعْتُمْ مِنْ لِینَۀٍ أَوْ تَرَکْتُمُوها قائِمَۀً
. عَلی أُصُولِها فَبِإِذْنِ اللَّهِ حشر آیه 5
یَقُصُّ الْحَ قَّ یعنی آنچه بیان میفرماید و خبر میدهد از قضایاي گذشته و آینده و دستورات میدهد و افعالی که از تکوینیات و
تشریعیات از او صادر میشود تمام حق است و ثابت و موافق حکم و مصالح وَ هُوَ خَیْرُ الْفاصِ لِینَ بین حق و باطل بمقدار خردلی
تجاوز از حق نمیکند اگر نعمت دهد یا بلاء، صحت یا مرض، غناء و فقر، حیات و موت، ثواب و عقاب تماما بجا و بموقع است.
[سوره الأنعام ( 6): آیه 58 ] ..... ص : 89
( قُلْ لَوْ أَنَّ عِنْدِي ما تَسْتَعْجِلُونَ بِهِ لَقُضِیَ الْأَمْرُ بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِالظَّالِمِینَ ( 58
بگو اگر آنچه که شما مطالبه میکنید و تعجیل در وقوع آن دارید نزد من بود هراینه میانه من و شما کار بآخر میرسید و بهلاکت
صفحه 62 از 258
منجر میشد و از بین میرفتید و خداوند عالمتر است بستمکنندگان.
اشکال- اگر بر فرض اختیار این امور را خداوند بحضرت رسالت صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم داده بود و بدست او بود آنهم بموقع
خودش عمل میفرمود اگر صلاح در انجامش بود انجام میداد و اگر در تأخیر بود تأخیر میانداخت چنانچه خداوند چنین میفرماید
جواب- اگر بدست حضرت رسالت صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم بود اینها مطالبه میکردند اگر انجام ندهد باعث تجري آنها میشد و
اهانت آن حضرت زیاد میگردید و بهلاکت ص: 90
آنها منجر میشد و اگر هم انجام دهد تعجیل در هلاکت آنها بود لذا میفرماید قُلْ لَوْ أَنَّ عِنْدِي ما تَسْتَعْجِلُونَ بِهِ چه انجام دهم و چه
ندهم لَقُضِیَ الْأَمْرُ یعنی هلاك میشدید و از بین میرفتید چنانچه گفتیم یکی از معانی قضی فناء و زوال است خداوند از قول کفار در
. جهنم که بمالک میگویند نقل فرموده وَ نادَوْا یا مالِکُ لِیَقْضِ عَلَیْنا رَبُّکَ قالَ إِنَّکُمْ ماکِثُونَ زخرف آیه 77
بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ هم شما در مقام قتل من برمیآمدید و مرا بقتل میرسانیدید هم خود بواسطه این عمل مشمول عذاب و بلاء هلاك
میشدید.
وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِالظَّالِمِینَ که با آنها چه نحو رفتار فرماید از امهال آنها یا اهلاك آنها، و گفتیم یکی از مصالح امهال اینست که در نسل
آتیه آنها چه بسا مؤمنین و صلحاء بوجود آیند بلکه اکثر مسلمین جهان از نسل همان مشرکین و یهود و نصاري و مجوس هستند.
[سوره الأنعام ( 6): آیه 59 ] ...... ص : 90
وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَیْبِ لا یَعْلَمُها إِلَّا هُوَ وَ یَعْلَمُ ما فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ ما تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَۀٍ إِلَّا یَعْلَمُها وَ لا حَبَّۀٍ فِی ظُلُماتِ الْأَرْضِ وَ لا رَطْبٍ وَ
( لا یابِسٍ إِلَّا فِی کِتابٍ مُبِینٍ ( 59
و نزد او است خزائن غیب که احدي جز او خبر ندارد که آن خزائن چیست و میداند آنچه در صحاري و بحار است و ساقط نمیشود
برگی مگر آنکه میداند و نیست دانهاي در تاریکیهاي زمین مگر آنکه میداند و هیچ تر و خشکی نیست مگر در کتاب روشن
واضح.
کلام در آیه در چند مقام واقع میشود: مقام اول- در جمله وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَیْبِ مفاتح جمع مفتح بفتح است یعنی چیزي که داراي
، مفتاح باشد که عبارت از خزینه جواهرات است که درب او مقفّل است و کسی از ما فی الخزانه أطیب البیان فی تفسیر القرآن، ج 5
ص: 91
اطلاعی ندارد جز صاحب خزینه و لذا تعبیر بغیب کرده مگر آنکه درب آن را باز کند و ببعض از خواص خود ارائه دهد مثل اهل
بیت عصمت و طهارت و دیگر بر آنها غیب نیست پس آنچه که بر آنها غیب است علمش مختص بخدا است لا یَعْلَمُها إِلَّا هُوَ و
آنچه بر آنها مکشوف است و بر دیگران مستور و لو صدق غیب میکند چون بر دیگران مستور است و باین لحاظ میگوییم آنها هم
عالم بغیب هستند ولی چون بر آنها مکشوف شده از عنوان غیب بیرون میآید و علم غیب منحصر میشود بآنچه که بر تمام بندهگان
مستور است و علمش مختص بخدا است.
وَ یَعْلَمُ ما فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ تعبیر ببرّ و بحر اشاره باین است که چیزي از علم او بیرون نیست جزئی و کلّی، علوي و سفلی چون علم
عین ذات است و ذات غیر متناهیست لذا علم غیر متناهی و غیر محدود است حتی علم ذات بذات که اختصاص بذات دارد و غیر او
هر که باشد و هر چه باشد محدود است و ممکن نیست احاطه محدود بغیر محدود از جهت لزوم تناقض و خلف.
مقام سوم- وَ ما تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَۀٍ إِلَّا یَعْلَمُها وَ لا حَبَّۀٍ فِی ظُلُماتِ الْأَرْضِ در اخبار بسیاري در برهان نقل کرده که فرمودند
(الورقۀ السقط و الحبّۀ الولد و ظلمات الارض الارحام و الرطب ما یحیی الناس به و الیابس ما یغیض)
و در بعض آنها دارد
صفحه 63 از 258
(الورقۀ السقط قبل ان یهلّ و الحبۀ الولد بعد ان یهلّ اذا سقط قبل الولادة و الرطب المضغۀ و الیابس الولد التام)
لکن هذه الاخبار با تأویل است یا بیان احد مصادیق و منافی با ظاهر آیه نیست و معناي ظاهر اینست که هیچ برگی از درخت نمیافتد
مگر اینکه خداوند میداند و این هم از باب مثال است و مراد اینکه هر امر جزئی که اتفاق افتد خدا میداند عالم بقطرات باران و
پشمهاي چهارپایان و عدد تنفسات و لحظات عیون و ریگهاي بیابان و امثال اینها است و یا عالم است بهر دانه که زیر زمینها و قعر
دریاها و مغز سنگها است و از تربیت آنها و نشو و نماي آنها و قوت و مدد دادن بآنها و برشد و کمال رساندن آنها و تغذیه آنها
غافل نیست. ص: 92
مقام چهارم- وَ لا رَطْبٍ وَ لا یابِسٍ إِلَّا فِی کِتابٍ مُبِینٍ رطب و یابس دو موضوع مقابل هم هستند و کنایه از هر متقابلین است موت
حیات، صحت مرض صلاح و فساد، غنی و فقر، عزّت و ذلّت، جوهر و عرض، نور و ظلمت، ایمان و کفر، ثواب و عقاب، جنّۀ و نار،
مجرد و مادّي، ایجاد و اعدام، طاعت و عصیان، نیک و بد و غیر اینها تماما در کتاب مبین ثبت است و مراد از کتاب مبین لوح
محفوظ است و بعضی بقرآن مجید تفسیر کردهاند و بعضی بامام مبین مستفاد از اخبار و بنا بر این تفسیر منطبق میشود این جمله با
قوله تعالی وَ کُلَّ شَیْءٍ أَحْ َ ص یْناهُ فِی إِمامٍ مُبِینٍ یس آیه 11 ، و بالجمله قبل از خلقت عالم تقدیرات امور تا انقراض عالم شده (و للَّه
فیها المشیئۀ) که عبارت از لوح محو و اثبات است یَمْحُوا اللَّهُ ما یَشاءُ وَ یُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْکِتابِ رعد آیه 39 ، و مسئله بداء که از
ضروریات مذهب شیعه است و از منکرات نزد عامه است از همین باب است و تفصیل آن و بیان اخبارش گذشت و در مجلد اول
کلم الطیّب در باب صفات متعرض شدهایم
[سوره الأنعام ( 6): آیه 60 ] ..... ص : 92
وَ هُوَ الَّذِي یَتَوَفَّاکُمْ بِاللَّیْلِ وَ یَعْلَمُ ما جَرَحْتُمْ بِالنَّهارِ ثُمَّ یَبْعَثُکُمْ فِیهِ لِیُقْضی أَجَلٌ مُسَ  می ثُمَّ إِلَیْهِ مَرْجِعُکُمْ ثُمَّ یُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ
(60)
و او است قادر متعالی که شما را میگیرد بشب (اشاره بنوم است که گفتند
(« النوم اخو الموت »
و میداند آنچه را مرتکب میشوید در روز از اعمال بد پس از قبض بنوم مبعوث میکند شما را بیقظه در نهار تا زمانی که مدّت عمر
منقضی گردد و اجلی که براي شما معین شده در رسد پس بسوي او است بازگشت شما پس آگاه میکند شما را بآنچه بودید عمل
میکردید از بد.
وَ هُوَ الَّذِي یَتَوَفَّاکُمْ بِاللَّیْلِ توفّی اخذ بالقوّه است و از این باب است توفّی دین و بهمین معنی است قوله تعالی در خطاب بعیسی علیه
السّلام إِنِّی مُتَوَفِّیکَ وَ رافِعُکَ ب البیان فی تفسیر القرآن، ج 5، ص: 93
إِلَیَ
آل عمران آیه 48 ، و گذشت تفسیر آن و مراد نوم است که یکی از ادلّه بقاء روح انسانی و او غیر روح حیوانی است همین نوم است
که با اینکه روح حیوانی در کالبد بدن باصلاحات داخلی مشغول است روح انسانی در سیر است و اموري را مشاهده میکند که
آثارش در خارج مشهود میشود از رؤیاي صادقه.
وَ یَعْلَمُ ما جَرَحْتُمْ بِالنَّهارِ جرح بمعنی کسب است که ضرر داشته باشد و از همین باب است جرح شهود، و تعبیر بالنهار کنایه از یقظه
و بیداري است چون خداوند شب را براي استراحت قرار داده و روز را براي کار یعنی کلیه اعمال شما در نزد خدا محفوظ است
یَعْلَمُ خائِنَۀَ الْأَعْیُنِ وَ ما تُخْفِی الصُّدُورُ مؤمن آیه 20 ، و در نامه عمل مکتوب است حتی اینکه میگویند یا وَیْلَتَنا ما لِهذَا الْکِتابِ لا
. یُغادِرُ صَغِیرَةً وَ لا کَبِیرَةً إِلَّا أَحْصاها کهف آیه 47
صفحه 64 از 258
ثُمَّ یَبْعَثُکُمْ فِیهِ مرجع ضمیر فیه نهار است و بعث در نهار همان یقظه و بیداري است و همین دلیل است بر بعث قیامت چنانچه انسان
بعد از بیداري بدن از کارافتاده که حسّ و حرکت ندارد بکار میاندازد و مثل مکینه خاموش شده را بحرکت در می آورد فرداي
قیامت و هم روح بدن خاك شده پوسیده شده را بحرکت و قیام و پرس و سؤال میاندازد.
لِیُقْضی أَجَلٌ مُسَ  می این خواب و بیداري در پی یکدیگر میآیند تا زمانی که مدّت عمر منقضی گردد و اجل معین شده بر هر فردي
در رسد، و لام در لیقضی لام غایت است که مدّت منتهی گردد چه قدر خوب فرموده شیخ بهایی رحمۀ اللَّه علیه در اربعین نقل از
کمال الدین صدوق که تشبیه نموده انسان را در اغترار بدنیا بشخصی که او را بسته باشند بطناب در وسط چاهی و دو موش سیاه و
سفید بپاي آن طناب چسبیده و نخنخ آن طناب را پاره میکنند و در قعر چاه اژدهایی دهن گشوده و چشم دوخته که او را طعمه
خود کند و در اطراف چاه عسلهایی ص: 94
مخلوط بگل زنبورهاي زیادي بآنها ریخته و این انسان غافل با آن زنبورها زد و خورد کند و این عسلها را در دامن خود جمع کند
غافل از اینکه این طناب گسسته خواهد شد و در دهان افعی خواهد افتاد، عمر دنیا طناب، موش سیاه و سفید شب و روز که هر
شبانهروزي یک نخ عمر پاره میشود، افعی قبر که در دهان قبر خواهد افتاد، زنبورها ابناء دنیا، عسلها لذائذ و نعم مخلوط ببلیات و
آلام.
ثُمَّ إِلَیْهِ مَرْجِعُکُمْ بازگشت بسوي او بازگشت بجزاء و پاداش اعمال است ثُمَّ یُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ آثار اعمال خود را هر کس
مشاهده میکند و بر عمل خود برخورد مینماید (اللهم لا تؤاخذنا بسوء اعمالنا بمحمد و آله صلّ علی محمد و آله)
[سوره الأنعام ( 6): آیه 61 ] ...... ص : 94
( وَ هُوَ الْقاهِرُ فَوْقَ عِبادِهِ وَ یُرْسِلُ عَلَیْکُمْ حَفَظَۀً حَتَّی إِذا جاءَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ تَوَفَّتْهُ رُسُلُنا وَ هُمْ لا یُفَرِّطُونَ ( 61
و او است قاهر و مقتدر قهر و قدرتش فوق تمام بندهگان است و میفرستد حفظه براي شما و اعمال شما تا موقعی که فرستادگان ما
شما را قبض روح کنند زمانی که مرگ شما را دررسد و آنها از حدّ مأموریت خود تجاوز نمیکنند و کوتاهی نمینمایند.
وَ هُوَ الْقاهِرُ فَوْقَ عِبادِهِ یکی از صفات خداوند قهر و غلبه است که تمام مخلوقات در تحت اراده و مشیت او هستند و در مقابل او
عرض اندامی ندارند که بتوانند بر خلاف اراده و مشیئۀ او قدمی بردارند و امري انجام دهند
همه مقهور تحت قدرت او همه محکوم تحت حکمت او
و همین است معناي فوقیت نه فوقیت مکانیه و جسمانیه چنانچه مجسمه توهّم کردند مثل یَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیْدِیهِمْ فتح آیه 10 ، و مثل
الرَّحْمنُ عَلَی الْعَرْشِ اسْتَوي ص: 95
اشکال- افعال صادره از عباد اگر تحت اراده حق باشد مذهب جبریه ثابت میشود و مؤاخذه بر آنها ظلم است.
جواب- مکرر مسئله جبر و تفویض و اختیار در این کتاب ذکر شده و افعال اختیاریه عباد باختیار و اراده آنها واقع میشود و آنها و
اختیار آنها و اراده آنها تحت اراده و مشیت حق است و منافات با اختیار ندارد و مؤاخذه بر آنها قبیح نیست توضیحا فعل باختیار عبد
صادر میشود که اگر بخواهد بکند بتواند و اگر نخواهد بتواند و همین مصحح ثواب و عقاب است و مشیت حق هم تعلق گرفته
بهمین نحو که عبد باختیار خود انجام دهد یا ندهد و اینکه انجام میدهد یا نمیدهد متعلق بعلم الهیست که میداند میکند یا نمیکند و
او سلب اختیار نمیکند و جبر لازم نمیآید.
وَ یُرْسِلُ عَلَیْکُمْ حَفَظَۀً حفظه ملائکه هستند و آنها چند قسم هستند یک قسم حفظه عباد هستند از آفات و بلیات و یک قسم موکل
ارزاق آنها هستند در تحت ریاست میکائیل یا موکل افاضه علم و کمالات یا موکل الهامات قلبیه در مقابل وساوس شیطانیه یا موکل
قواي طبیعیه ظاهریه و باطنیه و نزول باران و اخراج حبوبات و نباتات و امثال اینها و یک قسم موکل اعمال عباد از عبادات و معاصی
صفحه 65 از 258
که رقیب و عتید و کرام الکاتبین هستند.
حَتَّی إِذا جاءَ أَحَ دَکُمُ الْمَوْتُ این ملائکه حفظه حدّ مأموریۀ آنها تا زمانیست که مرگ انسان را دریابد و عمر بآخر رسد و اجل
دررسد و مدت منقضی گردد تَوَفَّتْهُ رُسُلُنا یک دسته دیگر که اعوان حضرت ملک الموت هستند آنها مأمور میشوند بقبض ارواح
که معنی توفّی است چنانچه ذکر شد و همین قبض ارواح دلیل بر بقاء روح است زیرا اگر روح فانی شود قبض و توفّی معنی ندارد
و در آیات شریفه نسبت توفّی را تارة بخداوند داده اللَّهُ یَتَوَفَّی الْأَنْفُسَ حِینَ مَوْتِها ص: 96
زمر آیه 43 ، و تارة بملک الموت داده قُلْ یَتَوَفَّاکُمْ مَلَکُ الْمَوْتِ الَّذِي وُکِّلَ بِکُمْ سجده آیه 11 ، و در این آیه نسبت بملائکه داده و
تمام مفادا یکی است تا مشیئۀ الهیه تعلق نگیرد ملک الموت قدرت ندارد و تا امریه ملک الموت نرسد ملائکه کوچکترین اقدامی
نمیکنند و بمجرد مشیئۀ حق امریه ملک الموت میرسد و ملائکه قبض میکنند و استناد بهرسه درست است، و از این آیه استفاده
میشود که اولا موت میرسد سپس ملائکه قبض روح میکنند نه اینکه بقبض روح موت حاصل شود و لذا اطلاق توفّی بر هر سه
صحیح است ولی اماته اختصاص بحق دارد یُحْیِی وَ یُمِیتُ در هفت موضع قرآن.
وَ هُمْ لا یُفَرِّطُونَ تفریط بمعنی کوتاهی است مقابل افراط که بمعنی زیادهرویست یعنی کوتاهی نمیکنند و مسامحه بردار نیست و
. یک چشم بهمزدن مهلت نیست فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ لا یَسْتَأْخِرُونَ ساعَۀً وَ لا یَسْتَقْدِمُونَ اعراف آیه 32
[سوره الأنعام ( 6): آیه 62 ] ..... ص : 96
( ثُمَّ رُدُّوا إِلَی اللَّهِ مَوْلاهُمُ الْحَقِّ أَلا لَهُ الْحُکْمُ وَ هُوَ أَسْرَعُ الْحاسِبِینَ ( 62
پس ملائکه قابض ارواح ردّ میکنند آنها را بسوي خداوند مولا و صاحب اختیار آنها که حق تبارك و تعالی باشد آگاه باشید که از
براي او تبارك و تعالی حکم است و او سریعترین حسابکنندگان است.
ثُمَّ رُدُّوا ردّوا فعل مجهول است یعنی برگردانیده میشوند و فاعل ردّوا ملائکه که موکّل قبض روح بودند هستند و این جمله منافات
ندارد که ارواح پس از مردن تعلق میگیرد بقالب مثالی که صور برزخیه باشند که واسطه بین صور جسمانیه دنیویه و صور جسمانیه
اخرویه هستند که صورت بلاماده باشند و در لسان حکماء تعبیر بمثل افلاطونیه میکنند زیرا در عالم برزخ این ارواح متعلقه باین
صور سپرده بهمان ملائکه قابضین ارواح هستند و اینها دو دستهاند ملائکه رحمت که ارواح ص:
97
مؤمنین و صلحاء بآنها سپرده شود و در بهشت عالم برزخ متنعم بنعم برزخیه هستند و ملائکه عذاب که ارواح کفار و فسّاق بآنها
سپرده شده و در جهنم عالم برزخ معذّب بعذابهاي برزخیهاند و ممکن است دسته سوم باشند که آنها را مهمل گذارند مثل قصّار از
کفار و مجانین و اطفال کفار و معناي ردّ الی اللَّه همان معناي إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ است یعنی سلب کلیه حیثیات و اختیارات از کلیه
. میشود و فقط حکم حکم الهی است لِمَنِ الْمُلْکُ الْیَوْمَ لِلَّهِ الْواحِدِ الْقَهَّارِ مؤمن آیه 16
مَوْلاهُمُ الْحَقِّ ولایت کلیه ذاتیه اختصاص باو دارد و احدي بر احدي روز قیامت ولایت ندارد بلی مانعی ندارد که خداوند اختیارات
تامه دهد ببعض مقربان درگاهش مثل اختیار بمالک خازن جهنم و رضوان خازن جنّت و مثل اختیار کلیه اهل جنّت و نار بمحمد و
آل صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم که عبارت از مقام محمود است و یکی از شئون مقام محمود مقام شفاعت و خصومت است لذا یکی
از القاب امیر المؤمنین علیه السّلام قسیم الجنۀ و النار است
(و ایاب الخلق الیکم و حسابهم علیکم)
زیارت جامعه، و حقّ یکی از اسامی الهیست که گفتند از براي خداوند سه اسم است: اللَّه اشاره بذات مستجمع جمیع کمالات و
منزه از جمیع عیوب و نواقص. و هو اشاره بمقام غیب الغیوبی. و حق اشاره بمقام واجب الوجودي. و بقیه اسماء اسماء صفات و افعال
صفحه 66 از 258
است، و تعبیر بحق در این جمله شاید اشاره باین باشد که بحق حکم میفرماید چیزي از تفضلات خود در حق مطیع کسر نمیگذارد و
. چیزي زائد بر استحقاق در حق عاصی عذاب نمیکند و بمقدار ذره ظلم باحدي روا ندارد إِنَّ اللَّهَ لا یَظْلِمُ مِثْقالَ ذَرَّةٍ نساء آیه 44
أَلا لَهُ الْحُکْمُ احدي نسبت باحدي حکومت ندارد حاکم در قیامت خدا است و بس اختصاص بذات مقدس او دارد وَ هُوَ أَسْرَعُ
الْحاسِبِینَ
(لا یشغله شأن عن شأن)
همان نحوي که در آن واحد روزي بتمام مرزوقین میرساند و حیات بجمیع ص: 98
موجودات میبخشد در آن واحد بحساب جمیع رسیدگی میفرماید و طول قیامت نه براي حساب است بلکه یک نوع عقوبت است
که فرمودند
(للقیمۀ خمسین موقفا کلّ موقف مقام الف سنۀ ثمّ تلا هذه الایۀ الشریفۀ فِی یَوْمٍ کانَ مِقْدارُهُ خَمْسِینَ أَلْفَ سَنَۀٍ)
منسوب بحضرت صادق علیه السّلام است.
[سوره الأنعام ( 6): آیه 63 ] .... ص : 98
( قُلْ مَنْ یُنَجِّیکُمْ مِنْ ظُلُماتِ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ تَدْعُونَهُ تَضَرُّعاً وَ خُفْیَۀً لَئِنْ أَنْجانا مِنْ هذِهِ لَنَکُونَنَّ مِنَ الشَّاکِرِینَ ( 63
بفرما اي پیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم باین مشرکین کیست که شما را نجات دهد از تاریکیهاي بیابانها و دریاها که او را
میخوانید در موقع گرفتاري که اگر ما را از این گرفتاري نجات دهی هم بزبان تضرع و التماس میکنیم هم بقلب توجه میکنیم هراینه
البته ما از شکرگزاران میشویم.
قُلْ مَنْ یُنَجِّیکُمْ خداوند عالم آن بآن حفظ بندگان را میکند در کلیه بلیات و آفات که اگر آنی حفظ او نباشد همه هلاك میشوند
لکن بندگان بالاخص مشرکین از این غافل هستند لکن موقعی که مضطر شدند مثل اینکه در دریا غرق شدند یا زیر هوار رفتند یا
در آتش افتادند غریزه باطنیه قهرا آنها را متوجه میکند بخداوند و از او نجات میطلبند و با او عهد و میثاق میبندند که اگر نجات
یافتند اطاعت کنند و ایمان آورند لذا میفرماید مِنْ ظُلُماتِ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بعضی گفتند مراد ظلمت شب است که در بیابان بخصوص
در حال ابر و بارش انسان گرفتار شود یا در امواج دریا چنانچه حافظ میگوید:
شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین حاصل کجا دانند حال ما سبکباران ساحل را
و بعضی گفتند که مراد ظلمت وحشت است که انسان موقعی که متوحش میشود ص: 99
عالم در نظر او تاریک میگردد چنانچه نقل کردند که شخصی خواب رضاخان را دیده بود از او سؤال کرده بود که چه گذشت بتو
گفته بود موقعی که مرا وارد میدان کردند و چشمم بدار افتاد عالم در نظرم تاریک شد و چیزي نفهمیدم.
و تحقیق کلام اشاره بحال اضطرار و بیچارگی و دست از همه وسائل و اسباب کوتاه شده قهرا متوجّه بمبدء میشود حتی حیوانات
اگر بیچاره شدند متوجه میشوند چنانچه در حکایات بسیاري نقل شده و لذا تعبیر بظلمات فرموده که شامل تمام بشود تَدْعُونَهُ
تَضَرُّعاً وَ خُفْیَۀً تضرع اظهار بزبان است که در تعبیر بعجز و لاوه تعبیر میکنند، و خفیۀ توجه بقلب و بزبان دل است لَئِنْ أَنْجانا مِنْ هذِهِ
یعنی من هذه البلیه و گرفتاري و بیچارگی و درماندگی لَنَکُونَنَّ مِنَ الشَّاکِرِینَ که اعتراف بوحدانیت او و ایمان برسول او و تسلیم
اوامر او باشد.
[سوره الأنعام ( 6): آیه 64 ] ..... ص : 99
( قُلِ اللَّهُ یُنَجِّیکُمْ مِنْها وَ مِنْ کُلِّ کَرْبٍ ثُمَّ أَنْتُمْ تُشْرِکُونَ ( 64
صفحه 67 از 258
بگو خداوند نجات میدهد شما را از این ظلمات و از هر کرب و محنتی پس از این شما شرك میآورید.
قُلِ اللَّهُ یُنَجِّیکُمْ هر بنده در تمادي عمر خود بسیار مواقع را مشاهده کرده که نزدیک بهلاکت رسیده و تمام دربها بروي او بسته شد،
و تمام اسباب نجات منقطع شده و فقط حفظ الهی او را نجات بخشیده و در آن حال نذوراتی دارد و معاهداتی با خدا مینماید و
توبه میکند و عازم بر انجام وظیفه عبودیت میشود لکن پس از نجات همه اینها را فراموش میکند و بهمان طریقه فاسده خود مشی
. میکند وَ إِذا مَسَّ الْإِنْسانَ الضُّرُّ دَعانا لِجَنْبِهِ أَوْ قاعِداً أَوْ قائِماً فَلَمَّا کَشَفْنا عَنْهُ ضُرَّهُ مَرَّ کَأَنْ لَمْ یَدْعُنا إِلی ضُرٍّ مَسَّهُ یونس آیه 13
منها مرجع ضمیر ظلمات است که در آیه قبل فرموده وَ مِنْ کُلِّ کَرْبٍ ص: 100
کرب بلا و محنت و شدّت است و اقسام بلیات بسیار است: بلاي فقر، تصادفات، امراض صعبه، گرفتار ظالم و سارق شدن، فراق
احبّه، اضطراب خیال، خوف از پیشآمدها و غیر اینها که خداوند در مورد خود از بندهگانش دفع بلیات و کشف کربات و رفع
مضرات فرموده و مع ذلک این انسان خیره سر دست از کردار زشت خود بر نمیدارد و متنبه نمیشود و بهمان عقیده فاسده خود باقی
میماند ثُمَّ أَنْتُمْ تُشْرِکُونَ همان بتپرستی با اینکه میداند که این بتها خردلی از آنها بروز و ظهوري در انجاح مقاصد و کشف کربات
ندارند و همین معامله خداوند حجت را بر بنده تمامتر کند و عقوبتش بیشتر گردد. و همین استدراج است تا معاصی آنها بیشتر شود
و طغیان آنها زیادتر گردد.
[سوره الأنعام ( 6): آیه 65 ] ..... ص : 100
قُلْ هُوَ الْقادِرُ عَلی أَنْ یَبْعَثَ عَلَیْکُمْ عَذاباً مِنْ فَوْقِکُمْ أَوْ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِکُمْ أَوْ یَلْبِسَ کُمْ شِیَعاً وَ یُذِیقَ بَعْ َ ض کُمْ بَأْسَ بَعْضٍ انْظُرْ کَیْفَ
( نُصَرِّفُ الْآیاتِ لَعَلَّهُمْ یَفْقَهُونَ ( 65
بگو اي رسول گرامی خداوند تبارك و تعالی قدرت دارد بر اینکه بفرستد بر شما عذابی از بالاي سر شما یا از زیر پاي شما یا
بپوشاند بشما لباس اختلاف مسلک و بچشاند بعض شما را بآزار بعض دیگري یعنی شما را بجان یکدیگر اندازد نظر نما چگونه ما
نشانههاي مختلف بر آنها بیان میکنیم شاید اینها درك کنند و بفهمند.
قُلْ هُوَ الْقادِرُ قدرت یکی از صفات ذاتیه حق است بعضی گفتند معناي قدرت (ان شاء فعل و ان شاء لم یفعل) و بعضی تعبیر کردند
(بتساوي فعل و ترك) و ثبوت قدرت دلیل بر ردّ حکماء است که توهّم کردند که از خداوند یک فعل بیشتر واقع نمیشود بواسطه
دو قاعده مسلّمه یکی (الواحد لا یصدر عنه الا الواحد) ص: 101
و دیگر (لا یصدر الواحد الا عن الواحد) و استدلال بر این دعوي نمودند که خداوند بسیط است چون صرف وجود است در غایۀ
بساطۀ و مناسبت بین علت و معلول شرط است و ترکیب در او روا نیست نه ترکیب خارجی و نه ذهنی و نه وهمی لکن این توهّم
فاسد است زیرا این کلام و این دو قاعده در علۀ تامه تمام است و خداوند علۀ فاعلیست و شرائط دیگري هم لازم است محل قابلیت
وجود داشته باشد، مصلحت در ایجاد باشد، وجودش قبیح نباشد و بواسطه اختلاف مصالح و حکم فعل مختلف میشود و لذا عالم را
حادث و مسبوق بعدم میدانیم و آنها چون علۀ تامه فرض کردند و انفکاك علۀ از معلول هم محال است عالم را قدیم دانسته و فقط
از خدا همان صادر اول که عقل اول باشد صادر شده و کثرات بمسلک افلاطون عقول طولیه که عقول عشره باشد و از عقل عاشر
کثرات موجود شده، و بمسلک ارسطو عقول عرضیه و تمام این مزخرفات با معناي قدرت سازش ندارد و تفصیل این کلام را در
مجلد اول کلم الطیب در باب قدرت دادهایم.
عَلی أَنْ یَبْعَثَ عَلَیْکُمْ بعث بمعنی ارسال است چنانچه بعث انبیاء ارسال رسل است یعنی خداوند قادر است که بر شما ارسال نماید و
نازل کند عَذاباً مِنْ فَوْقِکُمْ مثل صاعقه، صیحه، امطار حجاره، و امروز بام اتم و سایر بلاهاي آسمانی أَوْ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِکُمْ مثل
زلزله، خسف و این تصادفات که هر روز پیشآمد میشود و سایر بلیات ارضیه مثل وباء، طاعون، قتال و جدال و امراض جدیده غیر
صفحه 68 از 258
قابل معالجه.
أَوْ یَلْبِسَ کُمْ شِیَعاً کنایه از افتراق و اختلاف و دستهبندیها و احزاب مختلفه و عقائد کثیره که باعث شود بجان یکدیگر بیفتند و
همدیگر را بکشند که هیچ بلائی بدتر از دوئیت نیست، و کلمه شیعا جمع شیعه و شیعه اگرچه فعلا متصرف بکسانیست که معتقد
بخلافت بلا فصل امیر المؤمنین علی علیه السّلام هستند ص: 102
در مقابل سنّی که معتقد بخلافت خلفاء سهگانه هستند، لکن در لغت عبارت از تبعه یک شخصیت است چنانچه از فرمایشات
منسوبه بحضرت سیّد الشهداء علیه السّلام است خطاب بلشگر کربلا
یا شیعۀ آل ابی سفیان
و در قرآن مجید حضرت ابراهیم علیه السّلام را شیعه نوح قرار داد یعنی تابع نوح (ع) چنانچه میفرماید وَ إِنَّ مِنْ شِیعَتِهِ لَإِبْراهِیمَ
صافات آیه 81 ، و در علائم آخر الزمان دارد که هر گوشه یک علمی بلند میشود و یک داعی باطلی پیدا میشود و هر دسته بیک
لباسی ملبس میشوند که امروز که قلم و زبان آزاد شده چه اندازه تبلیغات سوء و مقالهها و مجلهها و روزنامهجات پخش میشود و
مردم را ببیدینی سوق میدهند و یکدیگر را هلاك میکنند وَ یُذِیقَ بَعْضَکُمْ بَأْسَ بَعْضٍ که بیکدیگر ظلم و اذیت میکنند.
انْظُرْ یا رسول اللَّه بنظر المعرفۀ کَیْفَ چگونه نُصَرِّفُ الْآیاتِ ادله و براهین و قضایاي پیشینیان که تمام حجت است و عبرت است
(ما اکثر العبر و اقلّ الاعتبار) نهج البلاغه.
لَعَلَّهُمْ یَفْقَهُونَ مکرر بیان شده که لعلّ در مورد خداوند که بمعنی ترجّی است غلط است چون تردید در ذات مقدّس او روا نیست
بلکه بمعنی این است که این آیات اقتضاء تامه دارد بر اینکه بفهمند و درك کنند و متنبّه شوند اگر مانعی در بین نباشد از عناد و
عصبیت و حبّ جاه و مال هرآینه تأثیر تامی دارد لکن بواسطه این موانع تمام این آیات را مستند بطبیعت میکنند یا حمل بر سحر
میکنند یا بمذاق کفر و فسق تأویل میکنند.
[سوره الأنعام ( 6): آیه 66 ] ..... ص : 102
( وَ کَذَّبَ بِهِ قَوْمُکَ وَ هُوَ الْحَقُّ قُلْ لَسْتُ عَلَیْکُمْ بِوَکِیلٍ ( 66
و تکذیب کردند بآنچه بیان شد از تصریف آیات و قرآن مجید قوم شما که قریش باشند و حال آنکه حق و صدق است بگو نیستم
من عهدهدار شما. ص: 103
وَ کَ ذَّبَ بِهِ ضمیر به بعضی گفتند قرآن مجید است و بعضی گفتند قضایاي سابق الذکر که تصریف آیات باشد لکن معنی ندارد
تکذیب آیا قدرت الهی را منکر میشوند بر نزول عذاب یا قاهریت او را قبول ندارند یا بازگشت و بعث روز جزاء را منکر میشوند یا
نزول عذاب را مستند بخدا نمیدانند تمام اینها غلط است زیرا قوم حضرت رسالت صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم قریش بودند و اینها
طبیعی و دهري نبودند که منکر مبدء و معاد باشند بلکه مشرك بودند آنهم شرك عبادتی خدا را معتقد بودند قدرت و قهر او را
اعتراف داشتند و معاد را هم قبول داشتند بلکه هر متدیّن بدینی چه حق و چه باطل مبدء و معاد را معترف است و دین خود را حق
میداند لذا ضمیر به بقرآن برمیگردد و آنهم جاي تکذیب ندارد بالاخص قوم حضرت رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم که فرمود
قومک زیرا اینها اهل لسان بودند و در فصاحت و بلاغت سرآمد زمان خود بودند و اشعار و قصائد خود را برخ دیگران میکشیدند و
عجز خود را از آوردن یک سوره مثل قرآن درك کردند لذا میفرماید ذلِکَ الْکِتابُ لا رَیْبَ فِیهِ بقره آیه 1، پس تکذیب آنها جز
عصبیت و عناد منشأي نداشته از این جهت فرمود وَ هُوَ الْحَقُّ بلکه حقیۀ قرآن و معجزه بودن از جهات بسیاري قابل تردید نیست
چنانچه در مقدمه همین کتاب بیان شده در مجلد اول و بعد از این بیان جا دارد که بفرماید قُلْ لَسْتُ عَلَیْکُمْ بِوَکِیلٍ وظیفه رسول
اتمام حجت است و بستن راه عذر و اقامه دلیل و برهان لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَنْ بَیِّنَۀٍ وَ یَحْیی مَنْ حَیَّ عَنْ بَیِّنَۀٍ انفال آیه 44 (تو خواه از
صفحه 69 از 258
سخنم پند گیر و خواه ملال) دیگر مسئولیت ندارد که چرا ایمان نیاوردند و هدایت نشدند ما عَلَی الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلاغُ
[سوره الأنعام ( 6): آیه 67 ] ..... ص : 103
( لِکُلِّ نَبَإٍ مُسْتَقَرٌّ وَ سَوْفَ تَعْلَمُونَ ( 67
از براي هر خبري قرارگاهیست و زود باشد که بر شما معلوم گردد. ص: 104
لِکُلِّ نَبَإٍ مُسْتَقَرٌّ نبأ خبردادن از قضایاي خارجیه چه گذشته باشد و چه آینده و لذا خطاب شد بملائکه أَنْبِئُونِی بِأَسْماءِ هؤُلاءِ بقره آیه
29 ، و بآدم أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمائِهِمْ بقره آیه 31 ، و بهمین مناسبت نبی را نبیّ و انبیاء گفتند که خبر دارند از دستورات و فرامین الهی و انباء
خبر دادن است و اخصّ از خبر است زیرا خبر شامل قضایاي حقیقیه کلیه هم میشود و اعم از حدیث زیرا حدیث نقل خبر است از
قول غیر، و استقرار بمعنی قرارگاه است یعنی هر خبري موقعی دارد و قرارگاهی که بموقع خود واقع میشود لذا گفتند (الامور
مرهونۀ باوقاتها) وَ سَوْفَ تَعْلَمُونَ این جمله دلالت دارد به اینکه مراد از نبأ اخبار از آینده است که در وقت مقرر خود واقع میشود و
کسانی که درك آن زمان را کردند خواهند صدق کلام را بفهمند و درك کنند مثل اخباري که پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم
از پیشآمدهاي اهل بیت داده از غصب خلافت علی علیه السّلام و ظلم بفاطمه سلام اللَّه علیها و قتل حضرت امیر المؤمنین و سمّ
حضرت مجتبی و شهادت حضرت امام حسین و اسیري حضرت زینب علیهم السّلام، و از قضایاي دوره آخر الزمان و از خصوصیات
حضرت بقیّۀ اللَّه و ظهور آن سرور عجّ ل اللَّه تعالی فرجه، و از دوره رجعت، و از خصوصیات معاد و جنّۀ و نار و غیر اینها که هر
کدام بموقع خود تحقق پیدا کرده یا میکند و دلیل بر صدق رسول و معجزه آن سرور صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم است.
[سوره الأنعام ( 6): آیه 68 ] ...... ص : 104
وَ إِذا رَأَیْتَ الَّذِینَ یَخُوضُونَ فِی آیاتِنا فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ حَتَّی یَخُوضُوا فِی حَ دِیثٍ غَیْرِهِ وَ إِمَّا یُنْسِیَنَّکَ الشَّیْطانُ فَلا تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّکْري مَعَ
( الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ ( 68
و زمانی که دیدي کسانی را که تکلّم میکنند بسخریه و استهزاء در آیات ما پس اعراض فرما از آنها تا اینکه در موضوعات دیگري
وارد شوند و اگر شیطان تو را ص: 105
بنسیان انداخت پس از تذکر هممجلس نشو با قوم ستمکاران.
کلام در این آیه توقف دارد بر بیان چند امر: امر اول- در موضوع عصمت انبیاء، عقیده اهل تسنن وفاقا لیهود و نصاري انکار
عصمت است و ضرورت مذهب شیعه بر عصمت انبیاء و ملائکه و اوصیاء انبیاء قائم است و ادلّه آن را در باب شرائط نبوت و امامت
بیان کردهایم در کلم الطیب مجلد اول و دوم و هم در همین تفسیر در مجلد اول در قضایاي آدم علیه السّلام پس از این موضوع
میگوییم دو قسم عصمت داریم یکی معصوم از کلیه معاصی چه کبیره و چه صغیره حتی خیال معصیت در قلوب مطهره آنها خطور
نمیکند چه قبل از وصول بمقام نبوت و امامت چه بعد از وصول از ابتداء ولادت تا حین موت و این از مسلمیات تمام شیعه است.
دوم عصمت از خطاء و سهو و نسیان و شک و ریب. بعضی منکر شدند حتی کتاب سهو النبی نوشتند و استناد بظواهر بعض آیات و
اخبار کردند و بعضی تفصیل قائل شدند که در باب احکام و تبلیغ معصوم بودند ولی در امور خارجیه غیر مربوطه باحکام ممکن
است سهو و نسیان بر آنها، و لکن مذهب حق وفق مشهور شیعه و محققین از علماء اعلام معصوم از کلیه سهو و نسیان و خطاء و
اشتباه و شک و ریب بودند و دلیل بر این مطلب وجوهی است:
وجه اول- اگر عروض این نحوه عوارض بر آنها ممکن باشد قطع بفرمایشات آنها پیدا نمیشود و حجت بر خلق تمام نمیگردد و این
موجب نقض غرض میشود و بر خدا محال است.
صفحه 70 از 258
وجه دوم- مسلّما اگر از این عوارض محفوظ باشند صلاح امّت است و خالی از مفسده و فعلی که عین صلاح باشد و هیچگونه
مفسدهاي در او نباشد بر خداوند لازم است و ترکش قبیح و بمقتضاي عدل فعل قبیح از خدا صادر نخواهد شد.
وجه سوم- این گونه عوارض از تصرفات شیطان است و منشأ آن اخلاق رذیله ص: 106
و ملکات سیّئه و صفات قبیحه است که راههاي شیطانیست و کسانی که متخلق بجمیع اخلاق حمیده و منزّه از جمیع صفات رذیله
هستند شیطان راهی بقلوب مطهره آنها ندارد و ابواب آن بسته است و از این عوارض مصون و محفوظ هستند.
وجه چهارم- نصّ آیه شریفه در خطاب بشیطان إِنَّ عِبادِي لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطانٌ إِلَّا مَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْغاوِینَ حجر آیه 43 إِنَّهُ لَیْسَ لَهُ
سُلْطانٌ عَلَی الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَلی رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ نحل آیه 102 إِنَّ عِبادِي لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطانٌ اسراء آیه 67 ، و غیر اینها و فرد
اجلاي عباد اللَّه و مؤمنین و متوکّلین انبیاء هستند و تفصیل از ید از این در محال مذکوره مراجعه شود و پس از این مقدمه بشرح آیه
شریفه بپردازیم.
وَ إِذا رَأَیْتَ الَّذِینَ یَخُوضُونَ فِی آیاتِنا این جمله دلالت ندارد بر اینکه پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم دیده باشد یا در مجلس آنها
وارد شده باشد زیرا گفتند قضایاي شرطیه تصدق عن کاذبین مثل لَوْ کانَ فِیهِما آلِهَۀٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتا انبیاء آیه 22 ، لکن لم تکن و لم
تفسدا، بلکه این دستور است که نباید در مجالس معصیت بالاخص همچه مجلسی که اهانت بدین و قرآن بکنند حاضر شد و اگر
حاضر است باید برخواست و خارج شد لذا میفرماید فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ بلکه بعضی از علماء فتواي ببطلان صلوة در این مجالس دادهاند
و خطاب اگرچه بپیغمبر است لکن حکم عام است.
حَتَّی یَخُوضُوا فِی حَدِیثٍ غَیْرِهِ یعنی اعراض کن از آنها تا اینکه از خوض در آیات ما منصرف شوند و خوض آنها مذاکره و حدیث
کردن شیء دیگري باشد چون وظیفه پیغمبر ارشاد جاهل است و نمیتواند بکلی از مجالست آنها اعراض نماید وَ إِمَّا یُنْسِیَنَّکَ
الشَّیْطانُ فَلا تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّکْري این جمله هم قضیه شرطیه است دلالت ندارد بر اینکه نسیان شیطانی بر پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و
سلّم عارض شده بلکه ص: 107
مفادش اینست که بر فرض نسیان بمجرد تذکر باید خارج شد و گفتیم حکم عام است و این خطابات در قرآن بسیار است مثل لَئِنْ
أَشْرَکْتَ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُکَ زمر آیه 65 ، دلیل نیست بر اینکه آن حضرت و انبیاء قبل شرك آورده باشند یا ممکن باشد شرك بیاورند.
مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ این جمله دلالت دارد که هر مجلس معصیتی که اهل آن ظالم بنفس باشند یا ظالم بدین یا بغیر نباید حاضر شد و
بعد از این بیان روشن احتیاج بتصرفات بعض مفسرین نداریم که نسیان را بمعنی ترك گرفته و استشهاد بآیه شریفه فَالْیَوْمَ نَنْساهُمْ
کَما نَسُوا لِقاءَ یَوْمِهِمْ هذا اعراف آیه 49 و آیه شریفه وَ قِیلَ الْیَوْمَ نَنْساکُمْ کَما نَسِیتُمْ لِقاءَ یَوْمِکُمْ هذا جاثیه آیه 33 نمودند و فیه اینکه
بمعنی ترك در این آیه اشکال را اصعب میکند زیرا دلالت بر تعمد دخول میکند بعلاوه ترك فعل عبد است نه فعل شیطان و
همچنین ذکر را بمعنی تذکر دادن نبی و موعظه و نصیحت و ارشاد گرفته اینهم بسیار دور است زیرا بعد الوعظ معنی ندارد
برخاستن و معنی چنین میشود که اگر آنها را متذکر نمیکنی نشستن در مجلس آنها مانعی ندارد و اگر متذکر کردي برخیز و بیرون
رو چه اندازه خنک است.
[سوره الأنعام ( 6): آیه 69 ] ..... ص : 107
( وَ ما عَلَی الَّذِینَ یَتَّقُونَ مِنْ حِسابِهِمْ مِنْ شَیْءٍ وَ لکِنْ ذِکْري لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ ( 69
و نیست بر کسانی که پرهیز میکنند از حساب خائضین و ظالمین چیزي و لکن این تذکر است باشد که آنها هم پرهیزگار شوند.
از این آیه شریفه استفاده میشود کسانی که در مجالس فسق و فجور حاضر میشوند عقوبت آنها را دارند و لو اینها اهل فسق و فجور
نباشند. ص: 108
صفحه 71 از 258
وَ ما عَلَی الَّذِینَ یَتَّقُونَ ظاهر تقواي از حضور در این نوع مجالس است و ممکن است تقواي از کلیه معاصی باشد که بر آنها عقوبتی
نیست مِنْ حِسابِهِمْ مِنْ شَیْءٍ یعنی مسئول عمل اینها نیستند اگر ممکن است نهی از منکر و ارشاد جاهل باید نهی و ارشاد کنند و الّا
هیچ مسئولیتی ندارند وَ لکِنْ ذِکْري و این تحدیدات براي هدایت و یادآوري است لعلّهم ضمیر هم ممکن است باهل معصیت
برگردد که این نوع مجالس را تشکیل ندهند و ممکن است بدیگران برگردد که از این نوع مجالس احتراز کنند، و کلمه لعلّ بمعنی
باید است یعنی باید آنها از این مجالس پرهیزگار شوند یَتَّقُونَ در قرآن میفرماید در مورد یهود و نصاري لا تَتَّخِ ذُوا الْیَهُودَ وَ
النَّصاري أَوْلِیاءَ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ وَ مَنْ یَتَوَلَّهُمْ مِنْکُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ مائده آیه 56 ، و در اخبار دارد
(الراضی بفعل قوم کالداخل فیهم)
(من احبّ عمل قوم کالداخل فیهم)
(من احبّ عمل قوم حشره اللَّه معهم)
و غیر اینها
[سوره الأنعام ( 6): آیه 70 ] .... ص : 108
وَ ذَرِ الَّذِینَ اتَّخَذُوا دِینَهُمْ لَعِباً وَ لَهْواً وَ غَرَّتْهُمُ الْحَیاةُ الدُّنْیا وَ ذَکِّرْ بِهِ أَنْ تُبْسَلَ نَفْسٌ بِما کَسَ بَتْ لَیْسَ لَها مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلِیٌّ وَ لا شَ فِیعٌ وَ
( إِنْ تَعْدِلْ کُلَّ عَدْلٍ لا یُؤْخَذْ مِنْها أُولئِکَ الَّذِینَ أُبْسِلُوا بِما کَسَبُوا لَهُمْ شَرابٌ مِنْ حَمِیمٍ وَ عَذابٌ أَلِیمٌ بِما کانُوا یَکْفُرُونَ ( 70
و واگذار کسانی را که گرفتند دین خود را لعب و لهو و فریب داد آنها را حیات و زندگی دنیا و تذکر بده و موعظه فرما به اینکه
هر نفسی گرفتار میشود بآنچه کسب کرده و نیست از براي او غیر خدا دوستی و شفیعی و اگر هر چه داشته باشد فدا دهد که خود
را خلاص کند از او قبول نمیشود و نمیگیرند اینها کسانی هستند که باعمال زشت خود مأخوذ شدهاند براي آنها آشامیدنیست از
آب بسیار جوش آمده و عذابی است بسیار دردناك بواسطه آنچه را که بآن کافر شدند. ص:
109
وَ ذَرِ الَّذِینَ یعنی ترك مراوده و مجالست با آنها را بنما اتَّخَذُوا دِینَهُمْ لَعِباً وَ لَهْواً ملعبه بازیگریها است و کارهاي لهو مثل ساز و آواز
و رقص و کفزدن و سائر لهویات که امروز تمام جوانان و دختران بالاخص فرهنگیان و کارگران یا مشغول میکنند خود را
بلهویات بسینماها و تفریحگاهها یا ببازیگریها جیم لاستیک و توپ بازي و آن قدر اهمیت میدهند باینها که دین خود فرض کردند
و مسلما از نماز در نزد نمازگزاران بیشتر اهمیت میدهند.
وَ غَرَّتْهُمُ الْحَیاةُ الدُّنْیا و تصور میکنند که فقط همین چهار روز دنیا است و در دنیا ماندنی هستند و از اسم مرگ و تابوت و عماري و
قبر و غسالخانه متأذي میشوند و نبادا چشم آنها بیک مرده بیفتد که بخیال مرگ افتند و از کار لهو و لعب خود آنی بازمانند.
وَ ذَکِّرْ بِهِ مرجع ضمیر بعضی گفتند قرآن، بعضی حساب، بعضی روز جزا و بعید نیست که مرجع مفاد جملات قبل باشد که اتخاذ
دین بلهو و لعب و غرور بحیات دنیوي یعنی از مجالس آنها اعراض فرما لکن آنها را متذکر نما تا حجت بر آنها تمام شود و این
جمله شبیه آیه شریفه است فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ وَ عِظْهُمْ نساء آیه 66 أَنْ تُبْسَلَ نَفْسٌ بِما کَسَبَتْ بسل گرفتن بجزاء عمل است کُلُّ نَفْسٍ بِما
کَسَبَتْ رَهِینَۀٌ إِلَّا أَصْحابَ الْیَمِینِ مدثر آیه 41 لَیْسَ لَها از براي هر نفسی نیست مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلِیٌّ که حفظ کند آنها را از عذاب و لا
شفیع که توسط کند از براي نجات آنها وَ إِنْ تَعْدِلْ و اگر آن نفس عدلی براي خود آورد کُلَّ عَدْلٍ که فدي دهد و لو تمام دنیا را
که باو عذاب متوجه نشود لا یُؤْخَ ذْ مِنْها قبول نمیشود چنانچه میفرماید إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ ماتُوا وَ هُمْ کُفَّارٌ فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْ أَحَدِهِمْ مِلْءُ
الْأَرْضِ ذَهَباً وَ لَوِ افْتَدي بِهِ أُولئِکَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ آل عمران آیه 85 . ص: 110
أُولئِکَ الَّذِینَ أُبْسِلُوا بِما کَسَ بُوا گرفتار اعمال خود هستند (الناس مجزیون باعمالهم ان خیرا فخیر و ان شرّا فشرّ) و در قرآن مجید
صفحه 72 از 258
. میفرماید فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَ  را یَرَهُ زلزال آیه 8 و 9
لَهُمْ شَرابٌ مِنْ حَمِیمٍ حمیم شراب جوش آمده بغایت جوشش وَ عَذابٌ أَلِیمٌ بِما کانُوا یَکْفُرُونَ تفسیرش واضح است و از این جمله
دو نکته میتوان استفاده نمود و آن اینست که از امور مسلّمه بین المحققین است اگر قضیه بیان علت در او شد مثلا گفت (لا تأکل
الرمّان لانّه حامض) علۀ هم معمم است هم مخصص یعنی از کلمه لأنّه حامض استفاده میشود که هر حامضی را نباید خورد و لو
رمّان نباشد و غیر حامض جایز است خوردن و لو رمّان باشد، و در این آیه شریفه علت مذکورات در آیه را کفر بیان فرموده استفاده
میشود هر کافر یا کسانی که در حکم کافر هستند باین مذکورات معذّب هستند و غیر کافر از این عقوبات معاف هستند و نکته
دیگر آنکه این اعمال موجب کفر میشود پس کسانی که دین خود را لهو و لعب قرار دهند و مغرور دنیا شوند کافر هستند و لو اسم
اسلام روي خود گذارند و تکلیف بسیاري از ابناء نوع معلوم میشود.
[سوره الأنعام ( 6): آیه 71 ] .... ص : 110
قُلْ أَ نَدْعُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا یَنْفَعُنا وَ لا یَضُ رُّنا وَ نُرَدُّ عَلی أَعْقابِنا بَعْدَ إِذْ هَدانَا اللَّهُ کَالَّذِي اسْتَهْوَتْهُ الشَّیاطِینُ فِی الْأَرْضِ حَیْرانَ لَهُ
( أَصْحابٌ یَدْعُونَهُ إِلَی الْهُدَي ائْتِنا قُلْ إِنَّ هُدَي اللَّهِ هُوَ الْهُدي وَ أُمِرْنا لِنُسْلِمَ لِرَبِّ الْعالَمِینَ ( 71
بفرما باین مشرکین که آیا ما بخوانیم این بتهاي شما را غیر از پروردگار چیزهایی که نه بما نفع میرسانند در پرستش آنها و نه ضرر
وارد میکنند در ترك آنها و ما بعقب یعنی بر خلاف حق و صراط مستقیم برگردیم بعد از اینکه راه راست أطیب البیان فی تفسیر
القرآن، ج 5، ص: 111
را خداوند بما نشان داده و هدایت فرموده مثل کسی که شیاطین او را از بلندي پرتاب کنند در زمین ضلالت و گمراهی که راه
نجاتی پیدا نکند و از براي او اصحابی باشند که هر یک او را راه نمایی کنند براهی و بگویند بیا نزد ما، اي رسول اکرم بآنها بگو
راهی که خداوند راهنمایی فرموده راه حق است و ما مأمور شدهایم که تسلیم شویم از براي پروردگار عالمیان هر راهی که او
هدایت فرماید بپیمائیم.
قُلْ أَ نَدْعُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا یَنْفَعُنا وَ لا یَضُ رُّنا هر چه غیر خدا باشد چه ذي حیات و شعور و عقل و ادراك باشد مثل انسان حتی
مثل حضرت عیسی علیه السّلام، یا صاحب حیات حیوانی باشد مثل گاو و گوساله یا از نباتات باشد مثل شجره یا از جمادات مثل
اصنام یا کواکب یا غیر اینها مالک نفع و ضرر خود نیستند چه رسد نفع و ضرر بدیگران حتی جایی که خطاب باشرف مخلوقات
. برسد قُلْ لا أَمْلِکُ لِنَفْسِی ضَ  را وَ لا نَفْعاً جنّ آیه 21
وَ نُرَدُّ عَلی أَعْقابِنا یعنی بپشت برگردیم و عقب پشت پا را میگویند چنانچه میفرماید إِلَّا لِنَعْلَمَ مَنْ یَتَّبِعُ الرَّسُولَ مِمَّنْ یَنْقَلِبُ عَلی عَقِبَیْهِ
بقره آیه 138 ، بَعْدَ إِذْ هَدانَا اللَّهُ هدایت الهی دو نحوه است یکی ارائه طریق و این نحو هدایت از براي عامه مکلفین است مؤمن و
کافر بارسال رسل و انزال کتب و اقامه حجت، و دیگر ایصال بمطلوب و این خاص مؤمنین است باعانت و توفیق و تهیه اسباب و
مراد از آیه اینست.
کَالَّذِي اسْتَهْوَتْهُ الشَّیاطِینُ تشبیه فرموده ایمان و هدایت را بمقام بسیار بلندي و برگشتن بعقب و دست از ایمان کشیدن را بپرتگاه
عمیقی فی الارض در ظلمات و تاریکیهاي شدیدي حیران البته کسی که از ایمان با این مدارك و ادلّه واضحه و احکام متقنه دست
بردارد چگونه میرود رو بادیان باطله که جز مزخرفات و وهمیات چیزي در دست ندارند لذا در حیرت میماند. أطیب البیان فی تفسیر
القرآن، ج 5، ص: 112
لَهُ أَصْحابٌ یَدْعُونَهُ إِلَی الْهُدَي از هر طرفی یکی او را راهنمایی میکند بدین خود و میگوید دین من حق است یهود از یک طرف،
نصاري از یک طرف، مشرکین از یک طرف و هکذا سایر ادیان باطله و همه میگویند ائْتِنا بیا رو بما و نزد ما و لذا میبینی که این
صفحه 73 از 258
مبلّغین سوء اشخاص ضعیف الایمان دور از احکام اسلام و عقائد حقّه را دعوت میکنند.
قُلْ إِنَّ هُدَي اللَّهِ هُوَ الْهُدي و این داعیان غیر از ضلالت و گمراهی چیزي ندارند و امرنا البته آمر خدا است که بتمام بندگان امر
فرموده و بندگان مأمور باین امر هستند و مأمور به لِنُسْلِمَ لِرَبِّ الْعالَمِینَ یا مراد تسلیم اوامر او باشیم یا مراد ایمان بخداي یکتاي
بیهمتا و عبادت و پرستش او کنیم.
[سوره الأنعام ( 6): آیه 72 ] ..... ص : 112
( وَ أَنْ أَقِیمُوا الصَّلاةَ وَ اتَّقُوهُ وَ هُوَ الَّذِي إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ ( 72
و اینکه بپادارید نماز را و بپرهیزید از مخالفت خدا و او است آن کسی که حشر و بازگشت شما بسوي او است.
وَ أَنْ أَقِیمُوا الصَّلاةَ بعضی گفتند عطف است به لنسلم یعنی امر شدهایم که نسلم و اقیموا یعنی امرنا اقیموا الصلاة و این عطف غلط
است زیرا اگر چنین باشد باید چنین گفته شود و لنقیم الصلاة و نتقوه، و بعضی گفتند عطف بمعنی است یعنی امرنا بالاسلام و باقامه
الصلاة و بتقوي اللَّه این هم تمام نیست و احتیاج بتأویل دارد، و آنچه بنظر میرسد اینکه عطف بامرنا است زیرا امر به اینکه ما اسلام
بیاوریم خطاب اسلموا است یعنی اگر خداوند بفرماید اسلموا لرب العالمین صدق میکند که بگوئیم امرنا لنسلم لرب العالمین چنانچه
بفرماید اقیموا الصلاة صدق میکند امرنا لنقیم الصلاة و اقامه صلوة تارة باتیان صلوة است چنانچه در اقامه میگویی (قد قامت
الصلاة) و تارة بحفظ الصلاة است که مندرس نشود و از بین ص: 113
نرود چنانچه اقامه دین حفظ دین است.
وَ اتَّقُوهُ تقوي تارة باتیان بواجبات است که در ترکش عقوبت است و تارة بترك محرمات که در فعلش عقوبت است وَ هُوَ الَّذِي إِلَیْهِ
تُحْشَرُونَ مکرر تفسیر شده است.
[سوره الأنعام ( 6): آیه 73 ] ..... ص : 113
وَ هُوَ الَّذِي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ وَ یَوْمَ یَقُولُ کُنْ فَیَکُونُ قَوْلُهُ الْحَقُّ وَ لَهُ الْمُلْکُ یَوْمَ یُنْفَخُ فِی الصُّورِ عالِمُ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَةِ وَ
( هُوَ الْحَکِیمُ الْخَبِیرُ ( 73
و او است خداوندي که خلق و ایجاد فرمود آسمانها و زمین را بحق و روزي که میفرماید باش پس موجود میشود کلام او حق است
و مخصوص باو است سلطنت و مالکیت روزي که دمیده میشود در صور عالم بغیب و شهود است و او است حکیم خبیر وَ هُوَ الَّذِي
خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ دو موضوع است در علم حکمت از مسلمیات که بر حسب ظاهر تناقض نما است یکی آنکه گفتند
افعال اللَّه معلّل باغراض نیست و دیگر گفتند افعال اللَّه تابع مصالح و حکم است لکن مراد از اینکه معلل باغراض نیست یعنی نفعی
بر خداوند ندارد و غرض انتفاع از خلقت ندارد چون غنیّ بالذات است و خردلی احتیاج بمخلوقات ندارد نه از خلقت عالم چیزي بر
او زیاد میشود و نه از ترك آن چیزي کاسته میشود، و مراد از اینکه تابع حکم و مصالح است یعنی فعل قبیح و لغو از او صادر
نمیشود تمام افعالش عین صلاح و مطابق با حکمت است براي رساندن نفع است ببندگان.
من نکردم خلق تا سودي کنم بلکه تا بر بندگان جودي کنم
و اینست مراد از کلمه بالحقّ که خلقت آسمانها و زمین لغو و بیهوده و عبث و گزاف ص: 114
و جزاف نبوده بلکه عین صلاح و موافق حکمت و مصلحت بوده.
وَ یَوْمَ یَقُولُ کُنْ فَیَکُونُ و تعبیر بکلمه یقول از باب تنگی عبارت است و الّا احتیاج بگفتن ندارد بمجرد اراده موجود میشود و مراد از
یوم یوم القیمۀ است چنانچه میفرماید وَ ما أَمْرُ السَّاعَۀِ إِلَّا کَلَمْحِ الْبَ َ ص رِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ و تعبیر بکلمه او نه براي تردید است بلکه بمعنی
صفحه 74 از 258
بل است بل هو اقرب، و نصب یوم براي فعل مقدر است مثل ذکر و نحوه و تمام افعال الهیه آنی الحصول است احتیاج بمضی زمان
و مقدمات ندارد.
قَوْلُهُ الْحَ قُّ اختصاص بقول ندارد تمام افعال الهیه حق است موافق حکمت و صلاح و حسن است در مقابل قبیح و بر خلاف
مصلحت.
وَ لَهُ الْمُلْکُ مالک حقیقی ذاتی او است و بس و غیر او ملکیۀ آنها عرضی و جعلی و اعتباري است (و ما بالعرض یزول) لذا روز
قیامت میفرماید لِمَنِ الْمُلْکُ الْیَوْمَ لِلَّهِ الْواحِدِ الْقَهَّارِ.
یَوْمَ یُنْفَخُ فِی الصُّورِ دو نفخه داریم یکی صیحه اولی است که تمام قالبها تهی میشود و همه میمیرند و نفخه ثانیه تمام زنده میشوند و
قیامت قیام پیدا میکند چنانچه میفرماید وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ فَ َ ص عِقَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ إِلَّا مَنْ شاءَ اللَّهُ ثُمَّ نُفِخَ فِیهِ أُخْري
. فَإِذا هُمْ قِیامٌ یَنْظُرُونَ زمر آیه 68
عالِمُ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَةِ ظاهر و باطن سرّ و علن گذشته و آینده غیب و شهود وَ هُوَ الْحَکِیمُ الْخَبِیرُ تفسیرش واضح است.
[سوره الأنعام ( 6): آیه 74 ] ..... ص : 114
( وَ إِذْ قالَ إِبْراهِیمُ لِأَبِیهِ آزَرَ أَ تَتَّخِذُ أَصْناماً آلِهَۀً إِنِّی أَراكَ وَ قَوْمَکَ فِی ضَلالٍ مُبِینٍ ( 74
و یاد کن زمانی که گفت ابراهیم از براي پدرش آزر آیا میگیري صنمهایی ص: 115
را خدایان محققا من میبینم تو را و قوم تو را در گمراهی آشکارا.
وَ إِذْ قالَ إِبْراهِیمُ کلمه اذ متعلق بفعل مقدر است مثل اذکر یا ذکّر و امثال اینها و ابراهیم دومین پیغمبر اولو العزم است که ناسخ
شریعت سابقه و آورنده شریعت جدید که اولین آنها نوح بوده ناسخ شریعت آدم و سومین آنها موسی در خصوص بنی اسرائیل و
قبطیان و چهارمین آنها عیسی علیهم السّلام، و اما در بنی اسماعیل شریعت ابراهیم باقی بود تا زمان پنجمین آنها حضرت محمد ابن
عبد اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و ابراهیم علیه السّلام در زمان نمرود بوده که در لسان عجم بکیومرس نام دارد و اولین پادشاهان
بوده (سر پادشاهان کیومرس بود) و دعوي خدایی هم کرد و بجنگ خداي ابراهیم هم رفت بتوسط کرکسها و تیر بطرف خدا هم
انداخت و ماهی را خداوند هدف تیر او قرار داد و خونآلود برگشت و از مزخرفات عجیبه بعض مجسمه از طوایف اهل تسنن
اینست که تیر نمرود اصابت کرد بران خدا و مجروح شد و روز قیامت تخت خدا را نصب میکنند و خدا بر آن تخت روي کرسی
مینشیند براي محاکمه حسین بن علی (ع) میآید و شکایت از ظلم یزید میکند، خدا ران خود را باز میکند و نشان میدهد که از تیر
نمرود هنوز مجروح است و بحسین (ع) میگوید من نمرود را عفو کردم تو هم یزید را عفو کن و تماما میروند بهشت و مباحثه
. ابراهیم با نمرود در سوره بقره جلد دوم گذشت در ذیل آیه شریفه أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذِي حَاجَّ إِبْراهِیمَ الایۀ آیه 26
لِأَبِیهِ آزَرَ در موضوع آزر اختلاف شدیدي است بسیار از مفسرین عامه او را پدر ابراهیم میدانند و میگویند مانعی ندارد پدر انبیاء
مشرك باشند حتی پدر بزرگوار پیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم حضرت عبد اللَّه علیه السّلام را مشرك میدانند، و بعضی
گفتند جدّ ابراهیم بوده، و بعضی عمّ آن حضرت دانسته چنانچه عقیده قاطبه امامیه است و از ضروریات مذهب امامیه اینست که آباء
انبیاء و ائمه طاهرین از آدم بپائین تمام ص: 116
مؤمن متقی بوده و امهات آنها همه طاهره بودند چنانچه حدیث شریفی در مجمع از پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم روایت فرموده
(انّه قال لم یزل ینقلنی اللَّه من اصلاب الطاهرین الی الارحام المطهرات حتی اخرجنی فی عالمکم هذا لم یدنسنی بدنس الجاهلیۀ)
و در زیارت وارث که سندش بسیار معتبر است میگویی
(اشهد انک کنت نورا فی الاصلاب الشامخه و الارحام المطهرة لم تنجسک الجاهلیۀ بانجاسها و لم تلبسک من مدلهمات ثیابها)
صفحه 75 از 258
و اما دلیل از قرآن مجید یکی آنکه اطلاق اب بر عمّ شده در سوره بقره آیه 127 أَمْ کُنْتُمْ شُهَداءَ إِذْ حَضَرَ یَعْقُوبَ الْمَوْتُ إِذْ قالَ لِبَنِیهِ
ما تَعْبُدُونَ مِنْ بَعْدِي قالُوا نَعْبُدُ إِلهَکَ وَ إِلهَ آبائِکَ إِبْراهِیمَ وَ إِسْماعِیلَ وَ إِسْحاقَ إِلهاً واحِداً وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ و حال آنکه اسمعیل
عمّ یعقوب بود، و دلیل محکمتر آنکه در سوره توبه آیه 115 میفرماید وَ ما کانَ اسْتِغْفارُ إِبْراهِیمَ لِأَبِیهِ إِلَّا عَنْ مَوْعِدَةٍ وَعَدَها إِیَّاهُ فَلَمَّا
تَبَیَّنَ لَهُ أَنَّهُ عَدُوٌّ لِلَّهِ تَبَرَّأَ مِنْهُ الایه صریح آیه شریفه اینست که بعد از تبري ابراهیم دیگر براي آزر استغفار ننمود و این در مورد
جوانی و شباب ابراهیم بوده که از آنها اعتزال فرمود، و در سوره ابراهیم آیه 41 و 42 بعد از اینکه از قول ابراهیم میفرماید الْحَمْدُ لِلَّهِ
الَّذِي وَهَبَ لِی عَلَی الْکِبَرِ إِسْماعِیلَ وَ إِسْحاقَ تا آنجا که میگوید رَبَّنَا اغْفِرْ لِی وَ لِوالِدَيَّ وَ لِلْمُؤْمِنِینَ یَوْمَ یَقُومُ الْحِسابُ پس مسلّما
والد ابراهیم غیر آزر بوده که از او تبري جسته.
أَ تَتَّخِذُ أَصْ ناماً آلِهَۀً همزه استفهام توبیخی است یعنی نباید اتخاذ کنی، اصنام جمع صنم است و فرق بین صنم و وثن اینست که اگر
مصور است صنم میگویند و بتخیل اینکه صورت خدا یا ملائکه یا انبیاء است و اگر غیر مصور است متشکل بکواکب و اشجار است
وثن میگویند و جمع اوثان است و آلهۀ جمع اله است یعنی معبود که عبادت آنها را میکردند و باعث تقرب بخداوند میدانستند
چنانچه گفتند ما نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِیُقَرِّبُونا إِلَی اللَّهِ زُلْفی زمر آیه 4، و نظیر آنها عبده شمس ص: 117
و عبده نار و عبده عجل و امثال اینها حتی صوفیه که گفتند صورت مرشد را باید در نظر گرفت در عبادت حتی حلولیه که گفتند
خدا در بدن کسی حلول کرده مثل منصور حلاج که گفت لیس فی جبّتی سوي اللَّه و دعوي انا الحق از او صادر شد که گفتند
(روا باشد انا الحق از درختی چرا نبود روا از نیکبختی)
و مثل باب که گفت انا اللَّه الذي آمن به البقالین القصابین الخبازین الی غیر ذلک از اصناف حتی گفت اول من سجد لی محمد
صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم ثم علی علیه السّلام إِنِّی أَراكَ وَ قَوْمَکَ قوم آزر تابعین او بوده زیرا گفتند آزر در دربار نمرود مقام
رفیعی داشت مثل نخستوزیري که دیگران تابع او بودند و صنعت صنم داشت که از او ابتیاع میکردند.
فِی ضَ لالٍ مُبِینٍ چه ضلالتی است آشکاراتر از اعتقاد به اینکه یک جمادي که خود آنها میتراشیدند و هیچگونه شعور و ادراکی
. ندارند بپرستند قالَ أَ تَعْبُدُونَ ما تَنْحِتُونَ صافات آیه 93
[سوره الأنعام ( 6): آیه 75 ] ...... ص : 117
( وَ کَذلِکَ نُرِي إِبْراهِیمَ مَلَکُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لِیَکُونَ مِنَ الْمُوقِنِینَ ( 75
و همین نحو نشان دادیم ابراهیم را ملکوت سماوات و زمین را تا اینکه باشد از کسانی که داراي یقین هستند.
و کذلک اخبار بسیاري داریم بلکه میتوانیم گفت از مسلمیات مذهب شیعه است که وجود مقدس حضرت رسالت صلّی اللَّه علیه و
آله و سلّم و ائمه طاهرین علیهم السّلام تمام آنچه در آسمانها از فوق عرش تا تخوم ارض است مشاهده میفرمودند و این اخبار در
برهان مذکور است که مفادش اینست که سؤال میکردند که آیا پیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم میدید ملکوت سماوات و
ارضین را جواب نعم و کذلک صاحبکم یعنی وجود مبارك امام علیه السّلام پس معنی کذلک یعنی همین نحوي که پیغمبر صلّی
اللَّه علیه و آله و سلّم و ائمه (ع) ص: 118
میدیدند بابراهیم (ع) هم نشان دادیم نُرِي إِبْراهِیمَ خداوند نشان داد ابراهیم را مَلَکُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ حکماء عوالم را چهار
قسمت کردند عالم لاهوت و جبروت و ملکوت و ناسوت. لاهوت عالم الوهیت حق که جز ذات مقدسش احدي از مخلوقات ممکن
نیست خبر داشته باشد و مطلع شود. جبروت عالم مجردات است که عالم عقول و نفوس باشد که قابل رؤیت نیست. ملکوت عالم
اجسام از فوق عرش تا تخوم ارض است. ناسوت عالم کون و فساد مثل زمان که دائما در تصرم و تجدد است و امثال آن از امور غیر
قارّه و امور اعتباري که قائم بید معتبر است و امور انتزاعی که تابع منشأ انتزاع است و صور خیالیه و موجودات ذهنیه که دائر مدار
صفحه 76 از 258
توجه است بمجرد انصراف معدوم میشود و آنچه از این عوالم قابل رؤیت است فقط عالم ملکوت است که از فوق عرش تا تخوم
ارض و آنچه در آنها موجود است از ملائکه، جنّ، انس، حیوانات، نباتات، جمادات، کرات علویه تماما مشاهد حضرت ابراهیم علیه
السّلام شد و بعد از او جز رسول اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و اوصیاء طاهرینش دلیلی نداریم که کسی مشاهد آنها باشد.
لِیَکُونَ مِنَ الْمُوقِنِینَ براي اینکه بمقام یقین که بالاترین مراتب ایمان است بخصوص مقام حق الیقین که آنی غفلت در او نباشد و از
همین جمله افضلیت حضرت ابراهیم (ع) بر سایر انبیاء غیر از خاتم النبیین و آله الطاهرین معلوم میشود
[سوره الأنعام ( 6): آیات 76 تا 79 ] ..... ص : 118
فَلَمَّا جَنَّ عَلَیْهِ اللَّیْلُ رَأي کَوْکَباً قالَ هذا رَبِّی فَلَمَّا أَفَلَ قالَ لا أُحِبُّ الْآفِلِینَ ( 76 ) فَلَمَّا رَأَي الْقَمَرَ بازِغاً قالَ هذا رَبِّی فَلَمَّا أَفَلَ قالَ لَئِنْ لَمْ
یَهْدِنِی رَبِّی لَأَکُونَنَّ مِنَ الْقَوْمِ الضَّالِّینَ ( 77 ) فَلَمَّا رَأَي الشَّمْسَ بازِغَۀً قالَ هذا رَبِّی هذا أَکْبَرُ فَلَمَّا أَفَلَتْ قالَ یا قَوْمِ إِنِّی بَرِيءٌ مِمَّا
( تُشْرِکُونَ ( 78 ) إِنِّی وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذِي فَطَرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ حَنِیفاً وَ ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِکِینَ ( 79
ص: 119
پس چون که تاریک شد بر ابراهیم شب مشاهده کرد سیاره را که گفتند زهره بوده گفت اینست پروردگار من پس چون افول و
غروب کرد گفت دوست ندارم افولکنندگان را، پس چون که دید ماه را روشنیدهنده گفت اینست پروردگار من پس چون که
افول کرد گفت اگر خداي من مرا هدایت نکند هرآینه البته میباشم از قوم گمراهان، پس چون دید خورشید را نور دهنده گفت
اینست پروردگار من این بزرگتر است پس چون که غروب کرد گفت اي قوم من محققا من بیزارم از آنچه که شما شرك بخدا
میآورید، من روي خود را متوجه کردم بطرف آن کسی که آسمانها و زمین را از کتم عدم بعرصه وجود آورده دین پاك موافق
عقل سلیم و من نیستم از شركآورندگان.
در تفسیر این آیات مفسرین عامه چون عصمت انبیاء را منکرند حتی میگویند که مانعی ندارد که انبیاء قبل از وصول بمقام نبوت
مشرك باشند سپس موحد شوند و بمقام نبوت نائل شوند چنانچه خلفاء آنها یک قسمت مهم از عمر خود را در شرك بسربردند
سپس ایمان آوردند و بمقام خلافت نائل شدند چنین تفسیر کردند که ابراهیم اولا پرستش ستاره نمود سپس پرستش ماه بعد
پرستش خورشید پس از افول آنها پی برد بتوحید و پرستش خداوند.
و بعض دیگر چنین گفتند که انسان تا مادامی که در جستجوي حق است مانعی ندارد و مسئولیتی براي او نیست و ابراهیم چنین بود.
و لکن ما قطع نظر از ادله محکمه متقنه که بر عصمت انبیاء و ائمه علیهم السّلام در تمام مدت عمر از ابتداء وجود تا زمان رحلت که
در مقام خود اقامه کردهایم و در همین تفسیر هم مکررا اشاره شده.
و قطع نظر از اخبار معتبره از ائمه اطهار (ع) که در تفسیر این آیات وارد شده مثل روایت ابن بابویه از حضرت رضا علیه السّلام و
مباحثه با مأمون لعنه اللَّه ص: 120
و روایت صفار از حضرت صادق علیه السّلام و روایت ابی بصیر از آن حضرت و روایت کلبی از امیر المؤمنین علیه السّلام در
سؤالات جاثلیق و روایت اختصاص مفید رحمه اللَّه و غیر اینها که بسیار مفصل است، از خود این آیات و جملات مذکوره آن
تفسیر میکنیم بعون اللَّه تبارك و تعالی پس میگوییم:
فَلَمَّا جَنَّ عَلَیْهِ اللَّیْلُ فاء تفریع است متفرع بر آیه قبل وَ کَ ذلِکَ نُرِي إِبْراهِیمَ الایۀ یعنی پس از آنی که ابراهیم مشاهده نمود ملکوت
سماوات و ارض را و باعلی مراتب یقین رسید و با این مرتبه جا دارد که قائل بربوبیت کوکب و ماه و خورشید شود لذا میگوییم
آن حضرت در مقام دعوت بتوحید بوده چنانچه اولین دعوت انبیاء اینست و میزان دعوت اینست که اولا فرض میکند عقیده خصم
را سپس فساد آن را بیان میکند و ابطال میفرماید، در اول شب که تاریکی عالم را فرا گرفت و ستارهها ظاهر شد و ستاره زهره از
صفحه 77 از 258
همه روشنتر بودید یک دسته بطرف زهره توجه کرده و باو سجده میکنند و میپرستند رَأي کَوْکَباً آن ستاره را دید و باو اشاره کرده
و توجه بعبده ستاره که اینست پروردگار من قالَ هذا رَبِّی و چون پاسی از شب گذشت و ستاره غروب کرد براي آنها بطلان و فساد
عقیده آنها را از روي منطق و برهان ثابت نمود که افول دلیل بر حدوث و مسبوق بعدم و محتاج بموجد است لیاقت ربوبیت ندارد.
فَلَمَّا أَفَلَ قالَ لا أُحِبُّ الْآفِلِینَ و باین جمله بطلان جمیع مذاهب مشرکین را بیان میفرماید زیرا الافلین جمع محلّی بالف و لام شامل
جمیع آفلین میشود بلکه نصّ در شمول است زیرا لسان آبی از تخصیص است، و مراد از لا احبّ همان برائت و بیزاري است که بعدا
ذکر میفرماید زیرا چیزي را که قابل الوهیت نیست و لیاقت خدایی ندارد و مورد پسند نیست البته از او بیزار است.
فَلَمَّا رَأَي الْقَمَرَ بازِغاً ظاهرا در اواخر شهر بوده که ماه در اوقات سحر ص: 121
طلوع نموده دید یک دسته ماهپرستان بسجده افتادند فرمود اینست خداي من بهمان بیان فرضی قالَ هذا رَبِّی یعنی شما ماهپرستان که
رد میکنید ستاره پرستان را به اینکه ماه روشنتر از ستاره است همان عیبی که در ستاره بود در ماه هم هست که افول و غروب دارد
فَلَمَّا أَفَلَ چون که هوي روشن شد و نور ماه مفقود گردید قالَ لَئِنْ لَمْ یَهْدِنِی رَبِّی لَأَکُونَنَّ مِنَ الْقَوْمِ الضَّالِّینَ از همین جمله هم
استفاده میشود که معتقد بوجود ربّ و احتیاج بهدایت او و اینکه عبده کواکب و قمر قوم گمراه هستند بوده و چون نور ماه مفقود و
نور خورشید طالع شد عبده شمس بسجده افتادند و گفتند چون نور شمس غالب بر تمام کواکب و ماه است اینست که خدا
میفرماید:
فَلَمَّا رَأَي الشَّمْسَ بازِغَۀً قالَ هذا رَبِّی هذا أَکْبَرُ که اگر دلیل شما بر خدایی شمس بزرگی او است همان نقص که در آنها بود در
همین هم موجود است فَلَمَّا أَفَلَتْ غروب نمود قالَ یا قَوْمِ از همین کلمه استفاده میشود که آن حضرت در مقام محاجّه بوده که
خطاب بقوم خود میکند و با آنها مکالمه دارد إِنِّی بَرِيءٌ مِمَّا تُشْرِکُونَ و همین کلمه تشرکون هم دلالت دارد که اینها هم معتقد
بوجود خالق عالم بودند و اینها را شریک خدا میدانستند و ظاهر اینست که اینها سه طائفه نبودند بلکه یک طائفه بودند همه اینها را
پرستش میکردند غایۀ الامر خداي کوچک و بزرگ میدانستند و منشأ این شرك این عقیده فاسده که در علم نجوم تا امروز رواج
دارد که کواکب و ماه و خورشید را مؤثر در این عالم میدانستند چنانچه در تقاویم مینویسند که اوضاع کواکب در این ماه و این
سال دلالت دارد بر وقوع اموري و حدوث حوادثی با اینکه در قرآن میفرماید وَ ما تَدْرِي نَفْسٌ ما ذا تَکْسِبُ غَداً لقمان آیه 33 ، و از
شواهد بزرگ بر مقام حضرت ابراهیم علیه السّلام اینکه این کلمات و مذاکرات با قوم در زمان رشد حضرتش بوده أطیب البیان فی
تفسیر القرآن، ج 5، ص: 122
اولین مرتبه نبوده که ستاره و ماه و خورشید را مشاهده کرده باشد مکرر در مکرر طلوع و غروب آنها را دیده و افول آنها را
میدانسته، و نیز از شواهد بزرگ کلمه تشرکون است زیرا اگر خود معتقد بوده و پس از افول فساد این عقیده را درك کرده باید
بگوید انّی بريء مما اشرك.
إِنِّی وَجَّهْتُ وَجْهِیَ مراد توجه قلبی است که وجه قلب رو بخدا باشد یعنی مؤثر در عالم را او بداند و بس که گفتند (لا مؤثّر فی
الوجود الّا اللَّه) و تمام مقهور اراده او و منوط بمشیئت او هستند لِلَّذِي فَطَرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ خالق و رازق و محیی و ممیت و
موجد و مبقی تمام او است و بس خداوند یکتاي بیهمتا حنیفا دین حق که از همه شوائب و اوهام و عیوب و نواقص پاك و طبق
حق و حقیقت است وَ ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِکِینَ نه شرك ذاتی نه صفاتی نه افعالی نه عبادتی نه نظري
[سوره الأنعام ( 6): آیه 80 ] ..... ص : 122
وَ حاجَّهُ قَوْمُهُ قالَ أَ تُحاجُّونِّی فِی اللَّهِ وَ قَدْ هَدانِ وَ لا أَخافُ ما تُشْرِکُونَ بِهِ إِلَّا أَنْ یَشاءَ رَبِّی شَیْئاً وَسِعَ رَبِّی کُلَّ شَیْءٍ عِلْماً أَ فَلا
( تَتَذَکَّرُونَ ( 80
صفحه 78 از 258
و محاجه نمودند قوم ابراهیم با ابراهیم فرمود آیا با من محاجه میکنید درباره خداوند و حال آنکه مرا هدایت فرموده و نمیترسم از
خدایان شما که شریک خدا قرار دادهاید مگر آنکه پروردگار من بخواهد چیزي را علم پروردگار من سعه دارد هر چیزي را آیا
یادآور نمیشوید.
وَ حاجَّهُ قَوْمُهُ حاجّ از باب مفاعله طرفینی است یعنی یکدیگر اقامه حجت میکنند بر طرف و حجۀ بمعنی دلیل و برهان است بر اثبات
مطلب خود و بطلان مطلب طرف بترتیب مقدمات براي اخذ نتیجه از راه فکر و تأمل چنانچه ص:
123
سبزواري میگوید
(الفکر حرکۀ الی المبادي و من مبادي الی المرادي)
و این اقامه حجۀ در مطالب نظریه است که احتیاج بفکر و تأمل دارد اما در مطالب ضروریه احتیاج بفکر و نظر و دلیل و برهان ندارد
و بر فرض دلیلی بر خلاف مطلب ضروري اقامه شود میگویند شبهۀ فی مقابله البدیهۀ مثل اینکه در وسط النهار کسی دلیل اقامه کند
بر اینکه شب است لذا میفرماید أَ تُحاجُّونِّی فِی اللَّهِ زیرا وجود اللَّه از بدیهیات اولیه است و در باب معرفت او مسالک چهارگانه
مسلک عرفاء و اشراقیین از حکماء و لسان بعض اخبار مثل دعاء عرفه حضرت سیّد الشهداء علیه السّلام اینکه بدیهی است و احتیاج
بدلیل ندارد
(ا لغیرك من الظهور ما لیس لک حتّی یستدل به علیک عمیت عین لا تریک الدعاء)
و از امیر المؤمنین علیه السّلام است
(ما رأیت شیئا الّا و رأیت اللَّه قبله و معه و بعده)
و از آن حضرت سؤال کردند
(هل رأیت ربّک قال ما عبدت ربّا لم اره)
یار ظاهر شد از در و دیوار پس ببینند یا اولی الأبصار
و مسلک حکماء مشائین از راه وجوب و امکان، و مسلک متکلمین از راه حدوث و قدم، و مسلک عامه ناس از راه اثر و مؤثّر.
و بالجمله در قرآن میفرماید أَ فِی اللَّهِ شَکٌّ فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ ابراهیم آیه 11 ، و نون در تحاجّونی مشدد است أ تحاجوننی
بوده نون در نون ادغام شده وَ قَدْ هَدانِ هدایت ابراهیم مجرد ارائه طریق نبوده بلکه ایصال بمطلوب بوده بعد از اینکه ملکوت
سماوات و ارض را مشاهده نموده و دیگر جا ندارد که او را ترسانند قومش از تبرّي بتها یا کواکب و ماه و خورشید زیرا همه آنها
را مقهور اراده حق میبیند و لا یملکون نفعا و لا ضرا لذا فرموده وَ لا أَخافُ ما تُشْرِکُونَ بِهِ زیرا اصنام آنها نه شعور و ادراکی دارند
و نه قوّه و قدرتی و نه حسّ و حرکتی. ص: 124
إِلَّا أَنْ یَشاءَ رَبِّی شَیْئاً بعضی گفتند استثناء منقطع است یعنی فقط از خدا میترسم و بعضی گفتند متصل است یعنی اگر خدا باین
اصنام و کواکب قدرتی بدهد از آنها میترسم و هر دو بیان سخیف است بلکه مکرر گفتهایم استثناء منقطع نداریم و مفاد این جمله
اینست که این مشرکین منکر وجود حق نبودند و الّا شرك معنی نداشت بلکه او را هم معترف بودند و شریک بتها میدانستند و
معنی اینکه من از آنچه شما معبود میدانید نمیترسم جز خداوند عالم.
وَسِعَ رَبِّی کُلَّ شَیْءٍ عِلْماً بلکه احاطۀ و قدرة و قهرا و بصرا و سمعا و غیرها أَ فَلا تَتَذَکَّرُونَ بسیار جاي تعجب است با این همه بیانات
واضحه و ادله روشن باز متذکر نمیشوید و دست از شرك برنمیدارید جز عناد و عصبیت و تقلید آباء مدرك و برهانی ندارید.
[سوره الأنعام ( 6): آیه 81 ] ..... ص : 124
صفحه 79 از 258
( وَ کَیْفَ أَخافُ ما أَشْرَکْتُمْ وَ لا تَخافُونَ أَنَّکُمْ أَشْرَکْتُمْ بِاللَّهِ ما لَمْ یُنَزِّلْ بِهِ عَلَیْکُمْ سُلْطاناً فَأَيُّ الْفَرِیقَیْنِ أَحَقُّ بِالْأَمْنِ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ ( 81
و چگونه میترسم آنچه را که شما شریک قرار دادهاید و شما نمیترسید که بر خدا شریک قائل شدهاید با اینکه هیچگونه مدرکی و
دلیلی بر شما از جانب خدا نازل نشده که بفرماید اینها شریک من هستند پس کدام یک از ما دو فرقه سزاوارتریم بایمنی اگر بودید
میدانستید.
وَ کَیْفَ أَخافُ ما أَشْرَکْتُمْ اصنامی که من و شما میدانیم و میبینیم که یک جمادي که تراشیده و مصنوع بشر است بیشتر نیست و
اگر آنها را در هم بکوبند ادراك ندارند چگونه من از آنها بترسم وَ لا تَخافُونَ أَنَّکُمْ أَشْرَکْتُمْ بِاللَّهِ خداوند قاهر متعالی که من و شما
یقین داریم که بر همه چیز قادر و توانا است و علمش بهمه چیز احاطه دارد شما نمیترسید که براي او شریک قرار دادهاید ما لَمْ یُنَزِّلْ
بِهِ ص: 125
عَلَیْکُمْ سُلْطاناً
کانه دفع دخلی است که مشرکین بگویند خداوند بما امر فرموده که عبادت این اصنام را بکنیم و در ترك آن خدا ما را عذاب کند
و اینها مقرب درگاه الهی هستند چنانچه گفتند ما نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِیُقَرِّبُونا إِلَی اللَّهِ زُلْفی زمر آیه 4، چنانچه در اعمال زشت خود هم
استناد کردند و گفتند وَ اللَّهُ أَمَرَنا بِها اعراف آیه 27 ، جواب میدهد که چه مدرکی براي این دعوي دارید آیا وحیی بر شما نازل شد
یا نبیّی بشما خبر داده یا عقل شما حکم کرده که مدرك عقلی دارید هیچگونه مدرکی ندارید جز همان حمیت و عصبیت و تقلید
آباء.
فَأَيُّ الْفَرِیقَیْنِ موحد و مشرك أَحَقُّ بِالْأَمْنِ البته موحدین چون بادله متقنه معرفت بتوحید پیدا کرده و تمام انبیاء که آمدند دعوت
بتوحید اولین وظیفه آنها بود و نفی شرك سزاوارترند بامنیت نسبت بکسانی که بدون مدرك و دلیل و بر خلاف حسّ و و جدان
قائل بشرك شدند إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ اگر دست از جهالت و حماقت و عصبیت و عناد بردارید و بخود بیائید خواهید دانست.
[سوره الأنعام ( 6): آیه 82 ] ..... ص : 125
اشاره
( الَّذِینَ آمَنُوا وَ لَمْ یَلْبِسُوا إِیمانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولئِکَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَ هُمْ مُهْتَدُونَ ( 82
کسانی که ایمان آوردند و آلوده و ملبس نکردند ایمان خود را بظلم اینها اختصاص دارند بایمنی و اینها هدایت شدگانند.
این آیه شریفه فوق آیاتیست که نجات و سعادت را منوط فرموده بایمان و عمل صالح بلکه اشاره بمقام عصمت است زیرا میفرماید
الَّذِینَ آمَنُوا بحقیقۀ ایمان و درجات آن وَ لَمْ یَلْبِسُوا إِیمانَهُمْ بِظُلْمٍ چه ظلم بغیر و چه ظلم بنفس و کسی که در تمام عمر یک
معصیت از او صادر شده باشد ملبس کرده ایمان خود را بظلم و لو موفّق بتوبه شده باشد و لباس ظلم را از بدن ایمان کنده باشد پس
فقط معصومین که آنی این لباس را در تن ایمان نپوشیده باشند مشمول این آیه هستند ص: 126
. نظیر آیه لا یَنالُ عَهْدِي الظَّالِمِینَ بقره آیه 118
أُولئِکَ لَهُمُ الْأَمْنُ لام اختصاص امنیۀ مخصوص باین طائفه است زیرا غیر اینها کسانی که یک معصیت از آنها صادر شده اگر خدا
او را باین معصیت مؤاخذه کند خلاف عدل نشده بلی مقام تفضل مقام دیگري است حتی اگر موفق بتوبه هم شده باشد زیرا قبولی
توبه هم از روي تفضل است اگر قبول نفرماید خلاف عدل نشده وَ هُمْ مُهْتَدُونَ اینها هستند که قبول هدایت کردند و نائل بمقصود
شدند
(اشکال و دفع) ..... ص : 126
صفحه 80 از 258
اما الاشکال- آنکه مکرر در همین تفسیر و در کلم الطیب گفتهایم که انبیاء و معصومین هم نائل شدن آنها بآن فیوضات الهیه از
باب تفضل است نه استحقاق و اما الدفع- فرق است بین ایمنی از عذاب و نیل بثواب قطعا کسی که آلوده بمعصیت نشده استحقاق
عذاب ندارد و عذاب باو ظلم و خلاف عدل است و لکن نیل بمثوبات از باب تفضل است زیرا تمام عبادت آنها وظیفه عبودیت
است و تقابل با نعم الهی نمیکند چه رسد استحقاق مثوبت داشته باشند.
[سوره الأنعام ( 6): آیه 83 ] ..... ص : 126
( وَ تِلْکَ حُجَّتُنا آتَیْناها إِبْراهِیمَ عَلی قَوْمِهِ نَرْفَعُ دَرَجاتٍ مَنْ نَشاءُ إِنَّ رَبَّکَ حَکِیمٌ عَلِیمٌ ( 83
اینست حجۀ ما که بابراهیم عطاء کردیم و بر او فرستادیم که بر قوم خود مشرکین اقامه نماید بلند میکنیم درجات هر که را لایق
بدانیم محققا پروردگار تو حکیم است و علیم.
وَ تِلْکَ حُجَّتُنا ادله توحید و بیانات وافیه و دیدن ملکوت سماوات و ارض و رفع شبهات مشرکین آتَیْناها إِبْراهِیمَ که خداوند باو
، عنایت فرموده هر نوع کمالی از ایمان و مراتب علمیه و کمالات نفسانیه از اخلاق فاضله و اعمال أطیب البیان فی تفسیر القرآن، ج 5
ص: 127
صالحه و هدایت و تقوي و غیر اینها تماما از جانب حق است و لو جزو افعال اختیاریه باشد
(العلم نور یقذفه اللَّه فی قلب من یشاء)
بَلِ اللَّهُ یَمُنُّ عَلَیْکُمْ أَنْ هَداکُمْ لِلْإِیمانِ حجرات آیه 17 وَ الَّذِینَ جاهَدُوا فِینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا عنکبوت آیه 69 ، و غیر اینها از آیات.
عَلی قَوْمِهِ بر مشرکین از عبده اصنام و کواکب.
نَرْفَعُ دَرَجاتٍ مَنْ نَشاءُ تمام این کمالات کلیات مقول بتشکیک است داراي مراتب غیر متناهیه است مثلا ایمان ضعفاء العقول تا
برسد بایمان امیر المؤمنین علیه السّلام که پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم بفرماید اگر ایمان جنّ و انس را موازنه کنند ایمان پسر
عمم علی بر مجموع آنها زیادتی دارد و خود آن بزرگوار بفرماید
(لو کشف الغطاء ما ازددت یقینا)
و همچنین سائر کمالات هر کس بقدر قابلیت و استعداد و لیاقت باو افاضه میشود.
إِنَّ رَبَّکَ حَکِیمٌ عالم بجمیع حکم و مصالح و لیاقت هر کسی هست عَلِیمٌ بتمام جزئیات و کلیات دانا است.
[سوره الأنعام ( 6): آیات 84 تا 87 ] ..... ص : 127
وَ وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ کُ  لا هَدَیْنا وَ نُوحاً هَدَیْنا مِنْ قَبْلُ وَ مِنْ ذُرِّیَّتِهِ داوُدَ وَ سُلَیْمانَ وَ أَیُّوبَ وَ یُوسُفَ وَ مُوسی وَ هارُونَ وَ کَذلِکَ
نَجْزِي الْمُحْسِنِینَ ( 84 ) وَ زَکَرِیَّا وَ یَحْیی وَ عِیسی وَ إِلْیاسَ کُلٌّ مِنَ الصَّالِحِینَ ( 85 ) وَ إِسْماعِیلَ وَ الْیَسَعَ وَ یُونُسَ وَ لُوطاً وَ ک  لا فَضَّلْنا
( عَلَی الْعالَمِینَ ( 86 ) وَ مِنْ آبائِهِمْ وَ ذُرِّیَّاتِهِمْ وَ إِخْوانِهِمْ وَ اجْتَبَیْناهُمْ وَ هَدَیْناهُمْ إِلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ ( 87
احتیاج بترجمه ندارد در ضمن تفسیر شرح داده میشود انشاء اللَّه تعالی، وَ وَهَبْنا لَهُ علاوه بر آنچه در آیه ذکر شده سابقا که حجتهاي
خود را بابراهیم ص: 128
علیه السّلام دادیم و درجات عالیه باو عنایت نمودیم باو بخشیدیم اسحق در سنّ پیري و عجوزه بودن و نازا بودن ساره زوجه او باو
اسحق را عنایت کردیم و یعقوب که فرزند اسحق باشد و درك زمان ابراهیم را نمود چنانچه در جاي دیگر میفرماید فَبَشَّرْناها
. بِإِسْحاقَ وَ مِنْ وَراءِ إِسْحاقَ یَعْقُوبَ هود آیه 74
صفحه 81 از 258
کُلا هَدَیْنا هر سه نفر ابراهیم اسحق یعقوب را هدایت نمودیم داراي مقام نبوت و رسالت بودند و از اوصیاء ابراهیم در بنی اسرائیل
که اسرائیل همان اسحق است.
وَ نُوحاً هَدَیْنا مِنْ قَبْلُ یعنی پیش از ابراهیم نوح را هدایت کردیم که اولین پیغمبر اولو العزم بوده و دین او تا زمان ابراهیم باقی بود و
او را شیخ الانبیاء گفتند چون طول عمر او از همه بیشتر بوده و آدم ثانی گفتند چون تمام افراد بشر بعد از آدم از نسل او بوجود
آمدند وَ مِنْ ذُرِّیَّتِهِ در مرجع ضمیر اختلاف شد بعضی گفتند راجع بنوح است یکی از جهت اقربیت و یکی از جهت اینکه بعض
مذکورین از ذریه ابراهیم نیستند مثل لوط و الیاس، و بعضی گفتند راجع بابراهیم است چون این آیات در مقام تفضلات باو است و
از باب تغلیب همه را ذریه او شمرده داود ابن ایشاء که شرح حال او در سوره بقره در قصه طالوت و جالوت آیه شریفه وَ قَتَلَ داوُدُ
جالُوتَ گذشت و سلیمان ابن داود و شرح آن هم در قضیه هاروت و ماروت گذشت و ایوب ابن موص ابن رازح بن روم بن عیصی
ابن اسحق از انبیاء بنی اسرائیل و شرح حال او در سوره ص آیه 4 وَ اذْکُرْ عَبْدَنا أَیُّوبَ إِذْ نادي رَبَّهُ أَنِّی مَسَّنِیَ الشَّیْطانُ بِنُصْبٍ وَ عَذابٍ
بیاید انشاء اللَّه و یوسف ابن یعقوب ابن اسحق در سوره یوسف خداوند مفصلا بیان فرموده و موسی و هارون دو برادر ابنا عمران
ابن یصهر بن قاهث بن لاوي ابن یعقوب و در بسیاري از سور شرح حال آنها بتفصیل و اجمال بیان شده. أطیب البیان فی تفسیر
القرآن، ج 5، ص: 129
وَ کَذلِکَ نَجْزِي الْمُحْسِنِینَ ممکن است اشاره باین باشد که اینها چون محسن بودند بآنها عنایت فرمودیم و ممکن است اشاره باشد
به اینکه بمحسنین هم این نوع عنایتها را میکنیم.
(و زکریّا) ابن اذن بن برکیا که او را ارّه بر سر گذاردند و دو قسمت کردند و یحیی ابن زکریّا که براي خاطر یک زن زانیه او را سر
بریدند و سر او در مقابل پادشاه تکلم فرمود چنانچه سر حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام مقابل یزید لعین تکلم فرمود و سر سعید بن
جبیر مقابل حجاج تکلم نمود و عیسی ابن مریم بنت عمران ابن یاشهم ابن امون ابن حزقیا، و این یکی از ادله است بر اینکه حسنین
علیهما السّلام و سایر ائمه هدي و سادات فاطمیین ابناء رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم هستند و از ذراري آن بزرگوار و الیاس
در میان مفسرین اختلاف شد که آیا ادریس است یا خضر است یا اولاد بشر ابن فنحاس است و خداوند در سوره و الصافات در ده
آیه از آیه 123 الی 132 ، شرح او را بیان فرموده کُلٌّ مِنَ الصَّالِحِینَ صالح مطلق مرادف با معصوم است.
(و اسمعیل) ذبیح اللَّه ابن ابراهیم و بشارة او را خداوند بابراهیم داده فَبَشَّرْناهُ بِغُلامٍ حَلِیمٍ الی آخر الآیات سوره و الصافات آیه 99 الی
109 یازده آیه و الیسع ابن اخطوب ابن عجوز یونس ابن متی ملقب بذي النون و شرح حال او در سوره و الصافات آیه 139 تا 149
در یازده آیه ذکر شده و لوطا بعضی گفتند پسر برادر ابراهیم که هاران باشد و بعضی گفتند پسر خواهر ابراهیم است و اول کسی
که ایمان بابراهیم آورد او بوده چنانچه میفرماید فَآمَنَ لَهُ لُوطٌ عنکبوت آیه 25 ، چنانچه امیر المؤمنین علیه السّلام اول من آمن
برسول اللَّه (ص) بود، و مبعوث شد بر قومش و قضایاي او و قومش در بسیاري از سور قرآن مذکور شده وَ کلا فَضَّلْنا عَلَی الْعالَمِینَ
بعضی گفتند مراد عالمین زمان خود بوده و نظر به اینکه ص: 130
محمّد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و آل او علیهم السّلام مسلّما افضل از آنها بودند لکن این خلاف ظاهر آیه شریفه است بلکه آیه
در مقام اینست که انبیاء افضل بر عالمین هستند امّا البته میانه خود انبیاء افضل و غیر افضل بوده چنانچه میفرماید تِلْکَ الرُّسُلُ فَضَّلْنا
بَعْضَهُمْ عَلی بَعْضٍ بقره آیه 254 ، و حضرت رسالت (ص) افضل از کل آنها بوده و ملقب (بخاتم النبیین) شده در آیه شریفه ما کانَ
. مُحَمَّدٌ أَبا أَحَدٍ مِنْ رِجالِکُمْ وَ لکِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَ خاتَمَ النَّبِیِّینَ احزاب آیه 40
وَ مِنْ آبائِهِمْ وَ ذُرِّیَّاتِهِمْ وَ إِخْوانِهِمْ ظاهر اینست که این جمله اشاره بسائر انبیاء است که نام آنها ذکر نشده و آنها بعضی پدران این
مذکورین بودند و بعضی ذراري آنها و بعضی اخوان آنها و قرینه بر این ظهور یکی اینکه این آیات شریفه در مقام ذکر انبیاء بوده و
دیگر جمله اخیره که میفرماید وَ اجْتَبَیْناهُمْ که خداوند اینها را برگزید وَ هَدَیْناهُمْ بهدایت مطلقه عامه إِلی صِ راطٍ مُسْتَقِیمٍ که
صفحه 82 از 258
هیچگونه اعوجاجی در او نباشد از حیث عقائد و اخلاق و اعمال و آنها هدایت شدند و این موهبت خاص انبیاء و اوصیاء آنها و
معصومین مثل مریم و صدیقه طاهره است زیرا غیر معصوم خالی از اعوجاج نیست و اقويتر دلیل که موجب نصّ در این مدّعی
میشود آیات بعد است که میفرماید:
ص: 131
[سوره الأنعام ( 6): آیات 88 تا 90 ] ..... ص : 131
ذلِکَ هُدَي اللَّهِ یَهْدِي بِهِ مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ لَوْ أَشْرَکُوا لَحَبِطَ عَنْهُمْ ما کانُوا یَعْمَلُونَ ( 88 ) أُولئِکَ الَّذِینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ وَ الْحُکْمَ وَ
النُّبُوَّةَ فَإِنْ یَکْفُرْ بِها هؤُلاءِ فَقَدْ وَکَّلْنا بِها قَوْماً لَیْسُوا بِها بِکافِرِینَ ( 89 ) أُولئِکَ الَّذِینَ هَدَي اللَّهُ فَبِهُداهُمُ اقْتَدِهْ قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً
( إِنْ هُوَ إِلَّا ذِکْري لِلْعالَمِینَ ( 90
اینست هدایت خدا که باو هدایت میفرماید هر که را لایق بداند و مشیتش تعلق گرفته باشد از بندگانش و اگر شرك آورده بودند
آنچه که عمل میکردند حبط و فاسد شده بود اینها کسانی هستند که ما بآنها دادیم کتاب و حکم و نبوت را پس اگر این مشرکین و
کفار باین انبیاء و کتب و حکم و نبوت آنها کافر میشدند پس بتحقیق ما قومی را قرار میدهیم که نباشند باینها کافرین، این انبیاء
کسانی هستند که خداوند هدایت فرموده پس باید بهدایت آنها اقتداء کنی بگو باین کفار و مشرکین من از شما اجر و مزدي مطالبه
نمیکنم نیست آنچه میگویم مگر یادآوري جمیع اهل عالمین.
این آیات شریفه کمال دلالت را دارد بر اینکه مراد از آباء و ذریّات و اخوان این انبیاء مذکورین سایر انبیاء هستند که ذکر آنها
نشده و مسلما انبیاء منحصر بمذکورین نیستند خداوند میفرماید بعد از ذکر انبیاء وَ رُسُلًا قَدْ قَصَصْ ناهُمْ عَلَیْکَ مِنْ قَبْلُ وَ رُسُلًا لَمْ
نَقْصُصْهُمْ عَلَیْکَ نساء آیه 162 ، و در بعض اخبار صد و بیست و چهار هزار پیغمبر بودند مثل خبري که در باب زیارت ابی عبد اللَّه
علیه السّلام در نیمه شعبان و شب بیست و سوم رمضان و غیر اینها است و این استفاده از جملات این آیات میشود که در ضمن
تفسیر اشاره خواهد شد انشاء اللَّه تعالی.
ذلِکَ هُدَي اللَّهِ این تفضلات که باین انبیاء شده هدایت حقّه حقیقیه خداوند است یَهْدِي بِهِ مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ او میداند کی لیاقت و
قابلیت و سزاوار ص: 132
، نبوت و خلافت است او را جعل میفرماید اللَّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسالَتَهُ انعام آیه 124 یا داوُدُ إِنَّا جَعَلْناكَ خَلِیفَۀً فِی الْأَرْضِ ص 25
چون باید متخلق بجمیع ملکات حسنه و عالم بجمیع ما یحتاج الیه الامۀ و الرعیۀ معصوم از جمیع معاصی و خطاء و اشتباه و سهو و
نسیان باشد و این امور باطنیه را جز ذات اقدس پروردگار کسی اطلاع ندارد لذا مردم نمیتوانند خلیفهتراشی کنند.
وَ لَوْ أَشْرَکُوا لَحَبِطَ عَنْهُمْ ما کانُوا یَعْمَلُونَ نوع مفسرین چنین گفتند که اگر شرك بیاورند هراینه حبط میشود از آنها آنچه را عمل
میکنند و همین معنا را در آیه لَئِنْ أَشْرَکْتَ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُکَ زمر آیه 65 گفتند سپس اشکال کردند که همچه احتمالی در حق انبیاء
داده نمیشود و جواب دادند که براي قطع طمع مشرکین بوده و لکن بنکته شریفه آیه برخورد نکردند اشرکوا و اشرکت فعل ماضی
است دلالت بر ماضی میکند نه بر مستقبل و معنی اینست که اگر شرك آورده بودند از این لیاقت و قابلیت افتاده بودند و اعمال آنها
حبط شده بود و این دلیل است بر اینکه هر که در زمانی و لو قلیلی مشرك بوده لیاقت نبوت و خلافت را ندارد و مفادا مفاد لا یَنالُ
عَهْدِي الظَّالِمِینَ بقره آیه 118 میشود و تکلیف خلفاء سه گانه و معاویه علیهم اللعنۀ و العذاب معلوم میشود.
أُولئِکَ الَّذِینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ اولئک اشاره بتمام مذکورین در آیه قبل است که از آن جمله آبائهم و ذریّاتهم و اخوانهم است و این
هم شاهد بر اینست که آنها هم انبیاء و اوصیاء بودند و معنی این نیست که بهریک کتاب داده شد بلکه کتابی که مأمور بودند بعمل
بآن صحف آدم، شیث، نوح، ابراهیم، تورات، زبور انجیل که سایر انبیاء موظف بودند بآنها عمل کنند بلکه بر امۀ هر پیغمبري هم
صفحه 83 از 258
صدق میکند که کتاب او است لذا در باب شهادت میگویی
(و القرآن کتابی ص: 133
و الکعبۀ قبلتی).
وَ الْحُکْمَ وَ النُّبُوَّةَ مراد از حکم جعل حکومت است بین الناس و دلیل بر لزوم اطاعت چنانچه در حق داود میفرماید فَاحْکُمْ بَیْنَ النَّاسِ
بِالْحَقِّ ص آیه 25 و از این جمله هم استفاده میشود که منصب حکومت هم باید بجعل الهی باشد کسی حق حکومت ندارد جز از
طرف خدا و رسول و امام چنانچه در دوره غیبت با مجتهد جامع الشرائط است بنص فرمایش حضرت باقر علیه السّلام
(انّی جعلته حاکما)
و مراد از نبوت اعمّ از رسالت است زیرا هر رسولی نبی هست ولی ممکن است نبی باشد و مأمور بدعوت نباشد چنانچه از پیغمبر
اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم است که فرمود
(کنت نبیّا و الآدم بین الماء و الطین).
فَإِنْ یَکْفُرْ بِها هؤُلاءِ اشاره بکفار و مشرکین است که اگر اینها بانبیاء کافر شدند و از این جمله استفاده میشود لزوم اقرار بجمیع انبیاء
. و اعتقاد بتمام آنها چنانچه میفرماید وَ الْمُؤْمِنُونَ کُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ وَ مَلائِکَتِهِ وَ کُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ لا نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ بقره آیه 285
فَقَدْ وَکَّلْنا بِها قَوْماً لَیْسُوا بِها بِکافِرِینَ یعنی مقدر میفرمائیم و خلق میکنیم قومی را که کافر باین انبیاء و کتب و احکام نباشند.
تنبیه- مراد کافر بجمیع اینها نیست بلکه اگر بیک نفر از انبیاء یا یک حکم از کتاب یا یک دستور دینی کافر شد از تحت این عنوان
خارج و این موضوع صادق نمیآید مگر بر شیعه اثنی عشري مشروط بر اینکه هیچیک از ضروریات دین را منکر نباشد أُولئِکَ الَّذِینَ
هَدَي اللَّهُ اشاره بانبیاء سابقه است فَبِهُداهُمُ اقْتَدِهْ امر بپیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم است که تو هم باید بهمان طریقه آنها
، مشی کنی، و ها در اقتده براي وقف است مثل آیه شریفه فَیَقُولُ هاؤُمُ اقْرَؤُا کِتابِیَهْ إِنِّی ظَنَنْتُ أَنِّی أطیب البیان فی تفسیر القرآن، ج 5
ص: 134
مُلاقٍ حِسابِیَهْ حاقه آیه 19 ، و مثل آیه شریفه یا لَیْتَنِی لَمْ أُوتَ کِتابِیَهْ وَ لَمْ أَدْرِ ما حِسابِیَهْ حاقه آیه 25 قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً مزد
رسالت نمیخواهم ان قلت مگر مودت ذي القربی مزد رسالت نیست چنانچه میفرماید قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی
. شوري آیه 22
قلت مودت ذي القربی هم یک لطف بر امت است و بنفع آنها است در دنیا و آخرت چنانچه میفرماید ما سَأَلْتُکُمْ مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَکُمْ
. سبأ آیه 46
إِنْ هُوَ إِلَّا ذِکْري لِلْعالَمِینَ تمام جن و انس تا قیام قیامت زیرا حضرتش مبعوث بر کافه جنّ و انس بوده تا آخر دنیا و قیامت.
[سوره الأنعام ( 6): آیه 91 ] ..... ص : 134
وَ ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ إِذْ قالُوا ما أَنْزَلَ اللَّهُ عَلی بَشَرٍ مِنْ شَیْءٍ قُلْ مَنْ أَنْزَلَ الْکِتابَ الَّذِي جاءَ بِهِ مُوسی نُوراً وَ هُديً لِلنَّاسِ تَجْعَلُونَهُ
( قَراطِیسَ تُبْدُونَها وَ تُخْفُونَ کَثِیراً وَ عُلِّمْتُمْ ما لَمْ تَعْلَمُوا أَنْتُمْ وَ لا آباؤُکُمْ قُلِ اللَّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ فِی خَوْضِهِمْ یَلْعَبُونَ ( 91
قادر نمیدانند خداوند را آنچه سزاوار قدرت او است زیرا میگویند نازل نفرموده خدا چیزي را بر بشر بگو کی نازل نمود کتاب را
که موسی آورد بآن کتاب که روشن و هدایت کننده بود براي بشر قرار دادید آن کتاب را در کاغذها ظاهر نمودید آنها را و
بسیاري را مخفی کردید و دانا شدید بآنچه نه شما عالم بآن بودید و نه پدران شما بگو آن کس اللَّه است پس واگذار آنها را که
فروروند در لهویات و بازي کنند.
وَ ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ قدرت از صفات ذاتیه عین ذات حق است و غیر متناهیست چنانچه وجود غیر متناهیست و بهر چیزي تعلق
صفحه 84 از 258
میگیرد لکن بسیاري از مردم که جز محسوسات و امور عادیه و اقتضاي طبیعیه چیزي درك نکردند أطیب البیان فی تفسیر القرآن،
ج 5، ص: 135
و بکلی معجزه را منکر هستند مثل بسیاري که وجود حضرت بقیۀ اللَّه را چون بر خلاف طبیعت است و تکلم مورچه و هدهد و ناقه
صالح و شق القمر و ثعبان شدن عصاي موسی (ع) و احیاء عیسی (ع) و طهارت حضرت زهراء سلام اللَّه علیها از آلودگی بحیض و
نفاس حتی تسبیح جمادات و ذکر حیوانات و امثال اینها را منکر بلکه وجود جن و ملک را هم منکرند و ما وراي عادت و طبیعت را
قبول ندارند و براي فریب عوام یک توجیهات بارده و حمل بر معانی بعیده میکنند لذا قرآن را منکر و میگویند از جانب خدا نازل
نشده مخصوصا یهود عنود اینها خدا را قادر نمیدانند بر انزال کتاب إِذْ قالُوا ما أَنْزَلَ اللَّهُ عَلی بَشَرٍ مِنْ شَیْءٍ چنانچه یزید علیه اللعنۀ هم
این دعوي را نمود و از دهان نحسش گفت (لعبت هاشم بالملک فلا خبر جاء و لا وحی نزل) بآنها بفرما کی نازل فرمود کتاب
تورات موسی را که خود معترفید قُلْ مَنْ أَنْزَلَ الْکِتابَ الَّذِي یعنی تورات جاءَ بِهِ مُوسی که حضرت موسی پس از رفتن و عزلت از
آنها چهل روز و شما گوسالهپرست شدید و امتحان خود را دادید و حال آنکه آن کتاب نُوراً وَ هُديً لِلنَّاسِ روشنایی قلب از ظلمت
شرك و کفر و هدایت بشر از ضلالت جهل و حماقت بوده و نمیتوانید انکار کنید چون خود شماها تَجْعَلُونَهُ قَراطِیسَ نوشتههایی
باسم اسفار تورات تُبْدُونَها اظهار میکنید و بجمیع لغات ترجمه میکنید و منتشر نمودهاید با اینکه بسیاري از مطالب آن را تحریف
نموده و بسیاري از حقایق آن را مخفی نموده وَ تُخْفُونَ کَثِیراً مخصوصا بشارات بوجود مبارك پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم را
وَ عُلِّمْتُمْ ما لَمْ تَعْلَمُوا فاعل علّمتم ممکن است اللَّه باشد که از او تعلیم یافتید و ممکن است کتاب باشد که بشما آموخت ما لَمْ تَعْلَمُوا
أَنْتُمْ وَ لا آباؤُکُمْ چیزهایی که نه شما خبر داشتید و نه پدران شما اطلاع داشتند از عقائد و اخلاق و اعمال صالحه و ترك افعال
قبیحه اگر اعتراف کردند که خداوند تورات را بر موسی نازل فرمود ص: 136
پس ممکن است که قرآن هم بر پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم نازل فرماید و اگر آن را هم انکار کردند قُلِ اللَّهُ تو بفرما که
خداوند نازل فرمود و قادر هست بر اینکه بر من هم نازل فرماید و اگر فرمایش تو را هم قبول نکردند و نپذیرفتند ثُمَّ ذَرْهُمْ فِی
خَوْضِ هِمْ یَلْعَبُونَ پس با اینها دیگر تکلم مفرما و آنها را بخود واگذار کن که فروروند در گفتار زشت خود و ببازيگري مشغول
باشند تا بچشند عذاب سخت الهی را چنانچه امروز هم بسیاري از ابناء و بنات نوع مخصوصا محصلین و محصلات آنها که هیچگونه
مطلب را از علماء نمیپذیرند (بگذار تا بمیرد در عین خود پرستی) چنانچه میفرماید ذَرْهُمْ یَأْکُلُوا وَ یَتَمَتَّعُوا وَ یُلْهِهِمُ الْأَمَلُ فَسَوْفَ
. یَعْلَمُونَ حجر آیه 3
[سوره الأنعام ( 6): آیه 92 ] ..... ص : 136
وَ هذا کِتابٌ أَنْزَلْناهُ مُبارَكٌ مُ َ ص دِّقُ الَّذِي بَیْنَ یَدَیْهِ وَ لِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُري وَ مَنْ حَوْلَها وَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ یُؤْمِنُونَ بِهِ وَ هُمْ عَلی
( صَلاتِهِمْ یُحافِظُونَ ( 92
و این قرآن کتابیست که ما نازل کردیم آن را با برکت تصدیق کننده است آنچه پیش از آن بوده و براي اینکه انذار فرماید امّ القراء
که مکه باشد و آنچه در اطراف آنست و کسانی که ایمان بآخرت آوردهاند ایمان باین قرآن هم دارند و آنها محافظت از نمازهاي
خود هم میکنند.
وَ هذا کِتابٌ وجه اطلاق کتاب بر قرآن را در اول سوره بقره الم ذلِکَ الْکِتابُ بیان شد و ذکر اسامی قرآن را نمودیم و نکته تعبیر
بذلک در بقره و تعبیر بهذا در اینجا اینست که هذا اشاره بقریب است و ذلک اشاره بمتوسط و ذلک اشاره ببعید است در سوره بقره
چون فرمود لا رَیْبَ فِیهِ با اینکه کفار و مشرکین شاك در او بودند اثبات عدم ربب محتاج بعمق و تفکر و القاء عصبیت و عناد و
بحکم ص: 137
صفحه 85 از 258
عقل سلیم است و لکن در مقام برکات قرآن محسوس و مشاهد و ظاهر و هویدا است أَنْزَلْناهُ مراتب نزول قرآن را در مقدمات تفسیر
بیان شده در صفحه 68 الی 70 ، اولا در لوح محفوظ ثانیا در بیت المعمور ثالثا بر روح الامین رابعا بر قلب نبی صلّی اللَّه علیه و آله و
سلّم خامسا بر لسان آن حضرت و بیان بر امّت.
مبارك برکات قرآن بسیار است: تلاوت قرآن، نظر کردن بآن، تدبر در آیات آن، عمل بدستورات آن، اتعاظ بمواعظ آن، عبرت از
پیشینیان، هدایت شدن بهدایت آن، استشفاء بآن، شفاعت آن در قیامت، تمسک بآن، بهره بردن از خواص سور و آیات آن و دلیل
بر رسالت آورنده آن و اثبات عقائد حقه از امامت ائمه و عدل و معاد و صفات ربوبی و شئونات و فضائل انبیاء و اوصیاء و مؤمنین و
غیر اینها که وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَۀَ اللَّهِ لا تُحْصُوها.
مُ َ ص دِّقُ الَّذِي بَیْنَ یَدَیْهِ مفسرین گفتند مراد از بین یدیه: تورات، زبور انجیل است لکن بنظر تمام نیست اگرچه در بسیاري از موارد
این وصف بیان شده لکن ظاهر اینست که مراد بقرینه الذي انبیاء سلف است از آدم تا عیسی که اگر قرآن نبود ما دلیل بر نبوت و
رسالت احدي از آنها را نداشتیم زیرا از قبل از موسی هیچگونه مدرکی و دلیلی جز قرآن در دست نیست اما موسی و عیسی اگرچه
یهود و نصاري قائل هستند و کتاب تورات و اناجیلی بلکه مطلق عهد قدیم و جدیدي را نسبت بانبیایی میدهند لکن تواتر آنها
بمقتضاي کتب خود سه مرتبه منقطع شده حتی اسمی از تورات باقی نبوده بعلاوه کفریاتی که در این توریۀ و تناقضاتی که در این
اناجیل است دلیل قطعی بر کذب آنها است اگر ذکري از آنها در قرآن و دین اسلام نشده بود نمیتوانستیم معتقد باحدي از آنها
بشویم و تفصیل این مطلب در مجلد اول کلم الطیب ذکر شده.
وَ لِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُري امّ القري مکه است چون اول زمینی که خلق شد ص: 138
مکه بود و از او بسط داده شد و لذا سایر نقاط زمین حول مکه است میفرماید وَ مَنْ حَوْلَها زیرا حضرت رسالت بر کافه جنّ و انس
مبعوث بود وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلَّا رَحْمَ ۀً لِلْعالَمِینَ سوره آیه و مراد اهل ام القري و من حولها است بحذف مضاف مثل وَ سْئَلِ الْقَرْیَۀَ
. یوسف آیه 82
وَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ یعنی ایمان بجمیع عقائد حقه از توحید تا معاد زیرا ایمان بآخرت فرع ایمان بتوحید و نبوت و عدل و امامت
و سایر ضروریات است یُؤْمِنُونَ بِهِ باین کتاب مبارك و قرآن مجید زیرا مدرك جمیع عقائد این قرآن است معجزه باقیه دلیل بر
وجود حق و وحدانیت او و نبوت و عدل و امامت و معاد و سایر عقائد حقه است.
وَ هُمْ عَلی صَ لاتِهِمْ یُحافِظُونَ زیرا کسی که ایمان بقرآن داشته باشد میداند رکن اعظم این دین نماز است عمود دین است، قربان
کل تقی است، اول ما یحاسب به العبد است، عنوان صحیفه مؤمن است، ان قبلت قبل ما سواها است و ان ردّت ردّ ما سواها است
البته محافظت میکند از بین نرود.
[سوره الأنعام ( 6): آیه 93 ] ..... ص : 138
وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَري عَلَی اللَّهِ کَذِباً أَوْ قالَ أُوحِیَ إِلَیَّ وَ لَمْ یُوحَ إِلَیْهِ شَیْءٌ وَ مَنْ قالَ سَأُنْزِلُ مِثْلَ ما أَنْزَلَ اللَّهُ وَ لَوْ تَري إِذِ الظَّالِمُونَ فِی
غَمَراتِ الْمَوْتِ وَ الْمَلائِکَۀُ باسِطُوا أَیْدِیهِمْ أَخْرِجُوا أَنْفُسَکُمُ الْیَوْمَ تُجْزَوْنَ عَذابَ الْهُونِ بِما کُنْتُمْ تَقُولُونَ عَلَی اللَّهِ غَیْرَ الْحَقِّ وَ کُنْتُمْ عَنْ
( آیاتِهِ تَسْتَکْبِرُونَ ( 93
و کیست ظالمتر از کسی که دروغ ببندد بر خداوند تبارك و تعالی دروغ بزرگی یا بگوید که از جانب خدا بمن وحی میرسد و
حال آنکه چیزي باو وحی نشده باشد و کسی که بگوید من هم میتوانم مثل آنچه خدا نازل کرده نازل کنم و اگر أطیب البیان فی
تفسیر القرآن، ج 5، ص: 139
میدیدي آن زمانی که ظالمین در سکرات و شدائد جان دادن هستند و ملائکه عذاب دستها باز کرده براي قبض روح آنها و بگویند
صفحه 86 از 258
بآنها جان خود را خارج و بیرون کنید از کالبد بدن امروز جزاء داده خواهید شد بجزاء خوارکننده بواسطه آنچه که بودید میگفتید
بر خدا غیر از آنچه حق و واقع است و بودید بزرگی میفروختید بآیات الهی.
این آیه شریفه سه طائفه را ظالمترین تمام ظلمه قرار داده: 1- کسی که دروغ بر خدا ببندد و افتراء بزند و این شامل جمیع اهل بدع
میشود که چیزي در دین زیاد کنند یا چیزي از دین کم کنند یا تغییري در احکام الهی دهند و اول مبدع در این دین عمر ابن خطاب
بوده که متعه نساء و متعه حج را برداشت و کلمه (حیّ علی خیر العمل) را از اذان بیرون کرد و تکفف و تأمین را در نماز اضافه کرد
و غیر آنها از بدعتها و در اثر او بنی امیه و بنی عباس و سایر ارباب ضلال چه تغییراتی در دین دادند تا امروز که دین مقدس اسلام
ملعبه دست یک دسته جهّال و ظلمه و احزاب ضاله مثل صوفیه و شیخیه و محصلین جدید و اروپا رفتگان شده و هر روز افزوده
میشود حتی انکار بسیاري از واجبات و محرمات شرع را مینمایند که ناگفتنش بهتر است لذا میفرماید وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَري عَلَی اللَّهِ
کَ ذِباً من استفهام انکاري است یعنی ظالمتر از این کسی نیست و لفظ افتراء دروغ بستن است احتیاج بلفظ کذبا نبود لکن این لفظ
دلالت دارد که این افتراء کذب بزرگیست و ظلم عظیمی است و کذب بر خدا و لو از گناهان کبیره است لکن این افتري موجب
کفر میشود چنانچه در کافی از حضرت صادق علیه السّلام است که از آن حضرت سؤال از حدّ کفر کردند فرمود
(من قال للنوي انّه الحصی)
کسی که هسته را بگوید ریگ است یعنی تغییر در دین دهد و لو جزئی باشد و از این بیان حساب بسیاري پاك میشود. أطیب البیان
فی تفسیر القرآن، ج 5، ص: 140
-2 آنکه بگوید که بر من وحی نازل میشود و حال آنکه چیزي بر او نازل نشده أَوْ قالَ أُوحِیَ إِلَیَّ وَ لَمْ یُوحَ إِلَیْهِ شَیْءٌ یعنی دعوي
نبوت کند مثل مسیلمه کذّاب و باب و بهاء و قادیانی و اشباه آنها، و شیخ مفید عطر اللَّه مضجعه در ذکر علائم ظهور که میفرماید
مستفاد از اخبار است اینکه دوازده نفر متنبی پیدا میشود و در حکم اینها است کسی که دعوي مقامی کند که داراي آن نباشد و
اهلیت آن را نداشته باشد مثل دعوي خلافت و یا نیابت خاصه (بابیۀ) یا قطب عالم امکان یا رکن رابع و امثال اینها.
-3 کسی که بگوید منهم مثل آنچه خدا نازل کرده نازل میکنم یعنی مثل قرآن و قوانین و احکام اسلامی من هم نازل میکنم و جعل
میکنم مثل باب که در مقابل قرآن که میفرماید فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ بقره آیه 21 ، در بیانش میگوید فأتوا بحرف من مثله غافل از
اینکه حروف تمام مشابه یکدیگر است و مثل کسانی که جعل قانون میکنند و میگویند بهتر از قوانین اسلامی است مثل قوانین اروپا
و امریکا و مسکو و امثال اینها.
وَ مَنْ قالَ سَأُنْزِلُ مِثْلَ ما أَنْزَلَ اللَّهُ این سه طائفه اظلم از تمام ظالمین هستند و نتیجه ظلم آنها بزودي وقت جان دادن بر آنها معلوم
خواهد شد چنانچه میفرماید وَ لَوْ تَري إِذِ الظَّالِمُونَ فِی غَمَراتِ الْمَوْتِ اگرچه مورد اظلم ناس است لکن حکم براي جمیع ظالمین
است زیرا جمع محلی بالف و لام افاده عموم میدهد و غمرات بمعنی سکرات و شدائد و سختیهاي مرگ است، و در اخبار دارد که
براي کفار و ظلمه سختتر است از اینکه پوست بدن را با مقراض بچینند و از گردانیدن میل آسیا در چشم زیرا میبیند دست او از
دنیا کنده میشود و جاي خود را در جهنم مشاهده میکند و ملائکه عذاب با صورتهاي مهیب و تازیانههاي آتشی و غلها و زنجیرها
مهیّاي اخذ روح آن هستند و بصداي مهیب میگویند جان بدهید ص: 141
وَ الْمَلائِکَ ۀُ باسِطُوا أَیْدِیهِمْ أَخْرِجُوا أَنْفُسَ کُمُ بسط مقابل قبض است و بسط ید تارة براي اعطاء و بذل است چنانچه در آیه شریفه
میفرماید وَ لا تَجْعَلْ یَدَكَ مَغْلُولَۀً إِلی عُنُقِکَ وَ لا تَبْسُطْها کُلَّ الْبَسْطِ اسراء آیه 31 ، و تارة بسط ید براي اخذ است چنانچه در حدیث
نبوي صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم است در باب توبه فرمود
(انّ اللَّه باسط یده لمسیئی النهار الی اللیل و لمسیئی اللیل الی النهار)
و اینجا براي اخذ و قبض روح است لذا حضرت عزرائیل را قابض الارواح نامیدند و همین است معناي توفی که اخذ بقوه است و
صفحه 87 از 258
نسبت تارة بخداوند داده میشود اللَّهُ یَتَوَفَّی الْأَنْفُسَ حِینَ مَوْتِها زمر آیه 43 ، و تارة بملک الموت داده شده قُلْ یَتَوَفَّاکُمْ مَلَکُ الْمَوْتِ
الَّذِي وُکِّلَ بِکُمْ سجده آیه 11 ، و تارة بملائکه داده شده تَوَفَّتْهُمُ الْمَلائِکَ ۀُ محمّد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم آیه 29 ، و اشکال به
اینکه روح مجرد است و قابل قبض و اخذ نیست مدفوع است به اینکه مراد قطع علاقه از این بدن عنصري است و تعلق بقالب مثالی
و صورت برزخی است و تعبیر باخرجوا با اینکه آنها اخراج میکنند خود انسان که اخراج نمیکند یک نوع اهانت و توهین است مثل
اینکه بگویی جانت را بده یا بمیر یا دست از جانت بردار و امثال اینها.
الْیَوْمَ تُجْزَوْنَ عَذابَ الْهُونِ اشکال به اینکه عذاب هون جهنم و روز قیامت است مردود است به اینکه از اول زمان موت گرفتار عذاب
میشود و از پیغمبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم است
(اذا مات ابن آدم قامت قیامته)
و احتیاج نداریم به اینکه بگوئیم مراد روز قیامت است چنانچه بعضی گفتند.
بِما کُنْتُمْ تَقُولُونَ عَلَی اللَّهِ غَیْرَ الْحَقِّ سه طائفه مذکوره در صدر آیه وَ کُنْتُمْ عَنْ آیاتِهِ تَسْتَکْبِرُونَ زیر بار نرفتن و بیاعتنایی کردن و
تکذیب انبیاء نمودن تمام منشأ آن کبر و نخوت و تفرعن و تجبر است.
ص: 142
[سوره الأنعام ( 6): آیه 94 ] ..... ص : 142
وَ لَقَدْ جِئْتُمُونا فُرادي کَما خَلَقْناکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ تَرَکْتُمْ ما خَوَّلْناکُمْ وَراءَ ظُهُورِکُمْ وَ ما نَري مَعَکُمْ شُفَعاءَکُمُ الَّذِینَ زَعَمْتُمْ أَنَّهُمْ فِیکُمْ
( شُرَکاءُ لَقَدْ تَقَطَّعَ بَیْنَکُمْ وَ ضَلَّ عَنْکُمْ ما کُنْتُمْ تَزْعُمُونَ ( 94
و هراینه بتحقیق میآیید رو بما تک و تنها همان نحوي که خلق کردیم شما را اول دفعه و میگذارید آنچه را که بشما دادهایم از مال
و منال عقب سر و نمیبینیم با شما کسانی که با شما بودند از ازواج و ارحام و خدم و حشم و احباء و اصدقاء کسانی که گمان
میکردید که آنها با شما در کارهاي شما شرکت دارند هراینه بتحقیق جدایی میافتد میانه شما و پیدا نمیکنید آنچه را که بودید
گمان میکردید امور دنیوي مخصوص بدنیا است قبل از آمدن بدنیا هیچ مالکیت نسبت بحیثیات دنیوي از مال و منال و عدّه و عدّه و
جاه و مقام و عزّت و ریاست نداشتند حتی در مسئله میراث عنوان دارند که سهم او را جدا گذارند اگر زنده بدنیا آمد مالک میشود
باو دهند و اگر مرده بدنیا آمد سایر ورثه قسمت کنند بین خود و همین نحو موقعی که از دنیا میرود تمام این حیثیات از او سلب
میشود نه مالی نه منالی، نه جاهی نه مقامی نه ریاستی، نه حسبی نه سببی، نه عزّتی نه جلالی آن قدر سلب مالکیت میشود که بدون
اجازه ورثه نمیشود داخل خانه او شد براي حمل جنازه او بالاخص اگر صغیر داشته باشد لذا میفرماید وَ لَقَدْ جِئْتُمُونا فُرادي آمدن
نزد خدا مفاد إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ است یعنی رو بحکم خدا و جزاء الهی و مثوبات و عقوبات او و کلمه فرادي یعنی فردا فردا یکی یکی
میآیید مثل درب خانه که تنگ باشد باید یک یک وارد شد کَما خَلَقْناکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ از ارحام مادرها یک یک وارد دنیا شدید و با
سرعت هر چه تمامتر رو بمرگ میروید چنانچه پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم فرمود
(انّکم فی دار الهدنۀ و انتم علی ظهر سفر و السیر بکم سریع و قد رأیتم اللیل و النهار و الشمس و القمر یبلیان کل جدید و یأتیان
بکل موعود الی ص: 143
آخر الحدیث)
که در مقدمه تفسیر در باب فضیلت قرآن شرح شده.
وَ تَرَکْتُمْ ما خَوَّلْناکُمْ و وامیگذارید و تعبیر بما خوّلناکم براي تنبّه به اینکه آنچه در دنیا داشتهاید از خود شما نبوده خداوند عنایت
فرموده و بنحو امانت چهار روزي بدست شما دادهاند و خواهند از شما گرفت و بدست دیگران داد سعدي علیه الرحمۀ میگوید:
صفحه 88 از 258
ایکه در پشت زمینی همه وقت آن تو نیست دیگران در رحم مادر و پشت پدرند
وَراءَ ظُهُورِکُمْ موقعی که رو بمرگ رفتید پشت بدنیا کردهاید دنیا و آنچه در دنیا است عقب سر شما است میگذارید و میروید.
وَ ما نَري مَعَکُمْ شُفَعاءَکُمُ شفع مقابل وتر بمعنی جفت است یعنی آنهایی که با شما بودند از پدر و مادر و اولاد، ارحام، ازواج،
لشگر، خدم، اصدقاء اخوان یک نفر آنها با شما در قبر نمیآید و تنها وارد قبر میشوید الَّذِینَ زَعَمْتُمْ أَنَّهُمْ فِیکُمْ شُرَکاءُ آن کسانی که
گمان میبردید در مورد شما و کارها و مقاصد شما شرکت و نصرت و اعانت میکنند و حاضر بخدمت هستند.
لَقَدْ تَقَطَّعَ بَیْنَکُمْ قطع بمعنی جدایی است مقابل وصل لذا قواطع نماز را گفتند نمیگذارند اجزاء لاحقه باجزاء سابقه وصل شود، بین
بمعناي فاصله میان دو چیز است، بعضی گفتند بین در اینجا بمعنی وصل است و مراد در آیه قطع وصل است لکن این توهّم فاسد
است زیرا هر دو چیز و لو کمال ارتباط داشته باشند بالاخره یک ما به الامتیازي دارند که آن فصل بینهما است و لو ما به الاشتراك
هم داشته باشند لذا حکماء گفتند نوع مرکب از جنس و فصل است جنس ما به الاشتراك بین انواع و فصل ما به الامتیاز حتی در
افراد یک نوع که در جنس و فصل اشتراك دارند خصوصیات فردیه را عوارض شخصیه ما به الامتیاز آنها است و یکی از ادله
توحید همین است که اگر متعدد باشند ترکیب لازم میآید از ما به الاشتراك ص: 144
و ما به الامتیاز و آیه شریفه میفرماید ان ما به الاشتراکی که در دنیا داشتید که مستفاد از زَعَمْتُمْ أَنَّهُمْ فِیکُمْ شُرَکاءُ مثل زوجیت،
اخوت، رحمیت و غیرها فرداي قیامت قطع میشود چنانچه میفرماید در قرآن یَوْمَ یَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِیهِ وَ أُمِّهِ وَ أَبِیهِ وَ صاحِبَتِهِ وَ بَنِیهِ لِکُلِّ
امْرِئٍ مِنْهُمْ یَوْمَئِذٍ شَأْنٌ یُغْنِیهِ عبس آیه 34 ، و از نبیّ اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم است فرمود
(کل حسب و نسب منقطع یوم القیمۀ الّا حسبی و نسبی.)
وَ ضَلَّ عَنْکُمْ و از دست میدهید و مفقود میشود از شما ما کُنْتُمْ تَزْعُمُونَ آنچه را که گمان میبردید که با شما هستند و شریک شما
بودند، و بالجمله احدي کوچکترین کمکی در کار شما ندارد هر کس گرفتار عمل خود است فَیَوْمَئِذٍ لا یُعَذِّبُ عَذابَهُ أَحَدٌ وَ لا
. یُوثِقُ وَثاقَهُ أَحَدٌ فجر آیه 26
[سوره الأنعام ( 6): آیه 95 ] ..... ص : 144